فلسفه صدرا راه کار مقابله با تربیت مدرن
تقریرهای تربیتی دکتر علم اهدی:حبیبالله رحیمپور ازغدی
تا کنون پیرامون ریشههای فلسفی سکولاریزم و تاریخ سکولاریزم در ایران گفتارهای متفاوتی ایراد شده ولی بیگمان در باب نسبت «سکولاریزم» و «تربیت» گفتارهای زیادی ناگفته باقی مانده و در این باره، به میزان وافی گفتوگویی صورت نگرفتهاست. دکتر علمالهدی در زمرهی اساتید انگشتشماری است که با رویکردی فلسفی به روایت پیدایش سکولاریزم تربیتی در ایران مبادرت ورزیده ولی این روایت، بهصورت پراکنده در نوشتههای ایشان بیان شدهاست. در این فرصت، تقریری فشرده از روایت ایشان ارائه شده تا به این بهانه، باری دیگر پیرامون یکی از تهدیدهای کانونی تربیت دینی در ایران درنگ کرد. گفتنی است تقریر پیشرو بنا به ضرورت گزیدهگویی، از سویههای انتقادی و تأویلی کنارهگیری کرده و تنها بنا دارد با بیانی مدون به تقریر این روایت از ریشهها و دلایل سکولاریزم تربیتی بپردازد.
شالودهشکنی تربیت مدرن و باور به اینهمانی مدرنیزم و سکولاریزم
این روایت، ماهیت تربیت مدرن را «سکولار» میانگارد و قائل است تربیت مدرن بهطور ذاتی «دینگریز» و قداستزداست و برای این ادعا، دلایلی از این دست ارائه میدهد:
اول اینکه نظام تربیتی مدرن، مبتنی بر علوم تربیتی شکل گرفته و علوم تربیتی نیز متکی به روششناسی علوم تجربی است که بنیادش بر تعریف عملیاتی و عددی متغیرهای عینی است و به متغیرهای غیرعینی و غیرکمی التفات شایانی ندارد. در صورتی که ابعاد امتیازی انسان نسبت به غیرانسان، قابل تعریف کمی نیست و کشف علتها و معلولهای ابعاد فوقمادی انسان، نیازمند روش و لوازم دیگری است که در این روششناسی ناپیداست.
دوم اینکه مسائل و طرحوارههای فرضیهای و قیاسی تربیتی در بستری شکل گرفتند که با پیشفرضها، مفروضات و یافتههای سکولار علوم تربیتی ممزوج است. این وضع باعث شده که به طور روزافزون، نفوذ سکولاریزم در تربیت مدرن شدت گیرد.(علمالهدی، ۱۳۸۶)
بر اساس رهیافتی که علمالهدی میپوید و در پیش میگیرد، برای تعیین «نسبت» تربیت دینی و تربیت مدرن، کافی است ریشههای نظری تربیت مدرن را بازکاوی کرد تا به ناهماهنگی ایندو باور دست یافت. تربیت مدرن بر اساس ریشهای که در بستر علوم تربیتی «تجربی» دوانده است بهناگزیر سر به سکولاریسم میگذارد و بر این اساس نمیتواند همگنی و هماهنگی با تربیت دینی یابد.
نهادهای تربیتی سکولار، زاییدهی علوم تربیتی سکولار
علمالهدی تأکید دارد نهادهای تربیتی مدرن به دلیل ابتنایی که بر علوم تربیتی مدرن دارند، سکولار هستند. علوم تربیتی نیز به این دلیل سکولار است که در سایهی یک رویکرد پوزیتویستی و ابژکتیو شکل گرفته و به متدلوژی ساینتیفیکال متکی است.
