کارگاه تمدن اسلامی(۵)؛
تمدن اسلامی در صدر اسلام/ برنامه راهبردی برای نیل به تمدن اسلامی
به گزارش جبهه روشنفکری انقلاب اسلامی به نقل از مهر؛ متن زیر مشروح پنجمین کارگاه آموزشی با موضوع تمدن اسلامی از حجت الاسلام رهدار است که از نظر می گذرد. فایل صوتی این جلسه را نیز می توانید از لینک بالا دریافت کنید.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»
فضای تمدّن اسلامی
من چند محور را عرض کنم که مبنا برای دوستانی شود که میخواهند مقاله بنویسند. ببینید در فضای تمدّن اسلامی ما یک مباحث بنیادین داریم و یک مباحث تاریخی داریم و یک مباحث راهبردی داریم. در مباحث بنیادین حدّاقل چند Text را، چند متن را باید جدّی بگیریم. یکی قرآن است، یکی احادیث است و یکی تاریخ صدر اسلام است. یعنی تاریخ ۲۷۰ سال اوّل اسلام.
ظاهر و باطن تمدّن
اینکه ما از قرآن چطور تمدّن در بیاوریم، دوستان ببینید بسته به آن بحثهای نظری که در باب تمدّن خدمت شما عرض کردم که تمدّن پیچیدگی میخواهد، تمدّن نظم دارد، تمدّن نظام اولویّت دارد، تمدّن سیر تطوّر دارد. تمدّن مسبوق به فرهنگ است، تمدّن فضای ظاهر و باطن را دارد، یعنی نه یک چیزی کاملاً از جنس اخلاق است و نه یک چیزی کاملاً از جنس تکنولوژی است.
روش استکشافی
آن بحثهای نظری که دربارهی تمدّن گفتیم شما باید در قرآن ببینید. ببینید نحوهی مواجههی ما با قرآن دو شکل است. یک مدل آن اینطوری است که شما ابتدا به ساکن به سراغ قرآن میروید و میبینید که قرآن چه میگوید. هر چه گفت، همین که قرآن میگوید دسته بندی میکنید و از دل آن یک چیزهایی در میآورید. اصطلاحاً به این روش، روش استکشافی میگویند.
روش استنطاقی
یک روش دیگری است که شهید صدر (رحمه الله علیه) به عنوان روش استخراجی یا استنطاقی شاید بهتر باشد. روش ما استنطاقی است. در روش استنطاقی اینطور است که شما مسئلههای خود را قبل از اینکه سراغ قرآن بروید پیدا میکنید. در همان جامعه و در همان تاریخی که دارید زندگی میکنید، یک مسئلههایی برای شما پیدا میشود که این مسئلههای خود را میروید از قرآن میپرسید. مثلاً کسی به قرآن میگوید برای این مشکلی که پیش آمده است شما چه جوابی میدهید. هر چه جواب داد میگویید.
تفاوت در دو رویکرد
در رویکرد استکشافی خود مسئله را هم قرآن به شما میدهد. در رویکرد استنطاقی مسئله از بیرون قرآن است و پاسخ از قرآن گرفته میشود. پس وقتی ما میخواهیم سراغ قرآن برویم یکی بحث مبانی نظری تمدّن از قرآن مطالبه میشود. یکی به لحاظ روش که یک روش استکشافی داریم و یک روش استنطاقی داریم. در روش استکشافی پرسش و پاسخ قرآنی است، در روش استنطاقی پرسش برون قرآنی و پاسخ درون قرآنی بود. درست است؟ یک چنین چیزی میشود.
مبانی نظری تمدّن
سراغ قرآن که میروید آن چیزهایی که در مبانی نظری تمدّن گفتم، آن مبانی نظری تمدّن را سریع برای شما بنویسم. بحث پیچیدگی است، بحث نظم است، بحث سلسله مراتب است، بحث کارآمدی است، بحث جهت است. بحث شمولیّت است. شمولیّتی که میگویند به معنی ظاهر و باطن و مسئلهی دنیا و آخرت است. بحثهایی از این دست است. در تک تک اینها شما باید نظام پیچیدهی مفاهیم قرآن را باید در بیاورید. مثلاً چرا قرآن وقتی میخواهد خوبان را نام ببرد با یک واژه نام نمیبرد؟ صالح میگوید، مؤمن میگوید، مخبت میگوید، محسن میگوید، صادق میگوید، وارث میگوید. ببینید اینها عناوین مختلفی است، واقعاً اینها برای ما مهم است.
یعنی باید بفهمیم در طبقه بندی و هرمی که قرآن دارد در جامعهی مؤمنین یا دار المؤمنین میچیند کدام یک از مفاهیم در رأس است. قطعاً روایات هم در اینها باید به کمک ما بیاید. اگر این طبقه بندی را انجام دهیم نمیتوانیم فهم کنیم که «حَسَنَاتُ الْأَبْرَارِ سَیِّئَاتُ الْمُقَرَّبِینَ»[۱] یعنی چه؟ بالاخره قرآن هم ابرار دارد و هم مقرّبین. هر دو مورد هم خوب است، این خوبها را تا چه اندازه؛ یعنی نسبت خود این خوبها با همدیگر چقدر است.
چرا نظم قرآن تکرار دارد؟
همین هم در جبههی طاغوت است. در جبههی طاغوت مترف دارد، مسرف دارد، کافر دارد، مشرک دارد، چیزهایی مختلفی که است، ادبیّات مختلفی دارد. پیچیدگی را باید در آن ببینید. نظم را ببیند. مثلاً چرا نظم در قرآن از جنس توالی نیست. نظم آن اینطور نیست، نظم قرآن توالی نیست. مثلاً اینطور نیست. اگر قرآن میخواست منظّم حرف بزند، باید مرتّب در سورهی بقره از حضرت آدم شروع میکرد، مثلاً سورهی بعدی میآمد نوح، ابراهیم، موسی، عیسی، یعنی باید به ترتیب میآمد. اینطور نمیکرد که یک دفعه از موسی میگوید، بعد از نوح میگوید، بعد از آدم میگوید. در هم و مختلف است.
