
مقاله ای از شريف لكزايى؛
تکوین حکمت متعالیه از صدرالمتألهین تا امام خمینی(ره)
شریف لکزائی، عضو هیئت علمى پژوهشکده علوم و اندیشه سیاسى پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامى مقالهای تحت عنوان «تکوین حکمت متعالیه از صدر المتألهین تا امام خمینی(ره)» به نگارش درآورده است که در ادامه میآید:
مقدمه
صدرالدین شیرازى و امام نى(ره) هر دو در شمار برجستهترین فیلسوفان حکمت متعالیهاند؛ یکى داراى آثار متعدد و نظامدهنده به این حکمت و دیگرى پیرو، مدرس و مفسّر توانمند حکمت متعالیه است. این دو وجوه اشتراک بسیارى دارند، از جمله اینکه هر دو در عین اشراف به برهان، دستى گشاده در عرفان و اشراق دارند، با کلام و قرآن سر و سرّى دارند، با تفسیر و فقه آشنایى وافر دارند و هر دو فقیهانى برجستهاند. به رغم همه این وجوه اشتراک در حوزه اندیشه و نظر و به ویژه اشراف هر دو به دانشهاى مختلف، حوزه عمل این دو حکیم، که صدر و ذیل حکمت متعالیه از روزگار صفویه تا روزگار کنونىاند، از یکدیگر متمایز س، به ویژه این تمایز را مىتوان در مسائلى چون رجوع و بهرهبردارى گسترده از فقه و فقاهت، نشستن بر مصدر مرجعیت شیعیان و صدور فتوا، درافتادن با سلطنت و در نهایت تأسیس حکومتى نوبنیاد به خوبى مشاهده کرد.
به آسانى مىتوان نشان داد که امام خمینى(ره) اندیشمندى است که در حکمت متعالیه نشو و نما یافته و اندیشهاش از این حکمت مشروب شده است، زیرا افزون بر اندیشه و محتواى نظام فکرى، ایشان از صدرالدین شیرازى به عنوان بزرگترین فیلسوف الهى و مؤسس قواعد الهیه و مجدّدِ حکمت مابعدالطبیعه یاد کرده است. ایشان در کشف اسرار نین منویسد:
محمد بن ابراهیم شیرازى، بزرگترینِ فلاسفه الهى و مؤسس قواعد الهیه و مجدد حکمت مابعدالطبیعه. او اول کسى است که مبدأ و معاد را بر یک اصل بزرگ خلل ناپذیر بنا نهاد و اثبات معاد جسمانى با برهان عقلى کرد و خللهاى شیخالرئیس را در علم الهى روشن کرد و شریعت مطهره و حکمت الهیه را با هم ائتلاف داد. ما با بررسى کامل دیدیم هر کس درباره او چیزى گفته از قصور خود و نرسیدن مطالب بلندپایه اوست.(۱)
همچنین امام خمینى(ره) از صدرالمتألهین با عنوان فیلسوف محبوب خویش یاد کرده و از او به عنون بزرگترین فیلسوف تاریخ اسلام نام برده است. ایشان از صدرا با عناوین «صدر الحکماء المتألهین و شیخ العرفاء الکاملین»(۲)، «شیخ العرفاء السالکین»(۳) و «شیخ العرفاء الشامخین»(۴) یاد مىکند، همچنین امام در پیامى که براى گورباچف، صدر هیئت رئیسه اتحاد جماهیر شوروى سوسیالیستى، فرستاده، علما و حکماى آنجا را به رجوع به حکمت متعالیه دعوت کرده است: «… و از اساتید بزرگ بخواهید به حکمت متعالیه صدرالمتألهین – رضوان اللّه تعالى و حشره اللّه معالنبیین والصالحین – مراجعه نمایند».(۵)
به هر حال، تردیدى نیست که امام خمینى(ره) حکیم متأله حکمت متعالیه است و آرا و فکر ایشان تحت تأثیر حکمت متعالیه است؛ این تأثیر تنها به تفکر حکمى محدود نماند و به عرصه اندیشه و عمل سیاسى نیز کشیده شد. امام با دستمایه قرار دادن حکمت متعالیه به شرح و تفسیر حکمت سیاسى متعالیه پرداخت و در صدد عملى کردن آن برآمد.(۶)
مقاله حاضر درصدد است ضمن برشمارى وجوه اشتراک و افتراق دو حکیم متأله حکمت متعالیه، صدرالدین شیرازى و امام خمینى(ره)، تکوین و تعالى حکمت متعالیه را از قوام و نظام بخشى آ توسط صدرالمتألهین در دوره صفویه تا به حکومت نشاندن آن به دست امام خمینى(ره) در دوره معاصر نشان دهد. این سیر نشان مىدهد که حکمت متعالیه از بُعد علمى و تئوریک به بُعد عملى و سیاسى تکوین و تعالى یافته است. در واقع، امام خمینى(ره) با توجه به الزامات و اقتضائات حکمت متعالیه براى ورود به عرصه عینى اجتماع در سفر چهارم و اینکه عبور عارف در این مرحله جز با حضور در میان جامعه میسور نیست و نیز با توجه به ظرفیتهاى وجود خویش در جهت تحقق ابعاد سیاسى و عملى حکمت متعالیه در جامعه حرکت کرد. ایشان از فقاهت و مرجعیت به طور گسترده بهره مىبرد و بازهم حکمت متعالیه را ارتقا بخشیه و ریت و حکمت را باهم سازگار مىبیند. همچنین قابل یادآورى است از آنجا که عرفان وجه مایز حکمت متعالیه از سایر حکمتهاست، مباحث سیاسى و عملى امام نیز رنگ و بوى عرفانى یافته است.
اشتراکات دو حکیم متأله حکمت متعالیه
تأمل در حیات علمى و اجتماعى صدرالدین شیرازى و امام خمینى نشان مىدهد این دو حکیم متأله حکمت متعالیه تقریباً زندگى مشترک و مشابهى داشتهاند. هر دو از آنجا که در فضاى حکم متعالیه تنفس مىکنند، از برهان و قرآن و عرفان سیراب شدهاند. در واقع، هر دو از فیلسوفان برجسته دوره خود بودهاند و هر دو مباحثى در تفسیر قرآن دارند و نیز هر دو مراحل و مراتب عرفان عملى را طى کرده و سالک الى اللّه بودهاند. برجستگى هر دو حکیم در فلسفه تا اندازهاى است که صدرالمتألهین با توجه به اینکه مشاهده مىکند حکمتهایى چون مشاء و اشراق دیگر پاسخگو نیستند، دست به تحکیم پایههاى فلسفه متعالیه مىزند. این فلسفه جمع برهان و قرآن و عرفان است و به نظر مىرسد از توانایىهاى گستردهاى برخوردار است. در آن سوى، امام خمینى در دورهاى از یات خویش عنى زمانىکه به حاج آقا روح اللّه معروف است، پاسخگوى مسائل و مشکلات پیش روى است. گفته شده که وقتى آیهاللّه بروجردى با مباحث فلسفى مورد پرسش قرار مىگرفت، صاحبان پرسشها را براى پاسخ به امام خمینى(ره) ارجاع مىداد.
