فلسفه غرب مدیون فلسفه اسلامی است/ ضرورت مطالعه فلسفه اسلامی
پروفسور چارلز باترورث استاد دانشگاههای هاروارد و مریلند آمریکا معتقد است غرب از منظر فیلسوفان اسلامی توانست به مطالعات و آراء و اندیشه های فیلسوفان یونان از جمله افلاطون و ارسطو دست یابد.
در فلسفه اسلامی موضوع فلسفه، وجود یا موجود است؛ و فلسفه اسلامی از احکام کلی وجود یا موجود بحث می کند. در قرون وسطی و اوائل رنسانس، موضوع بحث فلسفه های غربی با فلسفه اسلامی یکی بود؛ ولی فلسفه های نوظهور غربی از حیث موضوع به شدّت دچار تشتت و اختلاف هستند؛ به نحوی که با اندکی تسامح، می توان ادّعا نمود که فلسفه، به تعداد فلسفه های غربی موضوع پیدا کرده است.
در هر سه مکتب فلسفه اسلامی، عقل بدیهی و عقل برهانی و قضایای بدیهی و استدلال منطقی، نقش محوری دارند؛ ولی در اغلب مکاتب فلسفی نوظهور در غرب، یا عقل و منطق به کلّی مورد انکار است یا ارزش معرفتی آن چندان قابل اعتنا نیست. لذا بین فلسفه اسلامی و اغلب فلسفه های غربی یک شکاف عمیق معرفت شناختی وجود دارد.
در گفتگو با پروفسور «چارلز باترورث» تفاوتهای فلسفه اسلامی و فلسفه غرب را مورد بررسی قرار داده ایم که در ادامه می آید؛
چارلز باترورث استاد حکومت و سیاست در دانشگاه مریلند آمریکا و استاد برجسته فلسفه سیاسی اسلام است. او در اکثر کشورهای عربی زبان به تدریس و تحقیق مشغول بوده است. او در کشورهای کویت، عربستان سعودی، الجزایر، مراکش، ترکیه، زئیر، ساحل عاج، لیبی و کشورهایی چون بلاروس، فرانسه، آلمان و مجارستان و اکراین به تدریس و تحقیق مشغول بوده است.
عمده شهرت باترورث در حوزه فلسفه سیاسی اسلام است. او در خصوص آرای متفکرانی چون ابن سینا، فارابی، رازی و ابن میمون تحقیقات جامعی داشته که منتشر شده است. او رئیس پیشین شورای آمریکایی مطالعه جوامع اسلامی بوده است. وی سابقه تدریس در دانشگاههای هاروارد، شیکاگو، سنت جان، جورج تاون، دانشگاه سوربن پاریس را در کارنامه علمی خود دارد.
*تفاوتهای اصلی فلسفه اسلامی و فلسفه غرب چیست؟
تصور نمی کنم که بتوان فلسفه اسلامی و فلسفه غرب را در یک عبارت کلی خلاصه کرد. این درست نیست که از فلسفه در چنین اصطلاح کلی سخن به میان آید. در واقع برای بررسی اختلافات فلسفه اسلامی و فلسفه غربی باید هر فیلسوف و آراء و اندیشه هایش با یک فیلسوف مورد قیاس قرار گیرد. همچنین یک مکتب فلسفی باید به طور مشخص با یک مکتب فلسفی دیگر مورد مقایسه قرار گیرد.
به طور سنتی کند و کاو فلسفی با افلاطون و ارسطو آغاز شد. اما باید توجه داشت که تحقیقات و کند و کاوهای فلسفی قبل از دوران افلاطون و ارسطو وجود داشته است. در واقع قبل از افلاطون و ارسطو در یونان باستان و در مصر و در سرزمین عراق ما شاهد وجود فیلسوفانی بوده ایم.
«ابونصر فارابی» و «ابو ولید بن رشد» و «موسی بن میمون» و سقراط و افلاطون به کار بردن دیالکتیک به منظوردنبال کردن فلسفه را بسط و گسترش دادند. این در حالی است که ارسطو نشان داد که چگونه استدلال ورزی دقیق را باید به کار برد. در واقع ارسطو تلاش جدی در نوع استدلال ورزی و منطق را مورد توجه داشت. بر این اساس تلاشهای زیادی در عرصه منطق به کار برد و منطق ارسطویی قرنهای متمادی بر حوزه فلسفه و منطق سایه افکنده بود.
*چرا در دوران کنونی مطالعه و خواندن فلسفه اسلامی ضرورت دارد؟
ما از منظر فیلسوفان اسلامی و فیلسوفان عرب توانستیم به مطالعات و آراء و اندیشه های فیلسوفان یونان از جمله افلاطون و ارسطو دست یابیم. از رهگذر مطالعه آثار فیلسوفان اسلامی دریافتیم که چگونه آنها توانستند مسائل زمان خودشان را و مسائلی که در مکانهای دیگر مطرح بود را با آرای فیلسوفان یونان پیوند بزنند و بدانها پاسخ بدهند.
*چگونه فیلسوفان اسلامی توانستند آموزه های وحیانی را با فلسفه یونان و به ویژه فلسفه ارسطو که ماهیت سکولار دارد پیوند بزنند؟
یونانیان مسائل وحیانی را از طریق شعر و به ویژه اشعار «هومر» درک می کردند و می فهمیدند. بعدها مردم از طریق کتب مقدس و از طریق پیامبرانی چون حضرت موسی(ع) و حضرت محمد(ص) با امور و مسائل وحیانی آشنا می شدند.
بر این اساس تلاش فیلسوفان اسلامی مبتنی بر این بود که در درون سنت عربی و اسلامی نشان دهند که شباهتهایی میان مسائل عقلانی و برهانی و آنچه در کتابهای مقدس هست، وجود دارد.
در این میان چیزی که امر جدید محسوب می شد این بود که این فیلسوفان در تلاش بودند تا نشان دهند که میان استدلال و برهان و وحی یک هماهنگی اساسی و مبنایی وجود دارد.
*در حالیکه که مکتب روشنگری ادعا می کند که امر قدسی قابل شناسایی نیست و برای آن اصالتی قائل نیست چرا مکاتب فلسفی در تلاشند تا میان امر قدسی و عقلانی پیوند برقرار کنند؟ ما شاهد این هستیم برخی مکاتب فلسفی به دنبال پیوند میان امر قدسی و برهان و استدلال هستند. دلایل این امر چیست؟
برای فیلسوفان سنت اسلامی استدلال و برهان راهنمایی مطمئن برای پاسخ دادن به همه پرسشهای مهم است حتی پرسشهایی که در خصوص روح انسان و اهداف بشر مطرح می شود. وقتی رنسانس در اروپا آغاز شد متفکران مختلفی در غرب آرای ارسطو و سنت فلسفی پیشین را نادیده گرفتند و به آن بی توجهی کردند.
در واقع آنها این آراء و اندیشه ها را قبول نداشتند. آنها بسیاری از آموزه های ارسطو را رد کردند اما آنها این اندیشه را تماماً مردود نشماردند. در آراء و اندیشه های آنان تسلط و کنترل بر مسائل و امور انسانی برجسته است به ویژه آنها تأکید ویژه ای بر علم سیاست دارند.
مناقشه و جنگ معروف میان «باستان» و «مدرن» به متفکران عصر روشنگری اجازه داد تا معروفیت زیادی به دست آورند اما باید توجه داشت که آموزه های آنها هنوز هم محل پرسش و تردید است. چیزی که باید بدان توجه نمود این است که نتیجه اندیشه های عصر روشنگری نتایج خطرناک و مخربی به دنبال داشت.
*در مجموعه شما کند و کاو فلسفی را چگونه تعریف می کنید؟ اگر تلاش برای رسیدن به زندگی بهتر است چرا برخی مکاتب فلسفی نتایج مخربی به دنبال داشته است؟ اشکال در عرصه نظر است یا عمل؟
باید توجه داشت که فلسفه همیشه تلاش داشته تا دانش ومعرفت را جایگزین فکر و عقیده سازد. در طول تاریخ و از یک زمان به زمان دیگر مردم مدعی بوده اند که در به دست آوردن دانش و معرفت موفق بوده اند. در واقع این ادعاها در طول تاریخ از سوی جوامع مختلف مطرح می شده است. اما برخی از این ادعاها بعدها نادرست بودنش مشخص می شده است.
بر این اساس توجه داشته باشید که تاریخ فلسفه در خصوص این دو موضوع بوده است: استدلال و برهان در خصوص چگونگی دانستن و اینکه چه چیزی را باید دانست و فرا گرفت. به عبارت دیگر تمام تاریخ فلسفه برای چگونگی فکر کردن و استلال ورزی از یک سو و اینکه چه چیزهایی را باید فراگرفت از سوی دیگر، بوده است.
منبع: خبرگزاری مهر
انتهای پیام/