ضمن این است که چرا نظم قرآنی تکرار دارد؟ ما میخواهیم یک کتاب تاریخ بنویسیم، یک کتاب درسی میخواهیم بنویسیم، یک مطلب علمی را که دو جا، سه جا، ۱۰ جای کتاب نمیآوریم. قرآن میخواهد بگوید که بله من به ملائک گفتم سجده کنید، ملائکه سجده کردند و ابلیس سجده نکرد! خوب یک جا بس بود دیگر! کتاب چند جلدی هم نمیخواهد بنویسد. در کتاب یک جلدی یک مطلبی مانند این را چرا قرآن باید ۱۰ بار بگوید؟ خوب یک بار میگفت. روی چه حسابی قرآن این را ۱۰ بار گفته است؟ یک چیزی دارد، یعنی این نظم قرآنی مدل خود آن است.
مفاهیم و ساختارها در قرآن
سلسله مراتب در قرآن به چه صورت است؟ همین که عرض کردم مثلاً از مخبت، محسن، مؤمن شما همینطور میآیید، این سلسله مراتب آن باید در بیایید. این سلسله مراتب هم در ساحت مفاهیم است و هم در ساحت ساختارها است. در ساحت مفاهیم مانند همینهایی که نام بردم، مثلاً مؤمن، صادق، صالح، وارث، اینطور چیزها. در ساحت ساختارها مثلاً فرض کنید دارها هستند دیگر؛ دار المؤمنین، دار الکفر، دار البوار، اینها ساختار هستند. خدا وقتی کلمهی دار را بین یک مجموعهای به کار میبرد این یک چیزی نیست، یک فضای بزرگی را دارد به اسم دار میگذارد. دار الضمّه در ادبیات دینی ما، دار الکفر، دار الایمان یک مفهوم که نیست، n چیز به همدیگر لینک میشود، دست به دست یکدیگر میدهد، سمفونی که از اینجا بیرون میآید سمفونی ایمان میشود، دار الایمان میگویند.
مثلاً همین کشور ما را فرض کنید امّ القرای اسلامی بگویند، امّ القراء بودن فقط به این نیست که در آن حاج آقا باشد، باید n چیز کنار همدیگر قرار بگیرد تا یک جایی شایستهی عنوان امّ القراء شود، اینها باید بیاید.
کارآمدی در حوزهی اخلاق اسلامی
کارآمدی همین طور است. مثلاً من به شما حرفهای خوبی بگویم، دین خیلی خوبی بیاورم ولی ناکارآمد باشد. فرض کنید که یک حرفهای خیلی خوبی در موضع اخلاق اسلامی بگویم یا واقعاً نتوانم مشکل اخلاقی شما را درمان کنم. اینها مثل این حرفهای آقای الهی قمشهای میشود. ۲۰سال این آدم دارد حرف میزند و از عرفان میگوید، ۲۰ سال آدمهای پای منبر او را دارم میبینم یک جنس هستند. یعنی این آدم رشد نکرده است. یعنی اگر ۲۰ سال قبل همین آدمهای بدحجاب در پای حرفها؛ این همانها است. این کارآمدی مهم است.
کارآمدی در جهت مهم است. یک وقتی است من رشد میدهم رشد در جهت باطل میدهم. تمدّنها جهت دارند، خنثی نیستند. تمدّن باید شمولیّت داشته باشد. تمدّن تک مضربی نیست، تک ساعتی نیست، ساعات مختلف را میبینید. یعنی تمدّنی که فقط روی محسوسات، روی تکنولوژی سرمایه گذاری کند، از حوزهی اخلاق فاصله بگیرد یک جایی گند آن در میآید. عکس آن هم است. یک جریانی مثل تصوّف اگر بیاید فقط روی فضای باطن و اخلاق و اینها سرمایه گذاری کند و از حوزهی دنیای خود بماند این هم باز مشکلاتی به وجود میآورد و گند آن یک جایی درمیآید.
در حقیقت میخواهم بگویم تک تک این مبانی نظری تمدّن را از قرآن بگیریم. یعنی دقیقاً در قرآن برویم و ببینیم پیچیدگی قرآن به چه شکل است، نظم قرآن به چه صورت است، سلسله مراتب در قرآن به چه شکل است، اعتباریّات در قرآن چطور است. خیلی چیزها را باید ببینیم. در حقیقت یک متن قرآن است که باید ببینیم.
تمدّن بر پایهی بحثهای نظری
سوال: این مطالب و نتایجی که بدست میآید باید ما با مطالب تمدّن تطبیق دهیم؟
- نه، ببینید عرض کردم در تمدّن اسلامی یک تیپ بحثها نظری است، فقط باید در بیاورید، بعد هم نمیخواهد با جای دیگر تطبیق دهید. بگویید اگر بخواهم با استفاده از قرآن من یک الگوی نظری تمدّن بدهم چه در میآید؟ همینجا هم رها میکنید. شما کار خود را در حوزهی مطالعات بنیادین انجام میدهید. سراغ احادیث میروید، احادیث به همین صورت است. اصلاً ما در احادیث خود رویکرد طبقه بندی به احادیث نداشتیم. مثلاً احادیث ما اولویّت بندی ندارد. یعنی مثلاً الآن مستحبیّات ما همه در عرض هم است، مکروهات ما در عرض هم است. خوبیهای ما در عرض هم است. رذایل و چیزهای ما در عرض هم است، حال اینکه خیلی اوقات در خود لسان روایت طبقه بندی شده است! مثلاً آمده گفته است که دروغ کلید گناهان دیگر است. نماز ستون دین است. اینها خیلی عناوینی است که یک جایی میگذارد، الزامات رفتار اینها خیلی مهم است. یعنی میگویم چون ما طبقه بندی نداریم حوزهی الزام رفتاری را از دست دادیم.
چرا رفتارهای اجتماعی مطابق با منطق روایات نیست؟
یک وقتی من روایتی خواندم و بابت این روایت به دادگاه ویژهی روحانیّت احظار شدم. تا این اندازه ما چیز نکردم! شب قدر هم بود. یعنی از معدود سخنرانیهایی بود که من خدا و پیغمبری حرف زدم. یعنی از کفریّات نگفتم، از سیاست نگفتم، روایت پیغمبر خاتم را گفتم، منتها تحلیل کردم. روایت دارد که پیغمبر خاتم میفرماید: کسی که نماز خود را تعمّداً ترک میکند نسبت به کسی که هفتاد بیگناه را کشته است، با هفتاد دختر باکره زنا کرده است، هفتاد بار با مادر خود در بیت الله الحرام مجامعت کرده است، آن کسی که نماز خود را تعمّداً ترک کرده است، این آدم دومی به رحمت خدا نزدیکتر است نسبت به آن آدم! مطلب را توانستم برسانم.
