علیرضا پیروزمند:
محور تکامل تاریخ انبیا هستند نه علم/ تعریف علم در بیان اهلبیت(ع)
به گزارش جبهه روشنفکری انقلاب اسلامی به نقل از پایگاه اطلاع رسانی مدرسه آزاد فکری مهاجر؛ جلسه دوم ارائه حجت الاسلام والمسلمین علیرضا پیروزمند در درس ـ گفتگوی «ایده علم دینی» در مدرسه آزاد فکری مهاجر برگزار شد. آنچه در ادامه مطالعه می کنید گزارشی از این جلسه است.
امام جعفر صادق (ع) : «أَلْعِلْمُ نُورٌ یَقْذِفُهُ اللّه فِی قَلْبِ مَنْ یَشآءُ».
تعریف علم در بیان اهل بیت(ع) کمی متفاوت است. چرا که علم نور است و علم همهاش در تلاش نیست بلکه باید از خدا خواست چراکه یک امر الهی است.
اطلاع داشتن با علم داشتن فرق دارد. یعنی صرف دانستن چند اصطلاح به معنای هدایت نیست. بنابراین اطلاعات یا نورانی است یا ظلمانی. در واقع این تفاوت است که منجر به نافع بودن یا نبودن علم میشود.
چنانچه علم دینی را در سه مرحلهی منابع، مبانی و مبادی بخواهیم بررسی کنیم، در مبادی بحث دو موضوع ضرورت و الگوهای جریان شناسی مطرح میشوند. تفاوت در جریان شناسی بدلیل تفاوت در نگرشها میباشد و لذا به همین دلیل است که به علم دینی از زوایای مختلفی نگاه شده است. لذا از این تفاوت در نگاهها میتوان تقسیمبندیهای مختلفی برای جریانشناسی علم دینی انجام دارد: (لزوما این تقسیمبندی مورد تایید ما نیست).
الف. براساس نسبت ما با غرب
۱. غرب ستیز
۲.مقلد غرب: غرب را محصول عقل جمعی بشر میدانند مگر جاهایی که مخالفت خیلی بیّن داشته باشد.
۳.غربگزین: نه مطلقاً رد میکنیم و نه مطلقاً اثبات میکنیم.
میتوان تقسیمبندی بالا را برای علم دینی هم داشت. چراکه حکمی که راجع به کل تمدن غرب میکنیم فیالجمله راجعبه علم غرب که محصول آن هم هست همین حکم را میکنیم. البته بنظر ما این نحوهی دسته بندی مشکل دارد. یک مشکل این است که این توهم را ایجاد میکند که اگر غربگزین باشیم دیگر نباید غربستیز بود و برعکس. عموماً روشنفکران دینی ما هم اینگونه هستند که آنها که غربگزین هستند دیگر سرستیزگی با آن ندارند. این تقسیمبندی بیشتر مورد توجه آقای خسروپناه است.
ب. براساس نسبت دین- تاثیر دین در علم
۱.نگاه دائرالمعارفی به دین: دین همه چیز را در خود دارد.
۲.تهذیبی: اگر دین را به علم عرضه کنیم باعث تهذیب علم میشود. آن نظریههایی از علم که با دین موافق باشد یا احتمال میدهیم موافق باشند. (در واقع موافقت صددرصدی آن نظریه را احراز نکردیم هرچند که مخالفت صددرصدی آن را نیز احراز نکردهایم.
۳.تاسیسی: (خودشون رو این جا تعریف میکنند) یکسری از گزاره های دینی حاصلخیز است که می توان از آن ها شروع کرد و نظریه علمی تاسیس و تولید کرد.
کسانی که این دیدگاه را دارند، دیدگاهشان نزدیک به رئالیسم است. (البته در بحث علمشناسی باید بحث کنیم چراکه عقبهی معرفتشناسی دارد.) از دکتر باقری تعقیب کنید این سوال را که چرا خود را تاسیسی می بیند اما تهذیبی نمیبیند. آیا تهذیبی تولید ندارد؟ چه بسا تولید در تهذیبی همان تاسیسی باشد.
پ. همین تقسیم نوع پ (نسبت دین و علم) از نظر آقای میرباقری
۱.تهذیبی: با این علم مشکل نداریم هرچه مشکل داشت میذاریم کنار. اونجایی که کنار گذاشتیم جایگزین میکنیم.
۲.فلسفه مضافی: تغییر علم با تغییر مبانی آن ممکن است. تهذیبی برخورد کردن روبنایی است. باید یه پله بیاییم پایینتر. باید ابتدا فلسفهی جامعهشناسی، فلسفهی اقتصاد و … را تغییر دهیم تا برسد به دانش آن علم و آن علم را تغییر دهیم. سپس با روش علمی موجود با استفاده از مبانی خودمون پژوهش کنید.
۳.تحول روش علم: روش علم باید تغییر کند. خود آقای میرباقری این دیدگاه را دارند. نگاه ما و آقای میرباقری همان تاسیسی بودن است اما تقریر ما از تاسیسی بودن متفاوت است.
ج. براساس نوع معرفتشناسی (دخالت یا عدم دخالت اراده در تولید علم-میزان و چگونگی دخالت اراده)
۱.پوزیتیویستی: نگاه تجربهگرایی حاکم است. علم براساس تجربه است.