وی معتقد است علوم تربیتی چه به عنوان یک «دانش کاربردی» و چه به عنوان یک «دانش میانرشتهای»، چهارمین طبقه از بنای معرفت بشری است که بر روی سه طبقه زیرین، بالا رفته است. طبقههای زیرین علوم تربیتی به این شرح است:
طبقهی اول مشتمل بر ساینتیزم و متدلوژی علمی، طبقهی دوم مشتمل بر پوزیتویزم و راسیونالیزم، طبقهی سوم مشتمل بر یافتههای علوم انسانی تجربی از قبیل روانشناسی رشد و روانشناسی تربیتی(علمالهدی، ۱۳۸۶)
بیشک چنین بنایی ریشه در مبانیای دارد که مملو از انگارههای سکولار است.
این روایت تأکید دارد فرضیهها، نظریهها، الگوها و توصیههای کاربردی رشتهی علوم تربیتی، ثمرهی مفروضات و پیشفرضهای تفکر مدرن است که یکی از مهمترین این افکار، رویگردانی یا انکار ابعاد غیرمادی و معنوی انسان میباشد. در صورتی که ابعاد معنوی انسان نیز پذیرفته شود، کوشش تربیت مدرن در راستای مهارکردن، قید زدن، تأویل کردن و فروکاستن این ابعاد است. بنا بر این تفسیر، سکولاریزم ویژهگی «ذاتی» تربیت مدرن قلمداد میشود.
علوم تربیتی نه تنها موازی با پروتستانتیزم و متأثر از ایدئولوژی رنسانس شکل گرفت، بلکه مبتنی بر ایدههای اومانیستی و «دوالیزمِ» تفرقهافکن بدن و روح پا گرفته است؛ ثنویتی که در نهایت به انکار یا کتمان اصالت روح سرمیگذارد و منتهی به اصالتیافتن بدن میگردد. (علمالهدی، ۱۳۸۶)
بر اساس این نگاه، ماتریالیسم تأثیر بهسزایی بر تربیت مدرن گذاشته است که بهطور خاص از طریق تأثیر بر روانشناسی تربیتی و نیز دیگر مناشی علوم تربیتی نظیر فلسفه علوم تربیتی، توانسته است در تدوین یک نظام تربیتی مادی بهنسبت هماهنگ توفیق یابد. (علمالهدی، ۱۳۸۵)
دوالیزم فلسفی به مثابهی ریشهی علوم تربیتی سکولار
روایت مذکور به این دلیل، سکولاریزم را ذاتیِ تربیت مدرن میانگارد زیرا تفسیری از انسان را مبنای تربیت مدرن قرار میدهد که انسان را «دو بُنی» میبیند و قائل به ثنویت است. ثنویتی که انسان را به ابعاد «مادی و معنوی» تفکیک کرده و در این بین به مادیت اصالت میدهد.
روایتی که این دیدگاه از سکولاریزم تربیتی ارائه میکند، بین «نهاد» تربیت مدرن، «علوم» تربیتی مدرن و «فلسفه»ی علوم تربیتی مدرن، یک «توالی» منطقی و نسبت «ضروری» قائل است؛ به گونهای که دلیل سکولاربودن نهاد تربیت را در علوم تربیتی و دلیل سکولاربودن علوم تربیتی را در فلسفهی علوم تربیتی مییابد.