گزارشگرانى که در برخى از این جلسات حضور داشتهاند از اشراف ایشان به مباحث فلسفه اسلامى و حتى فلسفه غرب و قدرت اقناع مخاطبان سخنان زیادى گفتهاند.(۱)
پاسخ به پرسشها و شبهات عقلى مراجعان بخشى از اقدامات امام خمینى(ره) بوده است، اما فکر روشن اما خمینى(ره) ه افقهاى دورترى نظر داشته است. براى از میان رفتن شبهات عقلى از قول ایشان نقل شده که فرموده است:
براى اینکه در حوزه کار اساسى و ریشهاى انجام بگیرد، من اگر به جاى آقاى بروجردى که امروز رئیس مسلمین است، باشم، چند تن از کمونیستهاى با معلومات را از شوروى به ایران مىآورم، حقوق و دیگر مخارج آنان را تأمین مىکنم که بیایند شبهات کمونیستها و مطالب علمى آنها را که بر اساس آن الحاد را پایهگذارى کردهاند مطرح کنند تا علما و فضلا از شبهات آنان به طور کامل آگاه شوند تا با آنان به مقابله علمى برخیزند و پاسخهاى مستدل و محکمى ب آن شبهات و استدلالهاى آنها بدهند تا نتوانند دیگر اینقدر تبلیغات کنند.(۲)
صدرالمتألهین به برخى از دشوارىهایى که به وى رسیده است در مقدمه کتاب سترگ خویش، الحکمه المتعالیه فى الااسفار العقلیه الاربعه، اشاراتى کوتاه و پرتأمل دارد که بر بخشهایى از حیات وى نیز نور مىتاباند. اینچنین آشکار مىشود که ایشان در چه شرایط دشوارى به اجبار تن به هجرت به روستاى دورافتادهاى چون کهک داده است. طبیعى است که این مخالفتها به گونهاى بوده است که ملاصدرا تاب و توان تحمل و مقابله با آنها را داشته است، ر حالىکه امام خمینى اگرچه همانند صدرا با مخالفتها و دشوارىهایى مواجه است، اما در نهایت توانست بر مخالفتها چیره شود و فلسفه را بر اثر اقدامات عملى خود وارد حوزههاى علمى کند و به مشى جارى بدل نماید.
حضور فلسفه در حوزههاى علمیه، به ویژه پس از پیروزى انقلاب اسلامى، از ثمرات ایستادگى و پایمردى امام خمینى(ره) است. البته امام خمینى(ره) در مواردى به بخشى از دشوارىهاى زمانه اشاره کرده و از جمله جریان مشهور فیضیه را نقل مىکند:
یاد گرفتن زبان خارجى، کفر و فلسفه و عرفان، گناه و شرک به شمار مىرفت. در مدرسه فیضیه، فرزند خردسالم، مرحوم مصطفى، از کوزهاى آب نوشید، کوزه را آب کشیدند، چرا که من فلسفه مىگفتم. تردیدى ندارم اگر همین روند ادامه مىیافت وضع روحانیت و حوزهها وضعِ کلیساهاى قرون وسطى مىشد که خداوند بر مسلمین و روحانیت منت نهاد و کیان و مجد واقعى حوزهها را حفظ نمود.(۱)
به هر حال، مبارزه این دو فیلسوف با مخالفان فلسفه جدى است، اگرچه هر یک در نهایت به نتایج متفاوتى دست مىیابند. اگر ملاصدرا در حیات خویش با ظاهرگرایان و عارف نمایان درافتاد و در رد آنها کتابهاى سه اصل و کسر اصنام الجاهلیه را نوشت، امام خمینى(ره) نیز با متحجران به مبارزه پرداخت و در این زمینه دشوارىهاى زیادى را متحمل شد. فرزند ایشان در این زمینه چنین مىگوید:
امام شکستن جو تحجر را در درون حوزه قدم اول مبارزه تشخیص دادند، لذا وقتى در قم منظومه و اسفار را تدریس مىکردند مورد تهاجم تهمت و افتراى دشمنان متحجر واقع شدند، اما روحیه و توان علمى و مبارزاتى امام و یارى خداوند متعال نگذاشت در مقابل جمود فکرى متحجرین شکست بخورند. به نظر من مبارزه امام با مقدس مآبها در درون حوزه از مسائل سیاسى و مبارزاتى مهمتر بد، زیرا اگر سد متحجرین که به آمیختگى و امتزاج بین دین و سیاست اعتقادى نداشتند، شکسته نمىشد امام هرگز نمىتوانستند قدم بعدى مبارزه را که بسیار طولانى بود با قوت و استحکام بردارند. لذا امام به خوبى تشخیص داده بودند که روشنگرى صاحبان اندیشه ابتدا باید از حوزه شروع شود و سپس توقع تحول در بیرون حوزهها را داشت.(۲)
از دیگر اشتراکات این دو حکیم حکمت متعالیه، تضییقات و محدودیتهاى سیاسى – اجتماعى بود که افزون بر محدودیتهاى هم صنفان بر آنان تحمیل شد. در این زمینه صدرالمتألهین با توجه به شارهاى وارد شده و عدم وان مقابله و یا ر دلیل دیگر، راهى روستاى کهک مىشود و در آنجا با پالایش نفس و تهذیب درون، تألیف حکمت متعالیه را در خاطر مىپروراند. از سویى امام خمینى(ره) بر اثر این محدودیتها در ابتدا مدتى بازداشت و در تهران در منزلى تحت نظر گرفته مىشود و بعدها بر اثر اعتراض و مقابله آشکار با تصویب لایحه کاپیتولاسیون، به طور شبانه از جانب رژیم پهلوى در منزل خویش دستگیر و به ترکیه و از آنجا به عراق تبعید مىشود. این تبعید که پانزده سال طول مىکشد، با براندازى نظام پهلوى خاتمه مىیابد. تعداد سالهاى تبعید امام خمینى(ره)، مشابه مدت زمان احتمالىاى است که صدرا در روستاى کهک به دور از چشم حاکمان در تبعید خودخواسته به سر برده و در نهایت با دعوت حاکم شیراز به زادگاه خویش هجرت مىکند، بى آنکه بتواند تغییر و تحولى عملى در حکومت و ساختار سیاسى ایجاد کند.
شاید مراجعت صدرا به زادگاهش شیراز به منظور ورود به حوزه عمل بوده است تا بتواند تأثیرات مستقیمى بر جامعه و حکومت زمانه خود بر جاى گذارد. او در آنجا بر کرسى تدریس تکیه مىزند و ضمن تألیف آثار مختلف به تربیت شاگرد اهتمام مىورزد. پیش از آن در اصفهان به دلیل تأثیرات احتمالى او بر جامعه با وى مقابله مىشد و او به ناچار اصفهان را ترک کرد. همچنین این امر نشان مىدهد وى به طور جدى درگیر بوده و با توجه به عدم توان وى در مقابله عملى با مخالفان و در نتیجه عدم حمایت حکومت و به ویژه اساتید او، شرایط حیات علمى براى وى دشوار مىشود و به ناچار ترک اصفهان را بر ماندن ترجیح مىدهد. مىتوان نگارش سه اصل و کسر اصنام الجاهلیه را شاهدى بر جدى بودن درگیرى وى دانست. صدرا با نگارش این قبیل آثار، سره از ناسره، درست از نادرست و صواب از ناصواب را تبیین کرد و به مقابله با افکار انحرافى جامعه پرداخت و در فضاى آلوده جامعه، موضع خودش را روشن کرد.(۱) به نظر مىرسد همین عوامل د تشویق مخالفت با وى بىتأثیر نبوده است.