حالا یک لحظه در اجتماع بیایید. فرض کنید که یک آدم در محلّهی شما باشد که معروف باشد قاتل است، عبدالمالک ریگی است! با افتخار میروید با او عکس یادگاری بگیرید؟! عقل داشته باشید نمیروید. اگر بفهمید که فقط آدم کش نیست، هتک حرمت از ناموس مردم میکند، قطعاً فاصله میگیرید. اگر بفهمید ناموس مردم شبها با مادر خود دارد چیز میشود، چقدر این آدم نفرت اجتماعی برای ما تولید میکند!
حالا چقدر ما دوست داریم. قطعاً طلبهها این دوستهرا ندارند، جامعه را دارم میگویم. چقدر جامعه دوستهایی دارد که میدانند نماز نمیخواند بعد میگویند کجایی آقا دلم برای شما تنگ شده است، بیمعرفت سری به ما نمیزنید، میروند و همدیگر را بغل میگیرند! چرا این الگوی مناسبات رفتاری یعنی حبّ و بغض اجتماعی بر اساس منطق و دسته بندی روایات اینجا تحصیل نشده است؟
اصل و فرع تمدن اسلامی
تمدّن اسلامی تمدّنی است که اولویّتها، ضریب حسّاسیّتها و خیلی چیزهای خود را به صورت نصوص به ما بدهد، متن به ما بدهد. متن میگوید این اصل است. ما اصل را جای فرع گذاشتیم. آن وقت دوباره در در بحث احادیث ما چند نیاز داریم. یکی بحث طبقه بندی روایات است، این طبقهبندیها گاهی اوقات از حیث اصل و فرع است، یعنی در حوزهی اعتباری، یعنی خود روایت میگوید که این اصل است یا این فرع است. گاهی اوقات طبقه بندیها، طبقهبندیهای تاریخی است.
اعتقاد و منطق در روایات
در طبقهبندیها یا طبقهبندیها اصل و فرع اعتقادی است یا طبقهبندیهای طولی، عرضی، منطقی است. یعنی شما منطقاً تا این کار را انجام ندهید این کار انجام نمیگیرد. ببینید مثلاً فرض کنید که میخواهید دعای شما قبول شود، روایت داریم کسی که دروغ میگوید تا ۲۰ روز دعای او مورد اجابت قرار نمیگیرد. کسانی که غیبت میکند تا ۴۰ روز، کسی که تهمت میزند تا ۶۰ روز. منطقاً تا زمانی که مشکل غیبت و تهمت و دروغ و اینها را حل نکردید نوبت به دعا نمیرسد.
مثلاً روایت داریم عاق والدین باعث حبس دعا میشود. «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تَحْبِسُ الدُّعَاء»[۲] این«تَحْبِسُ الدُّعَاء» کسی که عاق والدین است میفهمد که دعای او محبوس میشود، بالا نمیرود. به عرش الهی نمیرسد، این چیز منطقی است. در طبقهبندیها باید اینها را در بیاوریم.
دستاوردهای ارزشگذاری تاریخی
در طبقه بندی احادیث ارزش گذاری تاریخی داریم. در ارزش گذاریهای تاریخی چند چیز دست ما میآید. مثلاً فرض کنید که قوانین Local یعنی مقطعی و محلّی. دیگر عرض کنم که مسئلهی قرائن مقامیّه، اینها در این مدل دستهبندیها مهم میشود. شما یک وقت فرض کنید که فلان امام بزرگوار دارد یک جملهای را میگوید، نصّ روایت هم برای ما مانده است. نصّ روایت یک مضمونی را دارد میگوید. لکن شرایط مقامیّه امام شرایط تقیّه است. یک جاسوسی در جلسه است و امام به خاطر او اینطور حرف زده است. ما باید اینها را در بیاوریم. اگر در نیاوریم، اصلاً ارزش واقعی کلام فهمیده نمیشود.
ارزش مشخّص کردن تاریخ در صدور حکم احکام ثانوی
یک جایی عرض کنم که بحثهای قوانین Local است. یعنی ادّعایی را روشن فکرها میکنند و فی الجمله خیلی از علمای ما بر این باور هستند. مثلاً میگویند ما یک احکامی داریم که ناظر به یک زمان خاصّی است. مثلاً شطرنج، اگر کسی به شطرنج نگاه کند که حسب روایت به آن جای مادر خود نگاه نکرده است! فقط دارد نگاه میکند. یک احکامی است که ناظر به زمان است. یعنی اینها را در احادیث باید در بیاوریم و خیلی باید در بیاوریم.
مثلاً فرض کنید که ما در روایت داریم که برای فلان بیماری کندر بخورید، الآن طبّ سنتیهای ما دارند میگویند که کندر بخورید خوب است! دقّت در این ندارند که مثلاً امام کندر را برای کسی که تجویز کرده است که برای منطقهی گرمسیر است. مزاجهای گرم باید آن را بخورند نه مزاجهای سرد. یک چیزهایی دارد. این طبقهبندیها باید در روایات بیایید. این جدای از آن طبقه بندی ارزش گذاری رجالی است.
روایات کلیدی برای فهم قرآن
ارزش گذاری رجالی که این موثّقه است، این صحیحه است، این مجهوله است. این ارزش گذاری رجالی یک بحث است، ارزش گذاری تاریخی یک بحث است و ارزش گذاری طبقه بندی یک بحث دیگر است. روایات را باید در بیاوریم. روایات سرمایهی ما است و بدون این روایات نمیگویم فهم قرآن نشدنی است، سخت است. خود قرآن تبیان است نه برای همه، برای راسخین در علم تبیان است. مثلاً روایات آمده است تا فهم قرآن را تعمیم دهید. و الّا با وجود قرآن نیازی به روایات برای راسخین در علم نیست. همه چیز در قرآن است، برای چه کسی؟ برای راسخین فی العلم، نه برای عموم. روایات آمده است ظرفیّت قرآن را فراتر از راسخین فی العلم برای عموم تعمیم دهد و چیز بکند.