سکولاریزم تربیتی؛ پیامد نفوذ انگارهی «تفکیکگرایی» در علوم تربیتی
علمالهدی پس از ترسیم زنجیرهای که بین «فلسفه و علم و نهاد» برقرار است به دنبال تبیین حلقههای وصل این زنجیره و نحوه اثرگذاری این حلقهها بر یکدیگر است. وی در اینباره اعتقاد دارد گسترش ماتریالیزم و رواج روشهای تجربی در علوم انسانی مهمترین پیامد فلسفهی مدرن است. اضافه بر ماتریالیزم و پوزیتویزم که تجزیهگرایی دکارتی را به نفع مادیت تأویل کرد، دانش مدرن نیز با رویکردی ماتریالیستی در رشتههای متفاوت علوم انسانی(و نیز علوم تربیتی) گسترش یافت. این دانشها، مبنی بر ایدهی تفکیک هستی به «مادی و غیرمادی» و صرفنظر کردن از ابعاد غیرمادی و دفع این امور از عرصهی عقل نظری، به گسترش مادهگرایی مشغول شدند. برای نمونه رویکردهای فیزیکالیستی و ماتریالیستی که با پژوهشهای نورولوژیستها پشتیبانی شد، تأثیر گستردهای بر علوم تربیتی داشت و سبب شد پدیدههای انسانی بر مبنای علیت معطوف به ماده تبیین گردد و علوم تربیتی نیز همانند دیگر رشتههای علوم انسانی، متأثر از سنت دکارتی به کاوش روابط علّی میان پدیدههای مادی متمرکز شود.(علمالهدی، ۱۳۸۹)
وی در جای دیگری نیز میگوید دنیویشدن یا سکولاریزاسیون تربیت مدرن پیامد مستقیم ثنویتگرایی میباشد. ثنویتگرایی فلسفی در قرنهای هفده و هجده بهویژه در حوزه علوم انسانی، پس از بهثمر نشاندن ماتریالیسم در اوایل قرن بیست از صحنه فعالیت معرفتی خارج شد ولی علوم انسانی و از جمله علوم تربیتی که بهتدریج از فلسفه تفکیک گشته بودند، نه تنها دوگرایی و مادهانگاری را حفظ کردند، بلکه در جهت تأیید و تثبیت آن حرکت کردند و توسعه یافتند.(علمالهدی، ۱۳۸۵)
با التفات به پیوندها و نسبتهای ناگسستنی که این روایت در پیوستار «از فلسفه به علوم و از علوم به نهاد» برقرار میبیند، بهناگزیر برای درک سکولاریزم تربیتی باید به سراغ فلسفهی علوم تربیتی و فلسفهی تربیت رفت و دوالیزم(Dualism) را که یکی از ارکان این پیوستار است، بازکاوی کرد چرا که علمالهدی تأکید دارد دوالیزم فلسفی در چند قرن اخیر نه تنها بهطور عام قلمرو علوم انسانی و نهادهای اجتماعی را تحت تأثیر قرار داده بلکه بهطور خاص فلسفهها و نظامهای تربیتی معاصر را نیز به شدت متأثر نموده است.(علمالهدی، ۱۳۸۵)
مفهوم و مقام دوالیزم در تفکر فلسفی مدرن
ثنویت بهمعنای اصالت دوگانه قائلشدن یا باور به دو جوهر مستقل است، مانند باور به تفکیک هستی به روح و «ماده» یا تفکیک انسان به بدن و «روان». (علمالهدی، ۱۳۸۵)
در مفهوم دوالیزم باید گفت دوالیزم به معنای تجزیه امر واقع به دو نوع یا دو رُکن منفک بوده که مستقل از یکدیگرند. علمالهدی نیز میگوید: «بحث از رابطه دو چیز مسبوق میباشد به اعتراف ضمنی نسبت به استقلال هویتها این دو چیز» .(علمالهدی،۱۳۸۵) در ذیل این تعریف از دوالیزم، باید التفات داشت که تقابل و مستقلبودن یکی از دیگری، نکتهای اساسی است که نباید دور از نظر بماند.(علمالهدی، ۱۳۸۹)
در باب نسبت دوالیزم و تجزیهگرایی نیز باید تأکید کرد تجزیهگرایی از التفات به دوالیزم یا دوگانهگرایی پیدا میگردد، گو اینکه دو بُنی تفسیر کردن یک شیء، «امکان» تفکیک این دو بُن از یکدیگر و بهتبع، تفکیککردن آن دو را مهیا میسازد.