هر دو حکیم در آثار خویش از گذشته علمى خود به نوعى ابراز پشیمانى کردهاند. ملاصدرا در مقدمه کتاب اسفار اربعه از اینکه مدتها براى مطالعه دانشهاى متعارف فلسفى وقت صرف کرده و از معارف حقیقى و باطنى محروم بوده طلب استغفار مىکند و آن دوره را دوره بىحاصلى بر مىشمارد.(۱) امام خمینى(ره) نیز همانند ملاصدرا سرگرم شدن به مفاهیم و اصطلاحات فلسفى را یادآور مىشود و از جمله معتقد است اسفار اربعه وى را از سفر به سوى دوست باز داشته ات:
در جوانى سرگرم به مفاهیم و اصطلاحات پرزرق و برق شدم که نه از آنها جمعیتى حاصل شد، نه حال؛ اسفار اربعه با طول و عرضش از سفر به سوى دوست بازم داشت، نه از فتوحات حاصل و نه از فصوص الحکم حکمتى دست داد تا چه رسد به غیر آنها.(۲)
اگرچه این نشان از پویایى حکمت متعالیه و ظرفیتهاى درونى آن براى بازسازى و پویایى حکایت دارد، اما در نگاه امام به معناى آن نیست که به این مباحث توجه نشود، بلکه امام خمینى(ره) خود در جایى اشاره مىکند که عبور از این مراحل ضرورى است و حتى بدون تأمل در اینگونه مباحث نمىتوان راهى به سوى تقرب به خدا و سعادت یافت. از نگاه امام، آموختن فلسفه کمترین راه براى دستیابى به سعادت است: «اقل مراتب سعادت این است که انسان یک دوره فلسفه را بداند».(۳) البته نظر ملاصدرا نیز مطابق بحثهاى امام همین است.(۴) او نیز در عین حال که ایام اشتغال خود به فلسفههاى متعارف را مذمت مىکند، اما حکمت متعالیه را نظام و قوام بخشید و با این کار فلسفههاى دیگر را به محاق فرو برد.
آنچه این مجموعه را متمایز مىکند، توجه به ابعاد باطنى و عرفانى است. سرگرم شدن به مفاهیم و اصطلاحات پر زرق و برق اگر با تهذیب نفس توأم نباشد، سبب مىشود انسان از راه باز ماند و دچار حجاب اکبر شود؛ از همین رو است که حتى آموختن حکمت متعالیه نیز با تهذیب نفس و پالایش درون باید همراه باشد. امام خمینى(ره) در این زمینه بر این باور است که گرچه این علوم حجاب اکبر است، اما باید انسان وارد این حجاب اکبر شود و با ورود به این حجاب روشهاى رفع حجاب را بشناسد. ایشان در نامهاى خطاب به فرزندشان سید احمد چنین مىنویسد: «اول باید با قدم علم لنگان لنگان پیش روى و این هر علمى باشد حجاب اکبر است که با ورود به این حجاب به رفع حجب آشنا مىشود».(۱) به ر حال، هر دو متفکرِ حمت متعالیه بر این باورند که آموختن حکمت متعالیه بایستى با تهذیب و پالایش نفس همراه باشد.
تمایزات دو حکیم متأله حکمت متعالیه
نخستین تمایز بارز دو حکیم متأله استمرار فلسفه از یک سوى و همراهى و همرأیى با فقه و فقاهت از سوى دیگر است. امام خمینى(ره) که آن روزها مشهور به حاج آقا روح اللّه بود، برخلاف صدرالدین که تمام عمرش را صرف آموختن، نگارش و در نهایت آموزش فلسفه کرد، پس از گذشت چهار دهه از حیاتش ارتباط خود با فلسه را به طور کامل قطع کرد. امام خمیى(ره) تدریس فلسفه و عرفان را از سالهاى قبل از ۱۳۰۸ ش آغاز کرد و آنگونه که از نوشتهها و گفتهها برمىآید تا بیست سال، یعنى تا اواخر دهه بیست، ادامه داد.(۲) همچنین ایشان از سال ۱۳۲۴ به طور رسمى به تدریس خارج فقه و اصول پرداخته است.(۳) آخرین بار که روح اللّه به تدریس فلسفه و به ویژه کتاب اسفار اربعه صدرالدین شیرازى پرداخت، اواخر دهه بیست شمسى بود. پس از آن و از آغاز دهه سى، او دیگر به تدریس و نگارش آثار عرفانى و فلسفى نپرداخت،(۴) گو اینکه قبل از آن نیز اثر مکتوبى در فلسفه به جز برخى آثار در اصول، اخلاق و عفان(۵) که در آنها برخى مباحث فلسفه را نیز مورد بحث قرار داده، از خود بر جاى نگذاشته بود.(۱) بسیارى از شاگردان حاج آقا روح اللّه که از دهه سى به بعد در شمار شاگردان ایشان درآمدهاند، به یاد ندارند که او فلسفه تدریس کرده باشد.(۲)
بنابه نوشتهها، امام خمینى(ره) در حوزه عرفان نظرى و عملى شرح فصوص، مصباحالأُنس و منازل السائرین را سالها به طور خصوصى تدریس کرده که به همین دلیل بسیارى از شاگردان ایشان نیز از چند و چون این درس اطلاع دقیقى ندارند؛(۳) از اینرو در مصاحبهها و نوشتههاى خود یا از این دروس اظهار بىاطلاعى کرده یا فقط بخشى از آن را متذکر شدهاند و در پارهاى از موارد نیز تدریس برخى از مباحث یا کتب را از طرف ایشان انکار کردهاند؛ براى مثال آیهاللّه جعفر سبحانى معتقد است اینکه گفته مىشود امام یک دوره کامل به تدریس اسفار پرداخته است درست نیست و ایشان تا بحث علت و معلول تدریس کرده است.(۴)
همچنین استاد سید جلال الدین آشتیانى درباره تدریس عرفان توسط امام مىگوید نشنیده که امام عرفان تدریس کرده باشد و آثار عرفنى امام نیز حاصل تدرس او نبوده و تألیف است. ایشان در اظهار نظر دیگرى معتقد است که امام خمینى(ره) «در حکمت متعالیه به روش صدرالحکماء والعرفاء آخوند ملاصدرا، استاد مسلم [است] و در حقیقت و بدون مجامله باید گفت که آن جناب خاتم حکما و عرفا در عصر ما مىباشند. امام قبل از دوران طلبگى حقیر در قم شرح فصوص تدریس مىکردند و در زمانىکه نگارنده این سطور در قم تحصیل مىکردم، معظمله شرحمنظومه براى جمعى از افاضل زمان تدریس مىفرمودند و مدتها به تدریس اسفار اشتغال داشتند».(۱)
آیهاللّه سید عزالدین زنجانى نیز بر تدریس یک دوره اسفار توسط امام تأکید کرده و خود نیز در درس اسفار تا پایان جلد نخست حضور داشته است.(۲) از همه مهمتر اینکه امام خمینى(ره) در نامهاى که به مؤلف کتاب بررسى تحلیلى از نهضت امام خمینى نوشته، بر تدریس فلسفه توسط خود تصریح کرده است: «اینجانب در زمانى که ساکن مدرسه دارالشفاء بودم مدتها فلسفه تدریس مىکردم».(۳) همچنین آیهاللّه مهدى حائرى یزدى از شاگردان درس فلسفه امام، چنین مىگوید:
چون آن وت این چیزا در حوزه تعلیم و تعلمش رسماً رایج نبود، آقاى خمینى خصوصاً و اختصاصاً در منزل خودشان به من درس مىدادند و گاهى هم در مدرسه دارالشفاء. بنده یک دوره کامل منظومه پیش ایشان خواندم … به استثناى فلکیات. فلکیات را ایشان گفتند که اباطیل است و فلکیات جدید با اینها قابل مقایسه نیست … آقاى خمینى مىگفتند اسفار را نخواندهاند، اما آن را با میرزا خلیل کمرهاى مباحثه کردهاند و لذا به نظر من درس اسفار ایشان خیلى سنتى نبود تا بتوان گفت سلسله سند ایشان در تعلیم اسفار به درالمتألهین مىرسد. هر چه ود، حدّت و جودت فهم خود ایشان بود که مىتوانست از عهده تدریس اسفار برآید، زیرا این خصوصیت اسفار است که سطح آن بسیار شیوا و روان است و ژرفاى فوقالعاده پیچیده و پیل افکن دارد … ایشان علاقهاى به فلاسفه مشاء و منطق نداشت. درس اسفار ایشان جاذبه عرفان داشت … بعد از تمام شدن منظومه با دو سه نفر از رفقا پیش آقاى خمینى اسفار را شروع کردیم. ده سال طول کشید که اسفار را خواندیم.(۴)
به هر حال، همّت اصلى امام خمینى(ره) از دهه سى به بعد صرف تدریس فقه و اصول معمول در حوزههاى علیه شد. این امر موجب گردید که ایشان به عنوان استادى برجسته و صاحب نام در فقه زبانزد جامعه علمى گردد، چنانکه پیش از آن در حوزه عرفان و اخلاق نیز شهره بود. مکتوبات فقهى و اصولى ایشان عمدتاً در این دوره نوشته و منتشر شده است(۱)، بىآنکه در آنها اشاراتى به فلسفه و عرفان کند.