تمدّن اسلامی در صدر اسلام
یا مسئلهی تاریخ صدر اسلام؛ وقتی من تاریخ صدر اسلامی میگویم منظور من تاریخ معصوم است. این وصف را دارم وصف تاریخ میکنم. دو جلسهی قبل هم برای شما توضیح دادم که چرا معتقد هستم مقدّسترین، خوبترین، بهترین دورهی فرهنگی تاریخ اسلام دورهی خلفای راشدین است، در حالی که در واقع سنگ بنای انحراف تاریخ اسلام دارد در این دوره گذاشته میشود. اینجا که گفتم دورهی خلفای راشدین بهترین دورهی فرهنگی تاریخ اسلام است ربطی به خود خلیفه و ساختار غاصبانهی او ندارد. ربطی به میراث فرهنگی پیغمبر خاتم است که به محض اینکه از دنیا رفته است و خلیفه آمده است نمیتواند همهی آن میراث را محو کند. صحابهی پیغمبر هستند، حرفهای پیغمبر است، میراث پیغمبر است، سنن پیغمبر است، به همین راحتی نمیشود چیز کرد. یک دورهای است که حتّی اگر بخواهید این را منحرف کنید زمان میبرد. مثلاً نیم سده زمان میبرد، به همین علّت این نیم سده، نیم سدهی خوبی است.
ضرورت مطالعه تاریخ صدر اسلام
لکن فراتر از آن ما در خود صدر اسلام یعنی در ۲۷۰ سال اوّل اسلام از زمان پیغمبر تا غیبت امام عصر یک دورهای است، انحراف آن، خوبی یا بدیهای آن هر چه که است این دورهای است که در منظر امام معصوم است. یعنی معصوم نسبت به خوبیهای خود اظهار موضع کرده است، نسبت به بدیها و انحرافات خود هم اظهار موضع کرده است. درست مثل این میماند که شما یک فیلمی را دارید میبینید که یک منتقد یا ناقد یا ناظر کاملاً مشرف بر فیلم، متخصّص فیلم و مورد حجیّت در ارزیابی فیلم کنار دست شما است. دارد میگوید اینجا قشنگ بود، اینجا فنّی بود، اینجا اشتباه بود، همینطور دارد برای شما میگوید. اهمیّت تاریخ صدر اسلام این است. به همین علّت شما در هر رشتهای بخوانید تاریخ صدر اسلام یک Text و یک متنی است که باید بخوانید. به عنوان منبع معرفت هم باید خوانده شود، صرف تاریخ نیست. تاریخ به عنوان منبع معرفت اینجا مورد ملاحظه قرار میگیرد و چیز خوب و ضروری هم است.
نامه ۵۳ نهج البلاغه، راهی برای فهم بهتر حکومت اسلامی
در این تاریخ صدر اسلام، ما از تاریخ صدر اسلام که در واقع اسم آن سیره است، سیرهی معصومین. آیه نیست، روایت هم نیست، عمل و رفتار معصومین است. از این سیره ما مبنا میگیریم، روش میگیریم، ساختار هم میگیریم. یعنی مثلاً فرض کنید شما میخواهید حکومت بنا کنید. نامهی امام علی (علیه السّلام) را به مالک میخوانید بعد واقعاً میبینید که در همین نامه مبنا است، روش است، ساختار هم است. در همین نامه! نامهی مبسوطی است و از نامههای فنّی نهج البلاغه است. نامهی ۵۳ نهج البلاغه را توصیه میکنم بارها و بارها با دقّت هم بخوانید. به نظر من هر آن چیزی که شما از حکومت اسلام بخواهید فهم کنید همین نامه است.
لزوم به خواندن نامه امام علی
این نامه یک نامهی حکومتی است و نامهی مفصّلی هم است. مفصّلترین نامهی نهج البلاغه است، نامهای است که امام علی (ع) برای مالک فرستاده است، زمانی که مالک را به عنوان حاکم مصر گذاشته است. نامه کاملاً حکومتی است، درست مانند وصیّت نامه حضرت امام که چطور میگوید مجلس این کار را بکند، ارتش این کار را بکند، حکما این کار را بکنند، وعاظ، روحانیّت این کار را بکنند. معلّمین این کار را بکنند. در نامهی امام علی (ع) دقیقاً این طور است. قضّات این کار بکنند، دیوان سالاران این کار را بکنند، جنود این کار را بکند، حاکم این کار را بکند، ریش سفیدان این کار را بکنند. قاعده داده است، قاعدههای خیلی دقیق و قشنگ. لذا بارها و بارها باید آن نامه را بخوانید. از ما گذشته است، شما جوان هستید، بهتر این است، خیلی بهتر برای شما این است که آن را حفظ کنید. میدانید یعنی کلّی برای شما منبر درست میکند، شما را تأمین میکند، فنّی هم تأمین میکند. یعنی با زبان علی (ع) وقتی با مردم مواجه شدند. منطق خیلی روشن و قشنگ.
میخواهم بگویم که در تاریخ صدر اسلام ما دنبال اینها هستیم. خیلی کارها کردند. دیروز از یکی از این چهرههای آکادمیک جریان دیوبند یک بندی را میخواندم، یک نکتهای را گفت که برای من قابل تأمل بود. من خود را به این تاریخ اسلام زدم و دیدم بیربط نیست. از یک جایی به بعد تفسیر خاص میخواهد.
جریان دیوبند: باید از کفر نفرت داشته باشید نه از کافر!
این آقای محمّد تقی عثمانی از این چهرههای آکادمیک دیوبند است. میگوید ما باید از کفر نفرت داشته باشیم نه از کافر! میگوید باید به کافر علاقه داشته باشید تا بتوانید از او دست گیری کنید. اگر برای او دل نسوزانید نمیتوانید او را هدایت کنید. میگوید باید از کفر نفرت داشته باشید نه از کافر. کافر را باید دستگیری کنید، باید برای کافر گریه کنید، باید برای کافر دعا کنید، باید برای کافر دل بسوزانید. بعد چیزهایی هم از سیره آورده بود و من مدام فکر کردم دیدم جمله خیلی قابل تأمّل است. بله، دوستان از یک جایی به بعد، از یک جایی که کفر و کافر یکی میشوند مانند اتّحاد عقل و عاقل معقول میآید، اتّحاد کفر و کافر و مکفور میآید از آن جلوتر دیگر قابل تفکیک نیست.