علمالهدی تأکید میکند دوگانگی یا ثنویت به معنای تجزیه امر کانونی هستی به دو امر مستقل است که گویا «امکان» انفکاک را دارند. وی متأثر از “بلکبورن” باور دارد ثنویتگرایی هر نظریهای است که دو شیء را در «یک» امر، اصل موضوع قرار دهد و مفهوم ثنویت را این گونه بیان میکند: «ثنویت عبارت است از تجزیه حقیقت کانونی جهان به دو بخش مجزا»(علمالهدی)
درباره مقام و منزلت دوالیزم در تفکر فلسفی مدرن نیز باید اشاره کرد یکی از مهمترین و تأثیرگذارترین مبانی فلسفه مدرن در تفکر تربیتی معاصر، ثنویتگرایی یا Dualism است.(علمالهدی، ۱۳۸۵) تفکیکگرایی رویکرد کلی تمدن مدرن و بهتبع، تربیت مدرن است که با «ثنویت یا دوالیزم در فلسفه دکارت شروع شد».(علمالهدی، ۱۳۸۹، ۲۹۲)
وی به این دلیل تجزیهگرایی را رویکرد کلی تربیت مدرن میانگارد زیرا معتقد است به رغم کوششهای بسیاری که نظریهپردازان تا کنون برای اتحاد و یکپارچگی اجزاء متکثر هستیشناسی و انسانشناسی فلسفی انجام دادهاند، تجزیهگرایی به صورت تکثیر دوتاییهایی که از فلسفه دکارت شروع شد، کماکان گسترش روزافزون دارد. این تقسیمات دوتایی، روح تفکیک را وارد تفکر مدرن میکند و تمام لایههای گوناگون این تمدن را متأثر میسازند تا جایی که اکنون تجزیهگرایی به منزلهی رویکرد غالب، همه قلمروهای نظریه و عمل را در تمامی سپهر زندگی انسان مدرن فراگرفته است(علمالهدی، ۱۳۸۹). به اعتقاد وی تربیت سکولار مدرن نه تنها ثمرهی دوبینی و بیگانهگی روح و بدن، ملک و ملکوت، فیزیک و متافیزیک، طبیعیات و الاهیات، سیاست و دیانت، مدیریت و شریعت است که این دوگانهگی و بیگانهگی را گسترش میدهد و نهادینه میکند.(علمالهدی، ۱۳۸۶)
نسبت سکولاریزم با تفسیرهای «دو بُنی» و تفکیکگرایی
در باب نسبت بین سکولاریزم و دوالیزم نیز باید گفت سکولاریزم همزاد تفکیکگرایی است و میان ایندو، روابط علّی برقرار است. دربارهی پیوند علّی میان تفکیکگرایی و سکولاریزم نیز باید توجه داشت که اجماع نظری قابل قبولی برقرار است، هر چند در رابطه با اینکه کدام یک علّت دیگری است، تفاوت دیدگاه ومناقشههای فراوانی در میان است.(علمالهدی، ۱۳۸۹) ولی شواهدی قابل ارائه است که علمالهدی اعتقاد دارد سکولاریزم معلول دوالیزم است؛ زیرا وی تأکید دارد اضافه بر سیطرهی ماتریالیزم در معرفت و «سکولاریزم» در مدنیت، غلبه و سایهافکنی اومانیزم نیز ثمرهی رویکرد تفکیکگرای تفکر و تمدن مدرن است که از ثنویت شروع شده و متأثر از گسترش تقسیمات دوتایی در فلسفه میباشد(علمالهدی، ۱۳۸۹).
همان گونه که ذکر شد برای فلسفهی مدرن مؤلفههایی قابل شمارش است که یکی از این مؤلفهها، باور به «دوالیزم» است که در دنباله این باور، ارادهی معطوف به تفکیکگرایی شکل میگیرد. نظام تربیت غیردینی معاصر نیز که برآیندی از اندیشههای فلسفی مدرن است، از سویی مبتنی بر انگارههای دوالیزم و دو بُنیپنداری بنا شده و از سوی دیگر در توسعهی این نگرش تفکیکی و مستقلدیدن این دو بُن از یکدیگر، نقش بهسزایی داشته است. (علمالهدی، ۱۳۸۹) این ثنویتها در تاریخ تفکر مدرن و تربیتی که مبتنی بر این تفکر شکل گرفته، مرکزیت و شمولیت دارد. ثنویتهایی که شامل فهرست بلندی است که یکی از پربسامدترین آنها، دوگانهی «دیانت و سیاست» است که مبنای شکلگیری ایدهی سکولاریزم شدهاست؛ بهگونهای که شأنیت نهادپردازی و سیاستورزی از «دین» بریده میشود و دین از «کلیت» فرو میافتد.
