رضا غلامی مطرح کرد؛

توصیفی نو از عقلانیت اسلامی و نقش آن در شکل گیری تمدن نوین اسلامی

بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله رب العالمین، الصلاه والسلام على رسول الله و علی آله الطیبین الطاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین.

عقلانیت اسلامی، گوهر تمدن نوین اسلامی
به نظر می رسد گوهر تمدن نوین اسلامی، عقلانیت اسلامی است و تا زمانیکه این عقلانیت مترقی و پیشرو خلق نشده و عینیت پیدا نکرده باشد، صحبت کردن از امکان تمدن نوین اسلامی دشوار است. من در این جلسه قصد دارم تا حد امکان بحث خود را بر روی معنا، مؤلفه ها و ساخت عقلانیت اسلامی متمرکز کنم و حس می کنم این بحث از جهاتی تازگی دارد؛ یعنی قبل از این، کسی بدین شکل وارد آن نشده است.

در عقلانیت اسلامی، فکر و عمل دو روی یک سکه اند
عقلانیت اسلامی به منزله مولود تعالیم اسلامی، یعنی پیوند ذاتی فکر و عمل عقلانی، در ساحت زندگی فردی و اجتماعی؛ پیوند ذاتی به این معناست که این دو، به زور به هم وصله نشده اند بلکه اتصال آنها به یکدیگر، اصا طبیعی و اندام وار است. از طرف دیگر، جنبه فکری و عملی در عقلانیت اسلامی همچون دو روی یک سکه اند؛ بنابراین، تقدم و تأخر ندارند؛ با کمی تسامح، می توان گفت هم زمان حضور دارند. به بیان دیگر،
عمل در عقلانیت اسلامی، آینه فکر است و اندیشه درون خود را نمایان می سازد.
فکر و عمل عقلانی، یعنی چیزی که انسان را در دو مقام ارائه طریق و ایصال به مطلوب به سعادت دنیوی و اخروی می رساند. در اینجا، بین سعادت دنیوی و اخروی تفکیک قائل نشدیم چرا که سعادت اخروی از مسیر دنیا و زندگی دنیوی حاصل می شود. در عقلانیت اسلامی، اینگونه نیست که بگوییم برای آخرت جدا برنامه داریم و برای دنیا، جدا. خیر، ی از همدیگر تفکیک ناپذیرند و عقلانیت اسلامی انسان و جامعه انسانی را توأمان به سمت سعادت مطلوب اسلام نزدیک می کند.

عقلانیت اسلامی، فراتر از حکمت نظری و عملی است
بر این اساس، عقلانیت اسلامی مساوی با فلسفه یا حکمت نیست، ما حکمت اسلامی را به دو قسم حکمت نظری و حکمت عملی تقسیم می کنیم اما معلوم نیست حکمت اسلامی لزوما امکان روی هم افتادن ایندو را در نظر بگیرد یا درباره گفتمان، ابزار، فناوری، نهاد و سیستم حکمی، حرفی برای گفتن داشته باشد؛ همچنین، عقلانیت اسلامی، مساوی کلام یا فقه نیست، مساوی اخلاق هم نیست، لکن عقلانیت الم مقابل هیچکدام این ها قرار نمی گیرد چراکه همه اینها- که سرجمع متولی هدایت و ارائه طریق می باشند- را در بطن خود دارد با این حال، همانطور که اشاره شد، یک چیز اضافه دارد و آن، گفتمان، ابزار، فناوری، سیستم و فرایند زندگی عقلانی است که آن را وجه دیگر عقلانیت اسلامی می نامیم.

عقلانیت اسلامی و اعتباریات
در واقع، این بخش از عقلانیت اسلامی که بدون آن، پیشرفت و تمدن سازی در دنیا میسر نیست، همان اعتباریاتی است که علامه طباطبایی ( رضوان الله علیه ) به آن می پردازند. از نظر ما، اعتباریات که البته دستگاه عقلانیت اسلام، بین آها و مر تکوین نسبت طبیعی برقرار می کند، وجه مهمی از عقلانیت اسلامی است؛ همان وجهی که در حکمت عملی وجود ندارد.