در این وادی هم اتّفاقاً این مطلب را که میخواندم دو شب قبل آن سریال حضرت یوسف (علیه الصّلاه و السّلام) را آی فیلم شبها دارد میگذارد، آن تکّهای را میدیدم که حضرت یوسف (علیه السّلام) دارد از کار برادران خود اعلام انزجار میکند، امّا برای برادران خود دارد دعا میکند. مهم است! برای برادران خود دارد دعا میکند، از کار برادران خود دارد اعلام انزجار میکند. یعنی من میخواهم بگویم اینکه میگویند به ما روش میدهد. ببینید اگر شما همین مبنایی را که من دارم میگویم بپذیرید آن وقت چطور میروید با دوستان خود در بیرون تعامل میکنید؟
یعنی پیغمبر خاتم آدمهایی را که میرفت به اینها میگفت، راه را از چاه تشخیص میدهد، میدید اینها نمیفهمند تعبیر قرآن دارد که «لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ»[۳] روح میخواست از بدن پیغمبر جدا شود، از بس این آدمها مشرک بودند. پیغمبر نگران اینها بود. «رحمهٌ للعالمین» است دیگر. نگران اینها است که چرا این بدبخت دوست ندارد این راحتی چند روزهی دنیا را با خلود در آخرت عوض کند؟ چرا؟ اذیّت میشد.
میزان نگرانی ما نسبت به انحراف طرف مقابل تا چه حد است؟
ما چقدر برای منحرفین مقابل نگران هستیم! درست مانند این است که برادر ما منحرف شود. خواب را از ما میگیرد، ما را پریشان میکند، نگران میشویم، آرام نداریم. به زمین و زمان میزنیم که نگذاریم برادر ما بیش از این غرق شود. قصّه اینجا است که تمام جامعهی ایمانی ما أخ هستند. اخوه هستند. یعنی باید برای همهی آنها نگران باشیم. در فرهنگ مااین أخ گاهی اوقات أق میشود. نه آن مثلاً ازگُل شما با ازگَل، میدانید! با یک بالا و پایین شدنی کلّی معنا عوض میشود. أخ و أق هم اینطور است. امّت اسلامی اخوه هستند. یعنی برای آنها باید دل سوزاند. در سیرهی پیامبر خاتم اینقدر به شما روش و ساختار و مبنا میدهد.
ما در دورهی دوم آقای احمدی نژاد بحث پرسش از نحوهی مواجهه با آقای مشایی در بین اهل ایمان جدّی شده بود. یک جایی منبری رفتم، یک بچّهی زیرکی هم بود، بچّهی دبیرستانی بود ولی تیز بود و سؤال فنّی بود. گفت: حاج آقا با شما کار دارم. گفت من میخواهم یک چیزی را صریح به شما بگویم. گفتم: بفرمایید. گفت: فکر میکنم این سخنرانی شما توجیه ملاقات شما با آقای مشایی بود. گفتم: من برای این نگفتم ولی راست میگویید. اینکه پسینی قراءت بکند مبنای من برای ملاقات همین سخنرانی بود ولی من نیامدم اینجا این سخنرانی را بگوییم که بگویند که…، تا آخر نگفتم که من با مشایی ملاقات داشتم. یعنی آن را آنجا خرج نکردم، ولی راست میگویید این مبنا به درد این توجیه میخورد.
جریان خلافت غاصب حقّ حضرت امیر است
آنجا حرف من چه بود؟ حرف من این بود که امام علی (ع) که معتقد است جریان خلافت، غاصب حقّ او است، از یک جایی به بعد وقتی که بیعت داری میکند هر روز در دار العماره است. در دار العمارهی کسانی رفته است که جایگاه او را غصب کردند. چرا دارد میرود؟
نقطهی ثقل حکومت اسلامی
اینجا نقطهی ثقل تحوّلات جامعهی اسلامی است و علی قرار نیست که از این نقطهی ثقل به دور باشد. رفتن امام در آنجا یعنی از نزدیک آشنا شدن امام با منطق توزیع مناصب، با منطق توزیع مخارج، مالیّاتها، خراجها، هدیهها و بخشیدنها. با منطق ارتباطات حکومت اسلامی. میفهمد که کدام دیپلمات میآید، چه میگوید، پرت نیست، نقطهی ثقل است. آن وقت ما یک مشایی در سیستم احمدی نژاد رفت و همهی ما کنار کشیدیم که اگر ما برویم همهی ما را نجس میکند. آن هم دارد بشکن میزند، حیات خلوتی گیر آورده است، در نقطه ثقل حکومت اسلامی.
نحوهی برخورد با نزدیکان در نامهی امام علی(ع)
اگر ما خوب تاریخ اسلام را خوب فهم کنیم به ما مبنا میدهد، روش میدهد، ساختار میدهد. یک چیزهای خیلی جالبی میدهد. ساختار که دارم میگویم شما همین نامهی فنّی امام علی (علیه الصّلاه و السّلام) را بخوانید متوجّه میشوید که ساختار یعنی چه. مثلاً فرض کنید امام دارد آنجا یک منطقی برای نحوهی نسبت و مواجهی شما با نزدیکان شما تعریف میکند، آنگاه که قدرت دارید و آنگاه که قدرت ندارید. ملاک میدهد. میگوید به نزدیکان خود ندهید، این که حضرت آقا دارد بچّههای خود را مهار میکند. نصّ چیز است. میگوید اینها در موقع خوشی بیشتر از همه از تو میگیرند، در موقع سختی هم کمتر از همه تو را یاری خواهند کرد. در موقع خوشی بیشتر از تو میگیرند و بیشترین ظن را برای تو در رعیّت ایجاد میکنند، حتّی وقتی شایسته هستند. وقتی میروید مردم میگویند پسرش را به جایی رساندمردم نمیگوید که شایستگی دارد!
واقعا یک ادبیّاتی امام دارد که توضیح میدهد به چه کسی، کجا، چطور بدهید. مثلاً میگوید به اقارب خود ندهید؛ آن وقت میگوید به سران جمود بدهید، به قضّات بدهید. به یک آدمهایی میگوید بدهید، از بیت المال بدهید و زیاد هم بدهید. در روزگار خود عدد نمیدهد، ملاک میدهد. میگوید آنقدر بدهید که نیاز او از غیر برطرف شود، حالا هر چه است. یکی حدّ نیاز او ۱۰ میلیون است، ۱۰ میلیون بدهید. در یک جایی، یک زمانهای زندگی میکند که این اندازه نیاز او را برطرف میکند، این اندازه به این بدهید. یک منطق و ملاکی دارد. در هر حال میخواهم بگویم این وضعیّت تاریخ اسلام است که به درد ما میخورد.