در مقابل، صدرالمتألهین تا انتهاى عمر خویش به تعلیم و تعلم و نگارش در حوزه فلسفه، افزون بر توجه به سایر حوزههاى دانش، پرداخت. تدریس حکمت توسط وى در شیراز یکى از پررونقترین دورههایى است ه زادگاه او به خود دیده است. صدرالدین شیرازى در عین اشراف به فقه و فقاهت تا آخر به تعلیم و تعلم در موضوع فلسفه وفادار ماند و آثار مهمى از خود برجاى گذاشت و شاگردان برجستهاى تربیت کرد. اساتید ملاصدرا در حوزه معقول همانند میرداماد در اصفهان مشهورند. میرداماد خود صاحب حکمتى معروف به حکمت یمانى یا ایمانى است که به سبب پیچیدگى آن در مقابل روانىِ حکمت متعالیه صدرایى از رونق بازماند.
آنچه امام خمینى(ره) از نخستین سالهاى دهه سى آغاز کرد، پىریزى بنیادى بود که توانست در دهه چهل حاج آقا روح اللّه را به عنوان فقیهى زبردست و توانا مورد توجه قرار دهد و زمینه ساز طرح مرجعیت عام یشان گردد. به این ترتیب پس از سالهاى چهل شمسى، امام خمینى، برخلاف صدرالدین شیرازى، در موضع مرجعیت عمومى قرار گرفت که در آن جمع کثیرى از شیعیان در داخل و خارج ایران که روز به روز نیز بر تعداد آنها افزوده مىشد، از فتاواى فقهى او پیروى مىکردند و ایشان را به عنوان مرجع دینى خود برگزیده بودند.
در همین سالها، شاگردان بسیارى که غالباً فقه را نزد وى آموخته بودند، به دور ایشان گرد آمدند، حال آنکه صدرالمتألهین با توجه به شرایط آن روز نمىتوانست به حوزه مرجعیت فقهى قدم بگذارد. البته نهاد مرجعیت در شمار نهادهایى است که در سالهاى متأخر پدید آمده و در دوره ملاصدرا مناصب بالاى مذهبى از سوى نهاد سلطنت و شخص شاه به عالمان واگذار مىشد؛ یعنى منصبى حکومتى تلقى مىشد. امامت جمعه و شیخ الاسلامى در دوره صفویه از جمله مناصبى بود که از سوى شاه تعیین مىشد و تا آنجا که به یاد داریم، صدرا میانه چندان خوبى با نهاد سلطنت صفوى نداشت تا به این سمتها منصوب شود و با اینکه گفته مىشود خود فرزند حاکم شیراز بود و به رغم حمایت حاکم وقت شیراز از وى که گویا با صدرا دوستى دیرینهاى هم داشته است، این وضعیت تغییرى در نگاه وى به سلطنت و سلطان ایجاد نکرد و ا همچنان به پادشاه و دربار شاهى توهى نداشت.
صدرالمتألهین برخلاف آنچه معمول بوده است و بر اساس آنچه در آثار وى مىتوان یافت، هیچ یک از آثارش را به هیچ یک از شاهان صفوى اهدا نکرده و در هیچ اثرى کوچکترین تعریف و تمجیدى از آنها به عمل نیاورده است. در مقابل وى به صورتى ویژه مباحثى در حمد و ثناى خداوند، درود و صلوات بر حضرت رسول صلى الله علیه وآله وسلم و اهلبیت عصمت و طهارت علیهمالسلام نگاشته و نیز به تبیین وضعیت زمانه و دلایل نگارش آثار خود پرداخته است.
به هر حال در تغییر و تحولات پس از صرا و در دوره اخیر است که نهاد مرجعیت پایه گذارى و تثبیت شد و امام خمینى(ره) به عنوان فقیهى متألّه و از اصحاب و مفسّران حکمت متعالیه به این مرتبه و جایگاه دست یافت. البته یادآورى این نکته بایسته است که صدرا مطابق عرف معمول حوزههاى علمى از دانش فقه هم به رهاى داشت و این دانش را در محضر عالمانى چون شیخ بهایى آموخته بود(۱)، اما وى هیچگاه علاقهاى براى ورود به این حوزه دانشى از خود نشان نداد.
شاید بتوان گفت آنچه موجبات توفیق امام خمینى را فراهم آورد، همانا تحقق بُعد چهارم از اسفار عقلى چهارگانه مورد نظر صدراست. یک از صاحبنظران معاصر در بحثى مبسوط دباره عرفان نظر، ضمن اینکه معتقد است امام خمینى دستى چیره در زمینه عرفان نظرى و عملى دارد، بر این باور است که ورود ایشان به عالم سیاست با توجه به پیشینه عرفان نظرى در عین اینکه استاد مبرّز حکمت متعالیه است، براى برخى شگفتآور است، حال آنکه این ورود به حیات سیاسى و اجتماعى دقیقاً بر مبناى حکمت متعالیه و اسفار اربعه عقلیه صدرایى است:
براى بسیارى از افراد جالب توجه است و حتى ممکن است شگفتآور باشد که مىبینند آیهاللّه خمینى که در اوایل عمرش نه فقط به عرفان نظرى بلکه به عرفان عملى که بر یاضت و عزلت و ترک دنیا تأکید مىکند، بسیار علاقهند بود، در اواخر عمرش کاملاً وارد صحنه سیاست شده است. کلید این معما را بیش از هر چیز باید در همان مراحل سلوک معنوى و سفر آدمى از خلق به سوى حق و رجعت وى از حق به سوى خلق که ملاصدرا در آغاز اسفار اربعه به آن پرداخته است، جستجو کرد. این اسفار هم شامل مرحله سفر از «خلق» به «حق» است و هم شامل مرحله بازگشت به «خلق» به همراه «حق»، ثانیاً کلید این معما را باید در تفسیر آیهاللّه خمینى از مراحل این سفر و چگونگى تطبیق آن در مورد خودش و رسالتش در زندگى جستجو کرد.(۱)
در این تلقى هم به ظرفیتهاى اسفار اربعه شاره شد و هم ب چگونگى تفسیر و تطبیق آنها با رسالت امام خمینى(ره) مباحثى آمده است. بر اساس حکمت متعالیه، مرحله گذر از خلق براى کامل شدن سیر و سلوک مىبایست انجام گیرد. البته در این میان حکماى حکمت متعالیه به دلایل مختلف نتوانستند یا نخواستند به این مرحله وارد شوند و ظرفیتهاى نهفته در این حکمت را آشکار سازند. از سوى دیگر به نظر برخى از حکماى حکمت متعالیه، آنان تفسیر متفاوتى داشتند و به لحاظ معرفتى امکان تحقق ابعاد عملى این حکمت در نزد آنان مغفول واقع شده است. امام خمینى(ره) در این میان توانست ابعاد عملى ای حکمت را غنا بخشد و ارتقا دهد.