علمالهدی در باب سکولاریزم تربیتی توضیح میدهد دوگانگی میان دین و دنیا یا به تعبیر دیگر بیگانگی اینجهان و آنجهان، مقدمهی ضروری تربیت سکولار است؛ بهعبارت دیگر سکولاریسم تربیتی در فضای ثنویتگرایانهای امکان پیدایش و گسترش یافت که دوگانگی میان دین و دنیا معتبر پنداشته شد.(علمالهدی، ۱۳۸۵)
سکولاریزم؛ پیوستاری از فلسفه تا نهاد
در روایتی که علمالهدی از سکولاریزم تربیتی ارائه میدهد سکولاریزم یک پیوستار از فلسفه تا نهاد است که در میانهی ایندو علم قرار دارد. این روایت باور دارد اکنون بیش از هر زمان دیگری، مفروضات فلسفی در علوم انسانی و نهادهای مدنی ریشه دوانده است. تربیت نیز چه در مقام یک «دانش»، چه به منزلهی یک «نهاد»، به شدت از مؤلفههای فلسفهی مدرن تأثیر پذیرفته و این مؤلفهها را به دیگر نهادها منتقل کرده است.(علمالهدی، ۱۳۸۹) پیش از این نیز بیان شد که دوالیزم، روح کلی تفکر، تمدن و تربیت مدرن است پس بر اساس چنین تفسیری از «شرط امکان» سکولاریزم تربیتی برای نفی این امر، بهناگزیر باید به سراغ ریشههای فلسفی سکولاریزم تربیتی رفت که یکی از اصلیترین این ریشهها، مسأله «دوالیزم» است.
ضرورت موضعگیری در برابر معضلهی دوالیزم و تفکیکگرایی
مبتنی بر روایتی که دکتر علمالهدی از دلایل و ریشههای فلسفی «سکولاریزم تربیتی» ارائه میدهد، هر نظام و طرحوارهی تربیتی باید در قبال دوالیزم موضع گیرد. موضعگیری هر نظام تربیتی در برابر تفکیکگرایی به دو دلیل اهمیت دارد:
ابتدا اینکه تفکیکگرایی از شکل اولیهای که داشت و صرفاً یک رویکرد فلسفی در اپیستمولوژی و سپس انتولوژی بوده، فراتر رفته و گسترش یافته و به زوایای گوناگون علوم تربیتی نفوذ کرده است. دلیل دوم اینکه تربیت همواره به دو امر معطوف است: «موضع تأثیرپذیر» و «موضوع تأثیرگذار».
بینسبت دیدن و باور به بیگانگی دو بعد درونی و بیرونی تربیت یا عرضی انگاشتن و قابل انصرافدیدن این بیگانگی، سمت و سوی کلی یک نظام تربیتی را تعیین کرده و ساماندهی فعالیتها و برنامههای تربیتی را به صورت گسترده متأثر میکند؛ زیرا موضع ما نسبت به رابطهی ذهن و عین، باور ما را نسبت به اعتبار و ارزش آگاهیهای ذهن از عین شکل میدهد. از این رو تصریح موضع فلسفهی زیرساز یک نظام تربیتی در برابر «تفکیکگرایی» به دلیل تأثیری که بر رویکردها و دلالتهای تربیتی فلسفهی مذکور دارد، گریزناپذیر است.(علمالهدی، ۱۳۸۹)
نفی دوالیزم از لوازم نظریهپردازی دینی در علوم تربیتی
بنا بر مطالبی که گفته شد، روشن گردید از لوازم زدودن سکولاریزم از یک نظام تربیتی، ردشدن از دوالیزم و تفکیکگرایی است و برای راهیابی به مبانی «تربیت دینی» گریزی از استنباط پاسخ اندیشه دینی به مسأله ثنویت نیست. به باور علمالهدی، انتولوژی و اپیستمولوژی فلسفهی صدرایی، ظرفیتهای بیبدیلی برای ابطال دوالیزم و نفی تفکیکگرایی دارد که شرح تفصیلی این ظرفیتها، نیازمند وقت دیگری است و در این فرصت، تنها به اشارهای گذرا اکتفا میشود.
دوالیزم و بهویژه چگونگی مناسبات جوهرهای دوگانه، جزو مناقشهپذیرترین قضایای فلسفه مدرن است که واکنشها و پیامدهای گوناگونی را در رشتههای علوم انسانی و از جمله علوم تربیتی به دنبال داشته است چرا که وقتی در تبیین امری یا پدیدهای، دو جوهر مستقل تصور شود، مسألهی «اساسی»، رابطه این دو جوهر مستقل از یکدیگر خواهد بود.(علمالهدی، ۱۳۸۵)
از بیان علمالهدی اینگونه برداشت میشود که انواع واکنشهای فلسفی که تا کنون در برابر مسأله ثنویت صورت گرفته را میتوان در دو گروه کلی دستهبندی کرد:
الف)گروهی که با پذیرش دوگرایی، در توجیه همعرضی جوهرهای دوگانه و چگونهگی ارتباط و نسبت بین آن دو کوشش نمودهاند.
ب)گروه دیگری که برای حل مسأله دوگرایی، تلاش میکنند یکی از دو جوهر را بهطور ضمنی بر دیگری ترجیح دهند و از این راه برای یکی از دو جوهر، اصالت قائل شوند.(علمالهدی، ۱۳۸۵)
بر اساس دیدگاه علمالهدی میشود گفت فلسفه صدرایی ظرفیتهایی دارد که این مسأله را به جای اینکه حل کند، منحل نماید. وی باور دارد بنا بر اصالت وجود، مسأله ثنویت از اساس شکل دیگری پیدا میکند زیرا بحث ثنویت یا دوگانهانگاری به معنای اعتقاد به اصالت جوهرهای دوگانه در هستی، مبتنی بر اعتقاد به اصالت ماهیت است ولی در فلسفه اصالت وجود، مسأله ثنویت به همان صورتی که در فلسفه غرب بروز یافته است، جایی نمییابد و شکل نمیگیرد بلکه در فلسفه اصالت وجود، بحث از ثنویت یا دوگرایی تغییر شکل میدهد و به بحث «وحدت و کثرت» تبدیل میشود. وی در نهایت این رهیافت را نشان میدهد که همانگونه که اساس متافیزیکی دوالیزم مسلط بر اندیشههای تربیتی معاصر را باید در دوگانهانگاری فلسفه مدرن یافت، اساس فلسفی طرد ثنویت و نفی دوگرایی را باید در اصل «وحدت تشکیکی وجود» کاوید(علمالهدی، ۱۳۸۵).
منابع:
علمالهدی، جمیله(۱۳۸۱). جریانهای فکری تأثیرگذار در تعلیم و تربیت معاصر ایران. کتاب نقد، شمارهی ۲۲، ۱۳۲-۱۰۹.
علمالهدی، جمیله(۱۳۸۵). فلسفه تربیتی نهضت امام خمینی(ره)؛ نقدی بر سوبژکتیویسم و دوآلیسم، تهران: مؤسسه چاپ و نشر عروج.
علمالهدی، جمیله(۱۳۸۶). نقش جریان روشنفکری در سکولاریزم تربیتی، تهران: کانون اندیشه جوان.
علمالهدی، جمیله(۱۳۸۹). نظریهی اسلامی تعلیم و تربیت، جلد اول، تهران: انتشارات دانشگاه امام صادق(علیهالسلام).
نوشته حبیب الله رحیم پور ازغدی
منبع: پایگاه خبری تحلیلی طلیعهhttp://www.talie.ir/ کد خبر ۸۹۰۵