توضیح مباحث تاریخی در قالب نمونههایی از تاریخ اسلام
یک وضعیّتی مباحث تاریخی دارد یعنی پژوهشها و تحقیقهای ما در مباحث تاریخی است. مباحث تاریخی، مباحثی است که در واقع به ما مبنا و روش در تطبیق مبانی و مصادیق میدهد.
سوال: همان تاریخ فلسفه است؟
- تاریخ فلسفه نه، تاریخ اسلام است، مباحث تاریخی است. یعنی دوستان ببنید ما هم بگوییم؛ کربلا، کربلا. در کربلا حرفهای خوب هم بزنیم، اگر بخواهیم کربلا را در دل مردم بخواهیم بشکانیم باید چه کار کنیم؟ مدام امام صادق، اسلام بگوییم خیلی فایده ندارد.
من خیلی روی این فکر کردم و یک بار هم موفّق شدم که این را تست کنم و خیلی جواب داد. نمیدانم چطور شد که الآن این روش را در تبلیغ خود چیز کردم. یک وقتی به ذهن من زد که مثلاً ما یک دهه یک جا دعوت شویم به ما میگویند که حاج آقا میخواهید چه بگویید؟ میگویم یک شب من میخواهم بگویم ابن ادریس کیست، شب بعدی بگویم علّامهی حلّی کیست، شب بعدی بگویم شیخ حرّ عاملی کیست، شب بعدی میگویم میرزای شیرازی کیست. چه چیزی گیر مردم میآید؟
ببینید وقتی شما علّامهی حلّی را برای مردم ببرید این علّامهی حلّی تجلّی و تجسّد این آموزهها در یک بستر تاریخی در یک جایی است. یعنی در واقع به مردم میگوید مردم اگر کسی به اسلام عمل کند چه میشود؟ این میشود. وقتی علّامهی حلّی را میگویید در آن سیاست است، در آن اخلاق است، در آن علم است. در آن سیره است، در آن تجربه است، در آن هویّت است، در آن نسبت است، خیلی چیزها در آن است. به جای اینکه بیایید برای مردم بگویید اخلاق اسلامی این است، مدام تئوری کنید، ضریب بدهید، در یک نمونه ما این کار را کردیم و انجام شد. این خیلی بهتر است از اینکه بگوییم میشود، میشود. انجام دادیم و عملی شد. این آدم آمده است و این هم انجام شده است. تا سلسلهی او را درست بیاورید…؛ وقتی فرهنگ حسینی میگویید، این فرهنگ حسینی در تاریخ این خروجیها را دارد. یعنی ما اگر مدام دارد از فرهنگ امام حسین تعریف میکنیم به این علّت است که خروجی آن این میشود.
تضادها و تزاحمها در ارزشگذاری تاریخی
مباحث تاریخی جایی است که مبنا روی مصادیق دارد تطبیق میخورد. یعنی اینکه من میگویم در مباحث بنیادین شما وقتی احادیث را ارزش گذاری رجالی میکنید، میگویید این حدیث موثّق است. یا مثلاً در همین ارزش گذاری اصولی یک جاهایی شما میگویید اینها تعارض دارند، یک جایی میگویید که اینها تزاحم دارند. یک راهحلهایی اینجا پیدا میکنید. فکر میکنید در سیرهی عملی یک عالم از این تزاحمها نیست؟ الی ماشاءالله است. یعنی خیلی راحت میتوانید به مردم نشان دهید که این بزرگوار تعارض را چطور حل کرد. با این تزاحم چه کار کرد. با این چه کار کرد. یک چیزی است. میگویم یک دهه من این را تست کردم خیلی هم پذیرفته شد. یعنی طبیعی است، قضیه این است. عرض کردم این تاریخ ما است، این به ما هویّت میدهد. به طور خیلی طبیعی هویّت میدهد. اینها بحثهای تاریخی است.
اهل سنّت نه حجیّت تاریخی دارند و نه عقل تاریخی!
بحثهای تاریخی چیزهای دیگری هم دارد. یعنی بحثهای تاریخی به شما حجیّت تاریخی میدهد. دوستان این حجیّت تاریخی مهم است. مثلاً مثال میزنیم، این چیزی است که اهل سنّت ندارند. اهل سنّت حجیّت تاریخی ندارند. نتیجه چه میشود؟ نتیجه این میشود که هر کسی در اهل سنّت هر مصلح اجتماعی در اهل سنّت ظهور کند حتماً خشن میشود. به ضرورت خشن میشود. ربطی به این ندارد که برای این جریان فکری اهل سنّت است. برای این جریان است، برای هر جریانی باشد. در مقام عمل خشن است. ناگزیر خشن است. ربطی به مبنای آن حزبی که در آن کار میکند ندارد. ربطی به یک ضعف تاریخی اهل سنّت در مبنای حجیّت است که البتّه این تنها ضعف آنها نیست. اهل سنّت نه حجیّت تاریخی دارند و نه عقل تاریخی دارند. یک بحث مستقلی است که اگر وقتی فرصت شد خدمت شما عرض میکنم.
مقایسه اهل سنّت و شیعه در حجیّت تاریخی
منظور من از اینکه حجّت تاریخی ندارند این است که دوستان ببینید شما آن را با شیعه مقایسه کنید. میرزای شیرازی در Context غیبت همان مقدار حجیّت را دارد که امام صادق در Context حضورامام داردو امام خمینی(ره) در Context غیبت همان مقدار حجیّت را دارد که امام صادق (ع) در Context حضور امام دارد به همین علّت هم است که شما الّا و لابد منحصراً باید از آدم تقلید کنید و نه از کسی دیگری، یعنی فقط این حجّیت دارد، کسی دیگر این حجیّت را ندارد.
حالا حجیّت در Context به اسم مؤثّریت میشود، یعنی طریقیّت دارد. ولی حجیّت تاریخی شیعه در یک بستر تاریخی تأمین شده است. یعنی چه؟ یعنی من یک نصّی مانند قرآن دارم. این قرآن را یک دفعه از ۱۵ قرن قبل برنداشتم در قرن ۲۱ بیاورم، بگویم n مسئله، چند میلیون مسئله را شما با این نص بدون ظرفیّت تاریخی، بدون میراث تاریخی این را حل کنی! اصلاً طرف هنگ میکند. من چون در بستر تاریخ اجتهاد داشتم، آرام آرام و به طور طبیعی ما نصّ خود را به امور مستحدث زدم. این یعنی من فرصت کافی داشتم که از نصوص خود محافظت کنم. بر مبانی دینی خود، بر نصوص خود تحفّظ داشته باشم.