در ادامه این تمایزها باید یادآورى کرد که یکى از تمایزها دورى جستن صدرا از جامعه و حکومت در اثر فشارهاى وارد بر اوست. به تعبیر آیهاللّه جوادى آملى، این فشارها بیشتر از جانب همصنفان(۲) خود اوست. در مقابل، امام خمینى(ره) با وجود فشارهاى فراوانى که به تبعید ایشان منجر شد، دست از مبارزه برنداشت، اتفاقاً از این مرحله به بعد است که برخلاف صدرا، امام پروژه براندازى را پیش مىبرد.
یکى از صاحبنظران امام خمینى را مظهر نگاه جدید به رابطه میان عرفان و حکمت با حکمت مىداند و او را بهدلیل شهامت و شجات در شکستن تابوى عزلتنشینى عرفانى مىستاید. از این منظر، امام خمینى(ره) نه تنها فقیهى تمامعیار، بلکه عارفى شیفته و حکیمى والامقام است که به حکومت فرزانگان رنگ واقعیت بخشید: «ایشان یک تفاوت آشکار با گذشتگان داشتند و آن اینکه گویى ایشان نشان دادهاند که لازمه عارف بودن، اهل عزلت بودن نیست و براى حل آن معما که عارفان در پیش پاى ما نهادهاند، به گونه دیگرى مىتوان اندیشید و عمل کرد».(۱)
باید توجه کرد که از نظر امام خمینى(ره) عزلتگزینى به این معنا نیست که فرد گوشه نشینى را برگزیند و ارتباط خود با دیگران و جامعه را قطع کند، بلکه در تفسیر اما خمینى(ره) فرد مىبایست در حالىکه در درون جامعه است خدا را از نظر دور ندارد و او را ناظر و حاضر بداند. از این منظر در حالىکه در جامعه هستیم، باید به گونهاى عمل کنیم که گویا با خداییم و امور مادى حیات آدمى، ما را از خدا دور نسازد. ایشان در این زمینه تعبیرات روشنى دارند که در آن عزلتنشینى درویشانه را نفى کرده است:
مراد از خلوت با خدا این است که در همه امور با خدا باشیم، اگر انسان در اعمال خود فقط با خدا باشد و جز خدا با هیچ کس نباشد، این خلوت با خداست، ن اینکه مراد خلوت درویشانه باشد که خلوت با خدا به معناى کنج علت رفتن و در بیوله و صندوق خانه نشستن باشد تا انسان به آنجا برود و اوهام و خیالاتى بنماید. البته چنین کسى جز با اوهام و خیالات خود محشور نمىشود. مراد از خلوت با خدا این است که انسان در هر امرى رضاى الهى را تحصیل کند و خدا را ببیند و با او وارد عمل شود و از خلایق مأیوس شده و به امر پروردگارش مأنوس گردد.(۲)
بنابراین در چنین نگاهى تفاوتى نمىکند که فرد در هیاهوى شهرى مانند شیراز، اصفهان یا قم زیست کند یا در روستایى مانند کهک در تبعید زیست کند، بلکه آنچه مهم ات ارتباط با خداوند و حاضر و ناظر شمردن او بر احالات خویش است و انکه ایشان ارتبا مستمر با خدا داشته باشد و با او مأنوس باشد. به هر حال این عزلتنشینى، به تعبیر امام خمینى، درویشانه نیست، بلکه بریدن از وابستگىها و دلبستگىهاست.
امام خمینى در تفسیر خویش از سفرهاى چهارگانه عقلى که ملاصدرا در اسفار اربعه به طور مستوفى ابعاد نظرى آن را بسط داده است، به جایى مىرسد که ورود جدى به حوزه عمل سیاسى و اجتماعى را مىطلبد؛ از اینرو ایشان موفق به تأثیرگذارى فوقالعاده بر جامعه خویش مىشود و این همه مرهون اثرپذیرى از حکم متعالیه است. امام به حکمت متعالیه وفادار بود و خود در شمار مدرسان مفسّران، شارحان و نوآوران مؤثر آن بود، زمینه تحقق عملى آن را در بعد اجتماعى مهیا کرد و ابعاد عملى و عینى سفر چهارم را به همراه الزامات آن بسط و گسترش داد. در مقابل، ملاصدرا بُعد نظرى حکمت متعالیه را به خوبى پرورش داد و آن را استوار کرد.
از اینرو به طور خلاصه، صدرا ابعاد نظرى و علمى حکمت متعالیه را نظام و قوام بخشید و امام خمینى(ره) ابعاد عملى، اجتماعى و سیاسى آن را توسعه بخشید و آن را بر حکومت نشاند. این تمایزى روشن و آشکار است که البته نباید آن را به معناى فقدان اندیشه و فلسفه سیاسى صدرالمتألهین تفسیر کرد.
از همین رو است که مهمترین نقطه تمایز دو حکیم حکمت متعالیه براندازى نظام سلطانى پهلوى به دست امام خمینى(ره) و حضور مستقیم و بلاواسطه او در صدر هیئت حاکمه و قدرت سیاسى است. کارى که صدرالمتألهین، اگر هم آرزوى آن را داشت، در عمل رؤیایى دست نایافتنى براى او بود که هرگز به آن نائل نشد. آنگونه که از شواهد و مستندات تاریخى آشکار است، صدرالدین هیچ حرکت عملىاى نیز براى برخوردارى از مناصب سیاسى و مقامات عمومى و مقابله با حکومت انجام نداد، گو اینکه شرایط و اوضاع زمانه نیز براى چنین تغییرات و حرکتهایى – مشابه آنچه امام خمینى به آن مبادرت ورزید – آماده نبود و در نتیجه اوضاع و احوال زمانه بر صدرا تأثیر گذاشت.
با وجود این، حضور امام خمینى(ره) در صدر حکومت متأثر از مبانى حکمت متعالیه است، به ویژه تفسیر سفر چهارم و حضور مستقیم در میان خلق که خود یکى از مراحل سلوک است، این دیدگاه را تأیید مىکند؛ از اینرو گرچه نقطه عطف تمایز این دو حکیم در تأسیس نظم و نظام سیاسى جدید و برانداختن نظم سیاسى قدیم است، اما نباید از خاطر برد که صدرا خواه آگاهانه و خواه ناخودآگاه حکمتى را پایهگذارى کرد که در عمل، چهار قرن پس از وى، از سو یکى از پیروان و شارحان آن تکامل یافت و به حیات و نظ و نظام سلطانى خاته داد. صدرا البته با عالمان به اصطلاح ظاهربین درگیر شد – همچون امام خمینى که با متحجرین مقابله کرد – و در این زمینه رسالههاى مستقلى نگاشت، اما صدرا هیچگاه به طور مستقیم و علنى با دستگاه سلطنت به مقابله برنخواست و به دور از هیاهوى اصحاب قدرت توانست دستگاه و نظام فلسفى خاصى را که به حکمت متعالیه شهره شد و پیروان بسیارى یافت، سامان دهد.