عقلانیت اسلامی لزوما فلسفه محور نیست
این مطلب را نیز در پرانتز عرض کنم که بعضی تصور می کنند که عقلانیت اسلامی، فلسفه محور است، البته همانطور که اشاره کردم، فلسفه نیز در بطن عقلانیت اسلامی هست لکن اینگونه نیست که عقلانیت اسلامی بدون فلسفه وجود نداشته باشد. عقل و تعقل در اسلام فراتر از فلسفه تلقی می شود. برای نمونه، امام صادق (ع) در تعریف عقل می فرمایند : العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان؛ یعنى قل آن است که ه آن خا عبادت شود و بهشت کسب و تحصیل گردد. ( اصول کافی، جلد ۱، صفحه ۸ ). بنابراین، گرچه برخی این تعریف را مرتبط با عقل عملی معرفی می کنند لکن مهم این است که بدانیم، عقل ورزی در تعالیم اسلامی فراتر از فلسفه ورزی است هرچند، فلسفه اسلامی به عقل ورزی قدرت مضاعف می دهد لذا ما حضور موثر فلسفه اسلامی – خصوصا با گرایش فلسفه نوصدرایی- در دستگاه عقلانیت اسلامی را مهم و تعیین کننده می دانیم.

عقلانیت اسلامی؛ هسته و پیرامون
عقلانیت اسلامی، یک هسته دارد و یک پیرامون. خود هسته و پیرامون هم به لایه های زیرین و رویین تقسم می شوند. ب نظر می رسد، عق ترین لایه هسته عقلانیت اسلامی، فطرت الهی است. فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ ( سوره روم آیه ۳۰ ). لایه بعدی بعد از فطرت، شرع مقدس بالمعنی الاعم است که شامل عقاید، احکام و اخلاق می شود و پس از شرع، لایه عقل مصطلح یا فلسفی قرار میگیرد. در پیرامون این هسته، هر آنچه که از طریق آن بتوان به عینیت بخشی به عقلانیت اسلامی پرداخت، قابل جستجوست. علوم تجربی، علوم دقیقه، اعتباریات در الب هایی نظی مدیریت، سیتم، ابزار، معماری، سبک زندگی و غیره.

فطرت، عامل خلوص عقلانیت اسلامی
این سئوال قابل طرح است که چه چیزی زمینه خلوص بیشتر عقلانیت اسلامی را فراهم می کند؟ در پاسخ باید گفت، عامل تخلیص عقلانیت اسلامی، نزدیک شدن او به فطرت الهی است. در واقع منبع حقیقت، فطرت است که به خداوند متصل است. الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَلَا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِینَ ( سوره بقره آیه ۱۴۷ ).

عقلانیت اسلامی یک دستگاه واره است
مطلب دیگری که باید مورد توجه قرار بگیرد، دستگاه واره بودن عقلانیت اسلمی است. دستگاه بودن به این معناست که عقلانیت اسلامی اجزاء به هم پیوسته و هماهنگ دارد که البته این به هم پیوستگی، مکانیکی نیست، ارگانیکی و اندام وار است. ضمنا وقتی قائل به دستگاه واره بودن عقلانیت اسلامی باشیم، قائل به امکان وزن دهی طبیعی به معارف و علوم و همچنین وجوه عملیاتی عقلانیت اسلامی در مواجهه با پدیده ها نیز هستیم. یعنی هرجا لازم باشد، فلسفه وزن بیشتر پیدا می کند، هرجا لازم باشد،فقه و غیره. با این وصف، بخشی نگری به عقلانیت اسلامی روا نیست؛ عقلانیت اسلامی یک دستگاه است که سرجمع جامعه اسلامی را به سمت پیشرفت، تمدن سازی و رشد و تعالی روحی راهبری می کند؛ در رابری، هم رائه طریق هست و هم ایصال به مطلوب.

رابطه عقلانیت اسلامی با علوم انسانی اسلامی، عموم و خصوص من وجه است
همچنین امکان دارد این مطلب به ذهن متبادر شود که عقلانیت اسلامی نام دیگری برای علوم انسانی اسلامی است لکن از نظر ما، عقلانیت اسلامی مساوی با علوم انسانی اسلامی نیست. ایندو باهم رابطه عموم و خصوص مطلق دارند یعنی عقلانیت عام و علوم انسانی اسلامی خاص می باشد. با این وصف، علوم انسانی اسلامی یکی از مؤلفه های عقلانیت اسلامی است لکن همه آن نیست. در عقلانیت اسلامی، عمل هم هست لکن علوم انسانی اسلامی چه در بعد تئوری و چه در بعد کاربد عمل نیست بلکه زاینده و مولد عمل است.