اهل سنّت حجیّت تاریخی ندارند یعنی چه؟ وقتی اهل سنّت سلف میگویند یعنی دورهی خلفای راشدین. آنهایی که یک کمی وسیعتر قضیّه را تحلیل میکنند تا آخر تابعین میآیند. تا تابعین میگویند حجّت است، بعضیها قول صحابیها را قول تابعین میگفتند بعد از آن دیگر کسی حجیّت ندارد. میدانید معنی آن چه میشود؟ معنی آن این است که هر مسئلهی مستحدثی را که به اینها بدهید و بخواهند حل کنند دقیقاً میگویند باید یک پل هوایی بزنیم و ۱۴ قرن به دورهی تابعین و صحابه فرود بیاییم. این پل هوایی به همین راحتی زده نمیشود. پل هوایی را من و شما میتوانیم بزنیم. ما دیگر پل هوایی نمیزنیم ما جادّه داریم. جادّهی داریم این جادّهی اجتهاد ما است و به طور طبیعی گام به گام آمدیم. آن این را ندارد. آن را باید همیشه پل هوایی بزند.
خشونت کجا زاده میشود؟
زمانی که مادّهی شما کم است و کار شما زیاد است. اینها دیگر با یک مادّهی کمی مانند قرآن حدود ۶ هزار و خوردهای آیه میخواهند چند میلیون، چند هزار مسئله را حل کنند و نمیتوانند. ما فقط قرآن نداریم که بگوییم، جدای از قرآن و روایت اهل بیت که الی ماشاالله هستند فهم تاریخی متشرّع و تفسیر متشرّعی از این نصوص هم در تاریخ داریم و هم از نوع حجیّتدار آن را هم داریم، لذا کم نمیآوریم. یعنی عصبانی شدن برای همین است. خیلی انتزاعی برای شما مثال بزنم. یک استاد پر هیچ وقت عصبانی نمیشود. هر سؤالی بپرسید جواب شما را دارد.
استادهای خالی از یک جایی عصبانی میشود، میگوید آقا دیگر نپرسید، اگر بپرسید شما را از کلاس بیرون میکنم. عصبانی است، از یک جایی به بعد عصبانی میشود. آن کسی که ندارد عصبانی میشود. یعنی آن کسی که کم دارد عصبانی میشود. آن کسی که مادّهی او کم است و کار او زیاد است، آن عصبانی میشود. مانند یک مدیری که فرض کنید به او ۱۰۰ میلیون پول دادید و کاری از او میخواهید حدود ۳ میلیارد است. این عصبانی است. اگر یک تومان هدر دهید از تو بازخواست میکند. اصلاً مانده است که چه کار کند. اعصاب او ناراحت است. حالا شما مدیر را در نظر بگیرید، فرض کنید ۵ میلیارد به او پول دادید و اندازهی ۴ میلیارد از او کار خواستید. ریلکس میآید، کلّی برنامه ریزی میکند، خیلی باکلاس خود را برای شما میسازد. مادّهی آن را دارد.
حجیّت تاریخی در مباحث تاریخی خود را نشان میدهد
ما در مباحث تاریخی حجیّت تاریخی خود را تأمین میکنیم. یعنی الآن وقتی ما میگوییم که میخواهیم تمدّن اسلامی بزنیم، یک دفعه نمیگوییم که در دورهی امام صادق برویم. میگویم آقا من میخواهم تمدّن اسلامی بزنم، میخواهید موّاد آن را از کجا بگیرید؟ میگویم از صفویه میگیرم. میگوید دیگر؟ میگویم از دورهی مغول میگیرم. میگوید دیگر میگویم از دورهی عصر زرّین اسلامی میگیرم قرن ۲ تا ۵٫ میگوید دیگر؟ میگویم از دورهی اهل بیت میگیرم. پس شما انقطاع تاریخی ندارید. همینطور آمدهاید. مدام ورژنهای متعدّدی دارید.
یک مثال دیگر برای شما بزنم تنزیل است. مثال هم نیست ولی احتمالاً چون شما خیلیجوان هستید به ذهن شما بماند. ببینید برای یک جوان که میخواهند زن بگیرند، او یک دفعه با آن خانم آشنا نمیشود. هم این درک او از زن و زندگی هم نیازهای جسمی او، قوّهی شهویه او از این چیزهایی که نیاز دارد کم کم برای او حاصل شده است. یعنی یک زمانی مثلاً از ۱۰ تا فکتی که در این قوّهی شهویه او است یکی فعّال شده است و ما هم او را اندازهی یکی جلوی او را از تعامل با نامحرم میگیریم.
یک بچّهی سوم یا چهارم دبستان را اندازهی یک جوان ۱۵ یا ۱۶ ساله محافظت نمیکنیم که با دختر خالهی خود بازی نکند. ۱۰ سال بعد همان دختر خاله است، ولی ۱۰ سال قبل میگذاشتیم بازی کنند و نگاه میکردیم الآن دیگر با نگاه و بی نگاه نمیگذاریم بازی کنند. به میزانی که آن قوا فعّال میشود محافظت ما هم بیشتر میشود. خود او هم کم کم درک میکند. بعد به یک چیزهای که میرسد ما دم آخر به او میگوییم که چون تجربه نکرده است از الآن به او میگوییم.
حالا شما فرض کنید به یک بچّهای ولو نابغه، بیایید صفر تا صد مسائل چیز را بگویید و بعد هم آن زن را به دست او بدهید. چه اتّفاقی میافتد؟ اصلاً طرف هنگ میکند. یعنی میدانید واقعاً نمیفهمد که چه کار کند. اتّفاقی که در اهل سنّت افتاده است این است. یعنی اینها یک دفعه مواجه شدند. یک نصّی را برمیدارند و به یک کثرتی از زمانه میزنند و نمیتوانند آن را حل کنند.