بىمناسبت نیست یادآورى شود که بنابر دیدگاههاى موجود، صدرالدین شیرازى تنها مؤسس حکمت متعالیه نیست، بلکه در شمار حامان جدى حکمت متعالیه است؛ از این منظر دانش واژه حکت متعالیه در سخنان وعلى سینا نیز آمده ست.(۱) حُسن و اهمیت کار صدرا این بود که توانست حکمت متعالیه را در قالب دستگاه و نظام فلسفى منسجمى سامان دهد و آن را به جامعه علمى ارائه کند. طبیعى است آثار متعدد صدرا به ویژه اثر برجسته وى اسفار اربعه در این زمینه گویاى نقش و جایگاه اوست. پس از او نیز حکیمان متعالیه بیش از هر چیز به تدریس و شرح و تفسیر آثار او اشتغال داشتهاند. با این حال، آیهاللّه جوادى آملى که در شمار اساتید و شارحان و مفسران برجسته حکمت متعالیه در دوره معاصر است، بر تمایز مین حکمت متعالیه و حکمت صدرایى تأکید کرده و چنین مىگید:
حکمت متعالیه غیر از حکمت صدرایى است. ملاصدرا یکى از حکماى متأله طرفدار حکمت متعالیه است. بسیارى از ظرفیتها در حکمت متعالیه هست که در فرمایشهاى صدرالمتألهین نیست. ملاصدرا یا به لحاظ زمانى مجال بیان آن مطالب را پیدا نکرد و عمر او کفاف نداد و یا اینکه به لحاظ علمى به بعضى از مطالب حکمت متعالیه دست نیافت. پس مىتوانیم بگوییم که به بعضى از مطالب نرسید عمراً و به بعضى دیگر نرسید علماً؛ بنابراین باید مرز گفتههاى صدرالمتألهین را از حکمت متعالیه جدا کنیم، چرا که ظرفیتهاى آن خیلى زیاد است.(۲)
از همینرو مىتوان گفت بُعد عملى این حکمت، به دست حکیم متأله معاصر، امام خمینى(ره) تحقق یافت و اینچنین بخشى از ظرفیت نهفته این حکمت آشکارتر شد.(۱)
به هر حال یکى از نقاط تمایز امام خمینى(ره) و صدرالدین شیرازى، نوع برخورد این دو متفکر با حکومت و حاکمان در دوره خود است. امام خمینى(ره) پس از آنکه از اصلاح رژیم پهلوى ناامید مىشود، به قصد انقلاب به مبارزه آشکار با حکومت مىپردازد و به تبعید مىرود، اما هرگز به یاد نداریم که صدرا به مبارزه آشکار با حکومت وقت پرداخته باشد. البته صدرا در دوره زیست خود ا توجه به شرایط زمانه و مخالفتهاى مختلف که به ویژه از سوى ظاهرگرایان، عارفنمایان و دستگاه حکومتى با وى مىشود، به تبعیدى خودخواسته مىرود. این در حالى است که هیچ تعریف و تمجیدى از حکومت و سلاطین وقت، برخلاف بسیارى از هم عصران خویش، در آثار و عملکرد وى نمىتوان یافت. البته همه اینها دلالت بر مخالفت نظرى و عملى با حکّام دارد.
در همین زمینه، یکى از صاحبنظران دانشواژه «حکمت متعالیه سیاسى» را براى بیان فلسفه صدرالمتألهین و دانش واژه «حکمت سیاسى متعالیه» ا براى بیان فلسفه سیاسى امام خمینى به کار مىگیرد و مرادش این است که ابعاد نظى در اندیشه ملاصدرا و بعاد عملى در اندیشه امام خمینى(ره) برجستگى خاصى یافته است.(۲)
خاتمه
طبق آنچه گفته شد، روشن مىشود که با وجود اشتراکات فراوان دو حکیم متعالیه، با توجه به تغییر و تحول در اوضاع زمانه، تحول و تغییر گستردهاى در نحوه عملِ آنان پدید آمد. امام خمینى(ره) طى یک سیر تقریباً بیست وپنج ساله، پس از قطع ارتباط رسمى با تدریس فلفه، نظمى متفاوت تأسیس کرد. گرچه صدرالمتألیهن و امام خمینى(ره) در تفسیر قرآن و آموزههاى وحیانى، اخلاقى، کامى، برهانى، عرفانى و حتى فقه و فقاهت اشتراکات عمدهاى داشتهاند، اما رجوع و توجه گسترده امام خمینى(ره) به حوزه عمل و تأکید بر جنبههاى عمومى، تأثیرات و تغییرات عمدهاى در حیات سیاسى برجاى نهاد که گویا از چشمان تیزبینِ پژوهشگران نکته سنج پنهان مانده است.
یقیناً این سیر و تکوین از بنیانهاى نهفته در حکمت متعالیه سرچشمه مىگیرد. حکمت متعالیه حتى به نوعى سایر دانشها از جمله فقه را تحت تأثیر قرار مىدهد. در این وضعیت، فقه حکیم حکمت متعالیه نیز متفاوت از فقه سایر فهاست و از این حکمت مشروب مىشود(۱)، چنانکه نمىتوان از تأثیر عرفان در این زمینه غفلت کرد، زیرا نقطههاى تمایزبخش اصلى حکمت متعالیه، افزون بر عناصر مایزى چون اصالت وجود و حرکت جوهرى در عرفان نهفته است.
پی نوشت:
- امام در این بحث منتقدان ملاصدرا را به عدم درک و فهم مطالب بلند و عمیق او متهم مىکند. ایشان در ادامه مىگوید: آرى، خودسرانه وارد مطالبى شدن که پایههاى او بر اصولى بس بسیار و متفرق است موجب سوءظ به اساطین دین و حکمت شود تا آنجا که طعنهاى صدرا را که به اشاعر و معتزله است از روى جهات به مقصود او حمل بر حمله به دین و مشایخ آیین کنند (کشف اسرار، ص ۳۶، به نقل از علىاکبر ضیایى، نهضت فلسفى امام خمینى، ص ۹۵).
- امام خمینى(ره)، شرح دعاى سحر، ص ۹۵.
- همان، ص ۱۲۰.
- همان، ص ۱۷۵. مترجم نقل کرده است که امام خمینى(ره) یکبار در مقام تمجید و تعظیم صدرا گفته است: ملاصدرا و ما ادراک ما ملاصدرا (ص ۲۵). همچنین مقام معظم رهبرى نیز در دیدار جمعى از اساتید، فضلا، مبلغان و پژوهشگران حوههاى علمیه در هشتم آذرماه ۱۳۸۶ فرمود: «امام خمینى، چکیده و زبده ملاصدراست».
- بداللّه جوادى آملى، سرچشمه اندیشه (مجموعه مقالات و مقدمات فلسفى)، ج ۳، ص ۳۷۱.
- محسن الهى در بخشى از رساله کارشناسى ارشد خود با عنوان سیاست صدرایى، ضمن برشمردن امام خمینى در شمار حکماى حکمت متعالیه، فصلى را به مباحث ایشان اختصاص داده است. البته امروزه با انتشار مجموعه سه جلدى تقریرات فلسفه امام خمینى(ره) نمىتوان در این مسئله تردیدى روا داشت. مشخصات کتاب شناختى این اثر عبارت است از: تقریرات فلسفه امام خمینى، به کوشش عبدالغنى اردبیلى، ۱۳۸۱.