سه ستون عقلانیت اسلامی
البته در پیرامون هسته عقلانیت اسلامی، سه ستون مهم قرار دارد. یکی از این ستونها تقواست که آن را می توان به تقوای فردی و جمعی و همچنین تقوای فرهنگی، سیاسی، اقتصادی تقسیم کرد. تقوا به عنوان سیستم خودجوش خود کنترلی، نقش منحصربفردی در عینیت بخشی به عقلانیت اسلامی دارد؛ ستون دوم، عدالت است. چه بسا باید گفت ستوان اصلی، عدالت است. لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَنَ لِیَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْط ( سور حدید آیه ۲۵ ). نسبت عدالت با عقلانیت اسلامی، نسبت خون با بدن است. لذا عدالت علاوه بر اینکه موجب حیات عقلانیت اسلامی است، کار ویژه عقلانیت اسلامی نیز محسوب می شود.
ستون سوم نظم است که امیرالمؤمنین (ع)، در بیان مشهورشان، آن را در کنار تقوا قرار می دهند. نظم در اینجا شامل نظم فردی، نظم جمعی، نظم فکری و نظم سیستمی است. در عقلانیت اسلامی، نظم حقیقتا به مثابه یک ستون است که اگر نباشد، عقلانیت اسلامی اقامه پذیر نیست. این سه ستوان با همدیگر ارتباط دارند و یکدیگر را پشتیبانی می کنند.

امام معصوم، نماد و سرچشمه عقلانیت اسلمی است
در ینجا، دقت بفرمایید که امام معصوم (ع) و ولی خدا، نه فقط نماد، بلکه سرچشمه عقلانیت اسلامی است چراکه ارائه طریق و ایصال به مطلوب، اصالتا وظیفه معصوم (ع) است؛ در عین حال، معصوم برای عینیت بخشیدن به هدایت های الهی و رساندن مردم به سعادت، آشکار یا پنهان، مبادرت به ایجاد دستگاه عقلانیت اسلامی می کند. در غیاب معصوم (ع) نیز ولی فقیه به عنوان نایب عام امام (ع)، به دنبال کشف و اقامه سازی دستگاه عقلانیت اسلامی است و هر میزان در این عرصه موفق شود، وظیفه خود را انجام داده است.

ویژگیهای عقلانیت الامی
در بحث م، ممکن ست سئوال شد که خایص کلی عقلانیت اسلامی چیست؟ من به چند خصیصه مهم از طریق بیان نسبت عقلانیت با برخی عناصر اشاره می کنم:
اولا، عقلانیت اسلامی، ضد تحجر و دگم اندیشی است. به بیان واضح، در عقلانیت اسلامی، همه چیز در حال رشد و تکامل است. حتی در هسته عقلانیت اسلامی که عناصر ثابت را باید در آنجا یافت، فهم ما دائما در حال رشد و تکامل است چه رسد به پیرامون هسته که ویژگی آن تغییر است. ثانیا، عقلانیت اسلامی، ضد افراط و تفریط است و در همه جا وسط است. وَکَذَلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّهً وَسَطًا لِتَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَیَکُونَ الرَُّولُ عَلَیْکُمْ شَهِیدا ( سوره قره آیه ۴۳ ). ثالثا عقلانیت اسلامی ضد استبداد است؛ چه استبداد فردی و چه استبداد جمعی. اصولا عقلانیت اسلامی، میدانی است برای بروز و ظهور حداکثری استعدادها و مشارکت های آحاد مردم در تحقق اهداف اسلامی، و برای این منظور مکانیزم یا مکانیزم های مشخص ارائه می کند. رابعا، عقلانیت اسلامی، ضد تقلید و تبعیت کورکورانه است؛ البته ابایی از گزینش و بهره گیری از دستاوردهای مثبت دیگران ندارد لکن با تقلید کورکورانه سازگاری ندارد. خامسا، عقلانیت اسلامی، هویت سازی و پررنگ نمودن مرزهای حق و باطل را مهم می شمرد. در عقلانیت اسلامی، یک حق و همچنین یک بزرگراه برای رسیدن به ح وجود دارد. امام مبین د قرآن، یعنی همین بزرگراه. البته مکن است راههای فرعی هم وجود اشته باشد لکن اگر این راهها به بزرگراه وصل نشود، در زمره راههای باطل محسوب می شوند. سادسا، عقلانیت اسلامی، ضد نفاق است. با نفاق هیچ سازگاری ندارد و آن را سهم مهلک می داند. اگر در جامعه ای نفاق غلبه داشت، آن جامعه با عقلانیت اسلامی نسبتی ندارد. سابعا، عقلانیت اسلامی، ضد سکون و قعود است. ضد سکون و کسالت است. عقلانیت اسلامی اهل قیام و مبارزه است. قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُمْ بِوَاحِدَهٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى وَفُرَادَى ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا مَا بِصَاحِبِکُمْ مِنْ جِنَّهٍ إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِیرٌ لَکمْ بَیْنَ یَدَیْ عَذَابٍ شَدِیدٍ ( سوره سبأ آیه ۴۶ ).