۲.انتقادی: درست است که علم پارادایم دارد اما بهرحال واقعیت هم وجود دارد. خیلی از پیشروان علم دینی در کشور این نگاه را گرفتهاند و حاشیهای بر آن نوشتهاند.
۳.تفسیری: علم تابع تفسیر ما از واقعیت است.
a. ما این تقسیمبندی را نمیپذیریم ما کوتاه فقط بگوییم که مدنظر ما نوع چهارمی است : دانش ولایی
b. دکتر افروغ، ایمان، پارسانیا، خسروپناه براساس رئالیسمی، تقسیمبندی را انجام میدهند یعنی مخاطب خود را بر این اساس جلو می برند.
د. نسبت منابع علم
۱.مجموعه علم دینی از منابع (نقل، عقل، تجربه) بدست میآید.
ما میگوییم داخل آن که میرویم تازه اختلاف شروع میشود. دامنه نقل تا کجاست؟ آیا عقل مستقل از نقل و تجربه ما را به دانش اسلامی میرساند؟ آیا تجربه در مواردی مستقل از نقل ما را به علم اسلامی میرساند؟ آیا حضور این سه منبع در همهی علوم حضور دارند و سهم آن ها فرق میکند؟ تاثیر ارادهی عالِم در کشف علم چیست؟
آیا ما بگوییم این سه منبع معتبر هستند اما علوم را دسته بندی میکنیم و با توجه به موضوع علم، نوع روش را انتخاب میکنیم.
علم تفسیر، تاریخ: استفاده از نقل
فلسفه و ریاضات: ستفاده از عقل
علوم مهندسی و بخشی از علوم انسانی: استفاده از تجربه
این دسته بندی علم براساس این است که هرکدام از این منابع بالاستقلال میتوانند علم اسلامی تولید کنند.
آیت الله مصباح، آیت الله جوادی آملی این دیدگاه دارند و پیگیر مسئله علم دینی هستند و با اینکه آیتالله مصباح به لحاظ زمانی بر آیتالله جوادی پیشیدارند اما در تداوم بحث، آیتالله جوادی آملی بیشتر وارد شدهاند. لذا ایشان می گویند فیزیک و ریاضی اسلامی داریم البته با این تقریر از نظر ایشان. (چون تقریری دیگری از ایشان نیز موجود است).
از هرکدام از این جریانشناسیها یک سوال محوری درمیآید. این ژست که ما وسط بایستیم (نه کامل رد کنیم نه کامل بپذیریم) و زیر این لوا، تعامل کنیم، مسئله حل نمیشود. این که ما یک نظریهای بدهیم و صرفا خود در میان نظریه پردازان بدانیم، کافی نیست. یک بار باید معقولیت را بررسی کنیم و یک بار کارآمدی: آیا از فلان نظریه، بالاخره اقامه دین در می آید؟
از میان علوم موجود باید گزینش کرد منتها این گزینش باید هوشمندانه باشد و سپس علم خود را کامل کند تا شما تبدیل به تمدن برتر شوی. ما در فرهنگستان هم غربستیز هستیم و در عین حال غربگزین هستیم. باید فرق قائل شویم بین کلیّت غرب با همهی غرب نداریم. از حرف ما، «همه» برداشت شده است. حرف ما کلیت غرب است و نه همهی غرب. منظور ما جهتگیری است یعنی چیزی که اگه از آن بگیری نمیتوانی از آن به عنوان تمدن نام ببری.
آیا غربگزینی از سر اضطرار است یا نیست؟ قسمتیاش که حتما هست. نظر بنده این است که همهاش اضطراری نیست. فرض کنید که غربی نیست و ما هستیم و فرهنگ اسلامی ما یک دفعهای نمیتوانیم فرهنگ اسلامی را دقیق کنیم. دستگاه محاسباتی جریان دین در تمدن سازی خودش لایههایی دارد.
ما اگر قرار است چیزی از غرب یاد بگیریم این چیزها را یاد بگیریم: درهم تنیدگی علم و تکنولوژی، خستگی ناپذیری، خودانتقادی (وقتی در یک رشته علمی وارد می شوید حرف های مختلفی می شنوید.)
عالَم خلق شده است برای عبودیّت. هم تکامل عالَم و هم آدم. این دیدگاه منجر به ایجاد جبههی حق و باطل شده است. ما می گوییم محور تکامل تاریخ انبیاء هستند و نه علم. این که فیزیک آمد تمدن ساخت و بقیه دارند در آن پارادایم حرف میزنند صرفاً یک نظریه است و قرار نیست همه در این پارادایم باشند.
در رنسانس زندگی فردی و اجتماعی را جدا کردند. دین را کنار گذاشتند اما آیا بی نیاز شدند از آن؟ یا آن را پر کردند؟ آیا انسان می تواند بدون هستی شناسی صحبت کند؟ نمیتواند. دانشمندان بیایند و این خلأ را پر کنند. فلاسفه و جامعه شناسان شدند پیامبران تمدن غرب بعد از رنسانس.
تمدنسازی تدریجی است. یعنی در ابتدا وامدار تمدن رقیب هستی. این قهری است. چون وامدار تمدن غرب هستی باید بگوییم که دیگر تمدن ساز نباشیم؟ خود غرب وامدار تمدن اسلام بوده آیا تمدن ساز نشد؟ آیا حاشیه بر متن نوشتن مطلوب نیست؟ در این دیدگاه، انقلاب دیگر سیاسی صرفاً نیست بلکه یک حلقه از تمدن است.
انتهای پیام/