- براى نمونه بنگرید به برخى از این مباحث که در این اثر گرد آمده ست: على اکبر ضیائى، هضت فلسفى امام خمینى. این کتاب که در چهار فصل سامان یافته، کوششى است در جهت شناساندن بعد فلسفى اندیشه امام خمینى و نقش ایشان در احیاى تفکر فلسفى در قبل و بعد از انقلاب اسلامى و اشاره به برخى آراى فلسفى امام خمینى.
- سید عزالدین زنجانى، «گفتگو»، ص ۱۰۶، به نقل از نهضت فلسفى امام خمینى، ص ۶۲.
- سید احمد خمینى، مجموعه آثار یادگار امام، ج ۱، ص ۳۴۲. موارد دیگرى در کتاب نهضت فلسفى امام خمینى آمده است که مطالعه آنها خالى از لطف نیست.
- همان، ص ۶۶۱.
- نگارنده در مقلهاى دیگر به طور مبسوطى رساله کسر اصنام الجاهیله را نقد و تحلیل و بررسى نموده و ابعاد اجتماعى این مسئله را روشنتر ساخته است (ر ک: شریف لکزایى، سیاست متعالیه از منظر حکمت متعالیه – جلد چهارم: مجموعه مقالات).
- در مقاله «به سوى حکمت سیاسى متعالیه» به مناسبت در این زمینه بحث شده است (ر ک: شریف لکزایى، سیاست متعالیه از منظر حکمت متعالیه – جلد اول: مجموعه مقالات).
- دیوان امام، ص ۲۶.
- عبدالغنى اردبیلى، تقیرات فلسفه امام خمینى، ج ۳، ص ۴۷۲.
- همان، ص ۴۷۱ – ۴۷۲.
- امام خمینى، محرم راز، ص ۱۳.
- ایشان تصریح کرده که وقتى ساکن مدرسه دارالشفاى قم بوده است، مدتها فلسفه تدریس مىکرده و در سال ۱۳۴۸ (۱۳۰۸ ش) پس از ازدواج از مدرسه خارج شده است (ر ک: صحیفه امام، ج ۳، ص ۱۸۳).
- ر ک: نجف لکزایى، سیر تطور تفکر سیاسى امام خمینى؛ على قادرى، خمینى روح اللّه (زندگینامه امام خمینى بر اساس اسناد و خاطرات و خیال) و محمدحسن رجبى، زندگینامه یاسى امام خمینى.
- امام خمینى درباره دلایل ترک تدریس فلسفه مىگوید: تا قبل از آمدن آقاى بروجردى عمده اشتغال به تدریس معقول و عرفان و سطوح عالیه اصول و فقه بود. پس از آمدن ایشان به تقاضاى آقایان، مثل مرحوم آقاى مطهرى به تدریس خارج مشغول شدم و از علوم عقلیه باز ماندم (فصلنامه حضور، شماره ۱، خرداد ۱۳۷۰، ص ۵ ، به نقل از علىاکبر ضیائى، نهضت فلسفى امام خمینى، ص ۱۵). این مسئله نشان مىدهد که ایشان تا زمان استقرار آیهاللّه بروجردى، فلسفه و عرفان را تدریس مىکرده و از این سالها، تدریس فقه و اصول غلبه یافته است.
- آثار عرفانى و اخلاقى امام خمینى عمدتاً تا اوایل ده بیست نگارش و منتشر شدهاند، براى مثال تألیف شرح دعاى سحر از ۱۳۰۷ ش آغاز شده است، همچنین چهل حدیث در ۱۳۱۸ – ۱۳۲۰ وآداب الصلاه در ۱۳۲۱ تألیف شده است (ر ک: نجف لکزایى، سیر تطور تفکر سیاسى امام خمینى). البته در این میان، کتاب طلب و اراده را مىتوان اثرى فلسفى به شمار آورد که به قلم ایشان نوشته شده است. مشخصات این اثر از این قرار است: روح اللّه خمینى، طلب و اراده، ترجمه سیداحمد فهرى، مرکز انتشارات علمى و فرهنگى، تهران، ۱۳۶۲.
تقریرات فلسفه مام خمینى، در سه جلد به همت عبدالغنى اردبیلى تدوین شده است. مشخصات کتاب شناختى این اثر از این قرار است: تقریرات فلسفه امام خمینى، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، سه مجلد. در صفحه شش مقدمه این اثر چنین مى خوانیم: «اسفار به عنوان برترین خاستگاه حکمت متعالیه و شرح منظومه که به گونهاى چکیده آن بهشمار مىرود، سالیانى دراز در حوزه اندیشه و تدریس علوم عقلى جایگاه ویژهاى را به خود اختصاص داده و شرح و حواشى فراونى بر آنها در سبکهاى گوناگون به رشته تحریر درآمده که مجموعه حاضر نیز گوههى به جا مانده از حدود بیست سال تدریس این دو کتاب توسط امام خمینى(ره) است». یافتهها نشان مىدهد این تقریرات به رؤیت و مطالعه امام خمینى رسیده است.
- ر ک: عبدالغنى اردبیلى، تقریرات فلسفه امام خمینى، ج ۱.
- گفته شده امام خمینى در سال ۱۳۴۷ ق در حالىکه تنها ۲۷ سال داشت، تدریس فلسفه را آغاز کرد. ایشان در انتخاب شاگرد و کتابى که به عنوان متن باید تدریس شود، دقت فراوانى به عمل مىآورد و از امتحان کتبى و شفاه شاگردان و تهذیب نفس و رشد اخلاقى آنان غافل نبوده است. امام خمینى از شاگردان مىخواست درس را بنویسند و به رؤیت یشان برسانند؛ اگر مشاهده مىکرد کسى در فهم و درک مطالب مشکل دارد، اجازه ورود به درس را به او نمىداد (على اکبر ضیائى، نهضت فلسفى امام خمینى، ص ۱۳ – ۱۴).
- عبدالغنى اردبیلى، تقریرات فلسفه امام خمینى، ج ۳، ص ۱۳.
- همان.
- همان.
- صحیفه امام، ج ۳، ص ۱۸۳.
- نامه فرهنگ، شماره ۱۷، ص ۱۰۴ – ۱۰۵ و پژوهشنامه متین، شماره ۱، ص ۳۸۴، به نقل از مقدمه تقریرات فلسفه امام خمینى، ج ۱.
- امام مینى تحریرالوسیله را در ماههاى تبعید در ترکیه در ۱۳۴۳ نگارش کرده است (ر ک: نجف لکزایى، سیر تطور تفکر سیاسى امام خمینى).
- سید محمد خامنه اى در مقالهاى ابعاد فقهى صدرالمتألهین را نشان داده است (ر ک: زندگى، مکتب و شخصیت صدرالمتألهین (فقه و حدیث)، ص ۴ – ۲۰).
- سید حسین نصر، «عرفان نظرى و تصوف علمى و اهمیت آنها در دوران کنونى»، ترجمه انشاءاللّه رحمتى، اطلاعات حکمت و معرفت، شماره ۵ ، ص ۸ .
- در نشستى که با آیهاللّه جوادى آملى برگزار شد ایشان به این جنبه اشاره اى کوتاه داشت (شریف لکزایى (به اهتمام)، سیاست متعالیه از منظر حکمت متعالیه – دفتر اول: مجموعه نشستها و گفتگوها).
- عبدالکریم سروش، «آفتاب دیروز، کیمیاى امروز»، کیهان فرهنگى، شماره ۳، ص ۱۶۳.
- عبدالغنى اردبیلى، تقریرات فلسفه امام خمینى، ج ۳، ص ۴۴۵. تفسیر آیهاللّه جوادى از این مسئله نیز چنین است. ایشان نیز بر این باورند که چله نشینى به معناى عزلت گزینى و بریدن از اجتماع یست: چله گیرى معنایش این نیست که انسان از جامعه جدا شود و دست از کار، کسب و تحصیل بکشد و منوى شود. چله گیرى این است که انسان چهل روز مراقب قلب و قواى ادراکى خود باشد و برخلاف رضاى خدا چیزى نیندیشد. در چله گیرى باید در متن جامعه باشى، ولى بر تمام اعمال و رفتارت رضاى خدا را در نظر بگیرى (پایگاه اطلاع رسانى مرکز خبر حوزه، نهم آبان ۱۳۸۷).
- ابن سینا در فصل نهم از نمط دهم مىگوید: ثم ان کان ما یلوّحه ضرب منالنظر مسطوراً الا على الراسخین فىالحکمه المتعالیه (خواجه نصیرالدین طوسى، شرح الاشارات و التنبیهات، تحقیق حسنزاده آملى، ج ۳، ص ۱۱۱۲).
- نشست اعضاى گروه فلسفه سیاسى پژوهشکده علوم و اندیشه سیاسى پژوهشگاه علوم و فرنگ اسلامى با حضرت آیهاللّه جوادى آملى در دفتر معظمله در قم به تاریخ ۱۵ آبان ۱۳۸۶. ایشان همچنین مىگوید: «مهمترین عاملى که مرحوم صدرالمتألهین را از حکمت مشاء و اشراق به حکمت متعالیه سوق داد، مسائل عرفان بوده است. هنگامىکه در این مسئله دقت مىکنیم، مىبینیم که اساتید و هم بحث هاى ایشان چنین نبودند. خود ملاصدرا نیز اصاله الماهوى متصلب بود. در مقدمه رحیق مختوم آمده است که عبارتهاى ایشان در مقدمه اسفار همان عبارتهاى فصوص قیصرى است؛ بنابراین باید بگوییم که عرفان او را متحول کرد وگرنه اساتی او در حوزه اصفهان مشخص بودند و سابقه او نیز روشن بود؛ عرفان دفعتاً او را به این صورت درآورد و موجب چرخش ۱۸۰ درجهاى در تفکر او شد».
- در همین زمینه مناسب است از امام سید موسى صدر یاد کنم که به منزله حکیمى صدرایى و متأثر از حکمت متعالیه، تحول عظیمى در لبنان به وجود آورد و به نوعى به سفر چهارم صدرالمتألهین جامه عمل پوشاند. مىتوان عنصر حکمت متعالیه را در آثار ایشان نشان داد.
- علیرضا صدرا، «چشمانداز فلسفه سیاسى متعالیه»، نشست برگزار شده در پژوهشکده علوم و اندیشه سیاسى، ۳۰ تیر ۱۳۸۷.
- آیهاللّه جوادى آملى مىگوید: کسانى که از حکمت متعالیه بهرهاى داشتند، وقتى اصول را ارزیابى کردند، فقه زندهاى ارائه دادند … (شریف لکزایى (به اهتمام)، سیاست متعالیه از منظر حکمت متعالیه – دفتر اول: مجموعه نشستها).
فهرست منابع
- اردبیلى، عبدالغنى، تقریرات فلسفه امام خمینى، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، تهران، ۱۳۸۱.
- الهى، محسن، سیاست صدرایى، دانشگاه شهید بهشتى، تهران، ۱۳۸۶ (رساله کارشناسى ارشد).
- امام خمینى، دیوان اشعار چاپ سوم، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، تهران، ۱۳۷۲.
- ـــــــــــــ ، شرح دعاى سحر، ترجمه و مقدمه سید احمد فهرى، تهران، ۱۳۵۹.
- ـــــــــــــ ، صحیفه امام، جلد سوم، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، تهران، ۱۳۷۸.
- ـــــــــــــ ، کشف اسرار، بىنا، بىجا، بىتا.
- ـــــــــــــ ، محرم راز، چاپ هفتم، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خینى، تهران، ۱۳۷۶.
- جوادىآملى، عبداللّه، سرچشمه اندیشه (مجموعه مقالات و مقدمات فلسفى)، چاپ سوم، مرکز نشر اسراء، قم، ۱۳۸۶.
- خامنهاى، سید محمد، «زندگى، مکتب و شخصیت صدرالمتألهین (فقه و حدیث)»، خردنامه صدرا، شماره ۵۰ ، زمستان ۱۳۸۶.
- خمینى، سیداحمد، «امام، حوزه و سیاست»، فصلنامه حضور، شماره ۱، خرداد ۱۳۷۰.
- ــــــــــــــــــــ ، مجموعه آثار یادگار امام، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، تهران، ۱۳۷۵.
- رجبى، محمدحسن، زندگینامه سیاسى امام خمینى، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، تهران، ۱۳۶۹.
- زنجانى، سید عزالدین «گفتگو»، مجله حضور، شماره ۳۲، ۱۳۶۸.
- سروش عبدالکریم، «آفتاب دیروز، کیمیاى امروز»، کیهان فرهنگى، شماره ۳، ۱۳۶۸.
(۲۰۲)
- صدرا، علیرضا، «چشمانداز فلسفه سیاسى متعالیه»، نشست برگزار شده در پژوهشکده علوم و اندیشه سیاسى، ۳۰ تیر ۱۳۸۷.
- صدرالمتألهین شیرازى، محمدبن ابراهیم، الحکمه المتعالیه فى الأسفار العقلیه الأربعه، الطبعه الرابعه، دار احیاء التراث العربى، بیروت، ۱۴۱۰ ق / ۱۹۹۰ م.
- ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، خلقالاعمال (مجموعه رسائل فلسفى صدرالمتألهین)، به اهتمام ناجى اصفهانى، حکمت، تهران، ۱۳۷۵.
- ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، رساله سه اصل، به تصحیح سید حسین نصر، روزنه، تهران، ۱۳۸۱.
- ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، کسر اصنام الجاهلیه، به تصحیح محسن جهانگیرى، بنیاد حکمت اسلامى صدرا، تهران، ۱۳۸۱.
- ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، مبدأ و معاد، ترجمه احمد بن محمد الحسیى اردکانى، به کوشش عبداللّه نورانى، مرکز نشر دانشگاهى، تهران، ۱۳۶۲.
- ضیائى، علىاکبر، نهضت فلسفى امام خمینى، چاپ اول، مؤسسه چاپ و نشر عروج، تهران، ۱۳۸۱.
- طوسى، الخواجه نصیرالدین، شرح الاشارات و التنبیهات، تحقیق حسن زاده آملى، الطبعه الثانیه، مؤسسه بوستان کتاب، قم، ۱۳۸۶.
- قادرى، على، خمینى، روح اللّه (زندگینامه امام خمینى بر اساس اسناد و خاطرات و خیال)، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، تهران، ۱۳۷۸.
- لکزایى، شریف (به اهتمام)، «به سوى حکمت سیاسى متعالیه»، سیاست متالیه از منظر حکمت متعالیه (جلد اول: مجموعه مقالات)، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامى، قم، ۱۳۸۸.
- ــــــــــــــــــــــــــــــ ، یاست متعالیه از منظر حکمت متعالیه (دفتر اول: مجموعه نشستها و گفتگوها)، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامى، قم، ۱۳۸۷.
- لکزایى، نجف، سیر تطور تفکر سیاسى امام خمینى، چاپ هفتم، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى، تهران، ۱۳۸۷.
- نصر، سید حسین، «عرفان نظرى و تصوف علمى و اهمیت آنها در دوران کنونى»، ترجمه انشاءاللّه رحمتى، اطلاعات حکمت و معرفت، شماره اول، ۱۳۸۶.
انتهای پیام/