تمایزات اصولی میان عقلانیت اسلامی و عقلانیت سکولار
این سئوال مطرح است که چه تمایزات اصولی ای میان عقلانیت اسلامی و عقلانیت سکولار و غربی وجود دارد؟
عقلانیت اسلامی، برخلاف عقلانیت سکولار و غربی، سطحی گرا نیست. قرآن مجید درباره اصحاب الحاد می فرماید : یَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِنَ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَهِ هُمْ غَافِلُونَ ( سوره روم آیه ۷ ). یعنی این ها فقط یک ظاهر و پوسته ای را می بینند و از مغز و گهر عالم غافلند. از نظر قرآن، علم این ها نیز در همین د نازل است. ذَلِکَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْم ( سوره نجم آیه ۳ ). یعنی علم آنها از شناخت امور ظاهری فراتر نمی رود. اساسا آنها قادر به درک بخش اعظم واقعیت های حاکم بر عالم نیستند. از طرف دیگر، دنیا را بازیچه فرض کرده اند و خودشان هم در این بازی غرق شده اند. قرآن مجید می فرماید : الَّذِینَ هُمْ فِی خَوْضٍ یَلْعَبُونَ ( سوره طور آیه  ۱۲ ) یا می فرماید : مَا یَأْتِیهِمْ مِنْ ذِکْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ إِلَّا اسْتَمَعُوهُ وَهُمْ یَلْعَبُونَ. یعنی از سوى پروردگارشان برایشان هیچ اندرز تازه‌اى نیامد، جز آنکه آن را شندند و سرگرم بازیچه بودند. ( سوره انبیاء آیه ۲ ). د اینجاست که خداوند خطاب به پیامبر (ص) می فرماید : قُلِ اللَّهُ ثُمَّ َرْهُمْ فِی خَوْضِهِمْ یَلْعَبُونَ ( سوره انعام آیه ۹۱ ) یعنی رهایشان کن تا با بازی خود دلخوش باشند. از طرف دیگر، اهل الحاد، علم و عقلانیت را به اسیر و ابزار دست قدرتمندان تبدیل کرده اند تا از آن به نفع خودشان استفاده کنند. لذا منطق آنها در منکر یا معروف بودن، نظر اصحاب قدرت است نه عقول فطری انسانها. قرآن در یک انتقاد صریح به آنها می فرماید : وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْا إِلَى مَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَإِلَى الرَّسُولِ قَالُوا حَسْبُنَا مَا وَجَدَْا عَلَیْهِ آبَاءَنَا أَوَلوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لَا یعْلَمُونَ شَیْئًا وَلَا یَهْتدُونَ ( سوره مائده آیه ۱۰۴ ). در اینجا، آباء و اجداد نماد اصحاب قدرتند و قرآن این طرز تفکر جاهلی که نمونه بارز آن در جهان مدرن نیز دیده می شود را مورد انتقاد قرار می دهد که چگونه می توان قبول کرد معیار راستی و درستی این ها باشند؟! به هر حال، عقلانیت اسلامی، درست در نقطه مقابل عقلانیت سکولار است. اولا، ظاهرگرا نیست؛ ثانیا، علم خود را محدود به ظواهر و  محسوسات نمی کند؛ ثالثا، دنیا را بازیچه نمی داند، دنیا را کاملا جدی و در جهت دست یابی به حیات اصیل و ابدی تعریف می کند؛  رابعا، علم و قل را از اسارت و بردگی طواغیت ارج میکند و معیار عقلای بودن، و هدایت یافتگی، و عدم هدایت یافتگی را عقل فطری انسان ها و شرع که در طول آن است می داند وقتی این گونه شد، ظلم و فساد در جامعه اسلامی جایی برای کسب مشروعیت پیدا نمی کند. مواردی که در تمایز عقلانیت اسلامی و عقلانیت سکولار و غربی عرض کردم، تنها بخشی از مطلب است که البته در جای خود به طور جدی محل تأمل است.