رویکرد تمدّن در مطالعه تاریخ
اینکه من مطالعات تاریخی با رویکرد تمدّنی میگویم اهمیّت دارد، خیلی اهمیّت دارد. این مطالعات تاریخی را میشود دو گونه چیز کرد. یک وقتی است در موضوع تمدّنی است که توضیح میدهم یعنی چه؟ یک وقتی دربارهی موضوع تمدّنی است و یک وقتی دربارهی وضع تمدّنی است. یک وقتی شما موضوع تمدّنی را بحث میکنید و یک وقتی وضع تمدّنی را بحث میکنید. مثلاً فرض کنید حکومت یک وضع تمدّنی است و کتابت یک موضوع تمدّنی است. علم یک موضوع تمدّنی است.
شما یک وقت میگویید که در اسلام چه قدر به علم بها داده است؟ میگویید زیاد. بعد یک جایی در مبانی نظری تمدّن که اوّل جلسهی خدمت شما عرض کردم آنجا بحث میکنید که نسبت تمدّن و علم چیست. یعنی آیا تمدّنی داریم که برای جاهلان باشد یا همهی تمدّنها برای عالمان است؟ سهم علم در ساخت یک تمدّن چه اندازه است؟ آن را میگویید و بعد سراغ مبانی در تاریخ میروید که علم در تاریخ اسلام یک چنین سیر تطوّری داشته است و به لحاظ مبانی هم این اندازه به او توجّه داده شده است. آن وقت به او یک نمرهی تمدّنی میدهید. میگوید علم در اسلام تا این اندازه سهم تمدّنی دارد. اینجا شما دارید یک موضوع تمدّنی را بحث میکنید.
یک وقت هم نه، دارید وضع تمدّنی را بحث میکنید. مثلاً دورهی صفویّه چقدر بار تمدّنی دارد که در این وضع تمدّنی N موضوع تمدّنی است. در دورهی صفوی از علم بحث میکنید، از حکومت بحث میکنید. از خیلی چیزهای دیگر بحث میکنید. یک بحث تمدّنی است.
یعنی من میخواهم بگوییم که گاهی اوقات به شما یک موضوع خُرد میدهند، مثلاً موضوع کتابت و یا کمی کلانتر موضوع علم و سهم آن در تمدّن که میشود این را در تمدّن بحث کرد. مثلاً شما میگویید که آقا دورهی مغول چقدر ما بار تمدّنی داشتیم. اینها در حوزهی مباحث راهبردی است که مطالعات تمدّنی در این شکل را برای الآن دوستان پیشنهاد نمیدهم.
یعنی خیلی باید درگیر شوید و ذهن شما و position شما باید یک position تمدّنی شود و بعد باید این را چیز کرد. اینجا دیگر جایی است که شما نسخه میپیچید. دقیقاً مثل یک پزشک که مسلّط بر موضوع مورد پژوهش است سوار بر درد بیمار خود است، او به خود اجازه میدهد که نسخه بدهد.
یک وقتی یک کسی میآید که با ما مشورت میکند یا با پزشکی مشورت میکنید، جایی که پزشکی تردید دارد علی القاعده نسخه نمیدهد. میگوید بروید این آزمایش را انجام دهید، این عکسها را بگیرید من بفهمم همین است. اگر همان بود باشد، من نسخهی آن را بلد هستم. یک جایی هم نسخه میدهد وقتی نسخه میدهد یقین میداند که به نظر من، تشخیص من این است که شما این بیماری را دارید و نسخهی این بیماری هم این است. داروی آن این است.
رسیدن به جایگاه علم در اسلام از طریق مباحث راهبردی
در مباحث راهبردی باید یک چیزهایی که شما آن را کشف کردید، به آن رسیدید، بر آن مسلّط هستید، آنجا برای او راهبرد میدهید. آنجا دیگر شما دربارهی علم حرف نمیزنید، دربارهی ماهیّت علم و ارزش آن حرف نمیزنید، دربارهی مهندسی علم حرف میزنید. دربارهی مدیریّت علم حرف میزنید. یک وقتی درباره خود علم حرف میزنیم میگوییم علم در اسلام این جایگاه را دارد، اینها مباحث قبلی است.
یک وقتی بحث میکنید که چطور من علم موجود جامعه را مهندسی کنم. بحث مدیریت علم میآید. مهندسی فرهنگ میآید. بحث سیاست گذاری فرهنگی میآید. یک وقتی میگویید فرهنگ اسلامی چیست، یک وقت بحث میکنید که سیاست گذاری فرهنگی باید چگونه باشد. اینها بحثهای راهبردی و بحثهای کلاس بالا است. وقتی کلاس بالا میگویم یعنی کسی که میخواهد این بحث را انجام دهد باید بر موضوع خود مسلّط باشد.
برنامه راهبردی راهی برای رسیدن به تمدّن اسلامی
گامی است که نیاز کنونی ما این است. اگر ما برای نیل به تمدّن اسلامی باید برنامهی راهبردی بدهیم. به همین علّت هم است که حضرت آقا الآن از ما بحثهای مهندسی علم میخواهد، مهندسی فرهنگ میخواهند، نقشهی جامع میخواهد. تحوّل علم میخواهد. اینها بحثهای راهبردی است. بحثهای قبلی و بنیادی و تاریخی نیست ولی دوستان پیشنهاد من این است که چون در آغاز این بحثها هستند از این دو مورد شروع کنند. به نظر من در این تمرکز کنید باز منطقیتر است. چون مطالعات بنیادین که عرض کردم، مطالعات بنیادین اسلامی که غیر از بحثهای مطالعات بنیادین تمدّن است. یعنی در این سه محور که در مطالعات بنیادین آوردم، شما آن مبانی نظری تمدّن را که گفته بودم در آنجا ببینید.
حالا هر یک از دوستان در این فضا، من یک چارتی از تیپ کارهایی که میشد و میشود انجام داد و خروجی همهی اینها ما را نزدیک به یک چیزی میکند به نام تمدّن نوین اسلامی خدمت دوستان عرض کردم. دوستان خود انتخاب کنند که چه نوع بحثی را یا عنوان مقالهای را انتخاب میکنند. هر عنوانی را که انتخاب کردید من جداگانه به دوستان برای منابع آن مشورت میدهم. برای دوستانی که احیاناً باید با آنها تماس بگیرند، مشورت کنند. یا جاهایی که باید سر بزنند، آنها را به تناسب خدمت دوستان معرّفی میکنم.
[۱]– بحار الأنوار، ج ۲۵، ص ۲۰۵٫
[۲]– زاد المعاد، ص ۶۱٫
[۳]– سورهی شعراء، آیه۳٫