روش عینیت بخشی به عقلانیت اسلامی
مسأله بعدی که مایلم به آن مختصرا بپردازم، روش عینیت بخشی به عقلانیت اسلامی است. من در اینجا وارد وجه فکری عقلانیت اسلامی نمی وم و تنها در ارتباط با وجه عملی آن، به چهار اقدام عمده و مؤثر ااره می کنم:
انسان در عینیت بخی به عقلانیت اسلامی نقش کلیدی منحصربفردی دارد. هیچ ابزار یا نهادی نمی تواند جای انسان را بگیرد و نقش او را بازی کند. با این وصف، انسان مسلمان اگر بر اساس آموزه های اسلام ناب تربیت و ساخته شود و فرهنگ و سبک زندگی او به معنای دقیق کلمه اسلامی باشد، نه تنها دارنده عقلانیت اسلامی است، بلکه مولد عقلانیت اسلامی نیز هست. پس انسان سازی، از گهواره تا گور، جدی ترین و پرثمرترین امری است که باید در  جهت عینیت بخشیدن به عقلانیت اسلامی به سمت آن حرکت کرد.
فضای گفتمانی حاکم بر جامعه، عنصر مؤثر دیگری است که در عینیت یافتن عقلانیت اسلامی نقش آفرین است. فضای گفتمانی همچون هوایی است که انسانها در آن تنفس می کنند. اگر در اثر اجرای صحیح احکام و ارزش های اسلامی و نهادینه شدن گرایش مردم به ارزش های اسلامی، این هوا طیب و طاهر باشد، قسم مهمی از سلامت انسان تضمین است در غیر اینصورت، هوای آلوده و متعفن امکان حیات را برای انسان منتفی خواهد ساخت. بر همین اساس، عقلانیت اسلامی به طهارت فضای گفتمانی بهاء می دهد و آن را عامل تحقق اصول عقلانیت اسلامی در بین آحاد جامعه تلقی میکند.
بعد از فضای گفتمانی، کار، از دیگر عناصری است که در ساخت عقلانیت اسلامی نقش فوق العاده دارد. اصولا یکی از راههای شناخت جومع، بویژه از جهت قدرت تمدن سازی نوع رویکرد و مواجهه ای است ه اجزاء آن جامعه به کار، حجم آن و همچنین کیفیت انجام آن دارند. هر میزان در جامعه، کار از اهمیت بیشتری برخوردار باشد، خالصانه و در جهت جلب رضایت الهی باشد و همچنین بیش تر، صحیح تر و قوی تر انجام شود، زمینه برای رشد و تعالی فردی و اجتماعی مهیا تر می شود. قرآن می فرماید : وَأَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى ( سوره نجم آیه ۳۴ ). یعنی تنها سرمایه آدمی چه در دنیا و چه در آخرت، ثمره کار و تلاش اوست. با این توضیح، جامعه ای در مسیر عقلانیت اسلامی قرار دارد که توانسته باشد، فرهنگ کار و کوشش، و فرهنگ کار متقن و راوان را- آن هم متناسب با آموزه ها اسلامی- جاری و ساری نماید.
سازمان و مدیریت جامعه اسلامی هر قدر اسلای تر باشد، جامعه نیز در تبعیت از آن به اسلام نزدیک تر می شود. در اینجا، منظور فقط صحت صدور دستورالعمل های کارآمد اسلامی و یا نظارت های مناسب از سوی دستگاه مدیریتی جامعه نیست، بلکه منظور، میزان تعهدی است که خود زمامداران و سیستم های وابسته به آنها به احکام اسلام دارند. اینکه بیان شده الناس علی دین ملوکهم، به این معناست که میوه فعالیت کارگزاران آلوده به گناه و یا کم اهتمام به احکام اسلامی، جامعه مطلوب اسلامی نخواهد بود. البته همانطور که اشاره شد، جدای از شخص زمامداران، اسلامیت حقیقی سیستم ها و نهادهای حکومتی و فقدان تعارض در این عرصه نیز از اهمیت فوق العاده ای برخردار است.

دست یابی به عقلانیت اسلامی؛ امری سخت، پیچیده و دیریاب
واقعیت این است که در رگ های هر جامعه ای، اگر عقلانیت اسلامی جاری و ساری باشد، مسیرها برای اعمال خلاف عقل و شرع که دو روی یک سکه اند، بسته است. شما می دانید که اساسا “منکر”، آن چیزی است که برای عقل فطری به نحو رسمی شناخته شده نیست؛ بر عکس، “معروف”، آن چیزی است که برای عقل فطری رسما آشناست. لذا در جایی که معروف به منکر، و منکر به معروف تبدیل میشود، عملی خاف فطرت و چرخه تکوین صورت گرته است؛ بنابراین، اگر ادامه پیدا کند و درمان نشود، به مسخ انسان و جامعه انسنی منجر خواهد شد.
بنا بر آنچه بیان گردید، شکل گیری تمدن نوین اسلامی محتاج وجود عقلانیت اسلامی است اما دست یابی به عقلانیت اسلامی،  کار ساده ای نیست؛ پرزحمت و دیریاب است.
از توجه شما عزیزان سپاسگزارم.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته.

انتهای پیام/.

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *