پناه بردن به حقیقتی بی انتها علم حضوری انسان به خدا را ثابت می کند
رئیس مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران در گفت و گو با خبرگزاری شبستان در مورد معرفت شناسی عرفانی گفت: معرفت شناسی یا به قول عرفا نظریه المعرفه یا اپیستمولوژی، دانشی از فلسفه است. یعنی معرفت شناسی بخشی از فلسفه است که درباره معرفت سخن میگوید. به عبارت دیگر هم حقیقت معرفت و هم بُعد حکایتگری معرفت را بیان می کند. فرقی که معرفت با سایر حقایق دارد این است که سایر حقایق یک حقیقتی دارند.
وی افزود: مثلا حقیقت میز وقتی شناخته شد، یک حقیقت است. گفته میشود حقیقت این میز این است اما میز حکایتگری ندارد؛ بلکه بحث میکنند که میز از چه اجزایی و چه عناصری تشکیل شده است. اما معرفت، هم یک حقیقت دارد که مثلا یک وجود درونی مجرد است و هم یک ساحت دیگری به نام ساحت حکایتگری دارد. مثلا من شما را می بینم و شما من را میبینید. ما از طریق شناخت با هم تعامل میکنیم. یعنی معرفت بین من و شما واسطه است و از طریق معرفت است که ما با یکدیگر تعامل داریم و ارتباط برقرار میکنیم.
وی در پاسخ به این سوال که این معرفت از خارج حکایت میکند یا نه؟، اظهار کرد: آیا معرفت صرفا یک حقیقت مجرد است؟ یا اینکه نه، یک بُعد حکایتی هم دارد؟ بله، معرفت بُعد حکایت گری نیز دارد. تصویر فردی که در ذهن من است، آن فرد را در خارج نشان میدهد. پس حکایت گری در معرفت وجود دارد. حال که حکایتگری وجود دارد، آیا میتوان به این نتیجه رسید که این معرفت با خارج مطابقت دارد یا نه؟ این معرفت، واقعیت خارجی را به ما درست نشان می دهد یا نه؟
حجت الاسلام خسروپناه تصریح کرد: وظیفه معرفت شناسی این است که بگوید آیا معرفت واقع را نشان میدهد یا نه؟ درست نشان میدهد یا نه؟ حال ما میخواهیم همین را نسبت به معرفتهای عرفانی بگوییم یعنی سؤال معرفت شناسی عرفان این است که معرفت عرفانی چیست؟ و آیا معرفت عرفانی واقعیت را درست نشان میدهد یا نه؟ این سوالی است که در معرفت شناسی عرفان مطرح میشود. بنابراین، در معرفت شناسی، بحثهایی مثل چیستی معرفت، ابزار معرفت، منابع معرفت، روش معرفت، معیار معرفت یا میزان معرفت مطرح می شود.
وی با بیان اینکه در معرفت شناسی عرفانی نیز بحث میکنیم که معرفت عرفانی چیست؟، گفت: چون ما با معرفت عرفانی کار داریم نه با معرفت دیگر. ما در عرفان با معرفت حسی و عقلی کاری نداریم. فلسفه از معرفت عقلی و علوم تجربی از معرفتهای حسی و تجربی بحث میکنند، مثلا استقراء و تجربه مفید یقین هستند یا نه؟ این در فلسفه علم بحث میشود. ما درباره عرفان بحث میکنیم. بنابراین سؤالمان نیز این است که: اول، معرفت عرفانی چیست؟، دوم، ابزار معرفت عرفانی چیست؟، سوم، منابع معرفت عرفانی چیست؟، چهارم، روش معرفت عرفانی چیست؟ و پنجم، معیار و میزان سنجش معرفت عرفانی چیست؟ از کجا بفهمیم معرفت عرفانی درست است یا غلط است؟ مجموع این پرسشها، معرفت عرفانی را تشکیل می دهد.
این استاد حوزه و دانشگاه در مورد چیستی معرفت عرفانی گفت: معرفت عرفانی، عبارت است از معرفت شهودی که گاهی اوقات هم از آن تعبیر به کشف می کنند. یک نوع معرفت حضوری است. معرفت و علم یا حصولی است و یا حضوری. معرفت حصولی، علم به واقعیت خارجی از طریق صورت ذهنی است. و اما علم حضوری علمی که وجود معلوم، بدون صورت ذهنی است. مثلا وقتی علم به گرسنگی یا تشنگی یا خستگی یا نشاط داریم، اینجا همان علم حضوری است. این طور نیست که بگوییم یک تصوری از گرسنگی داریم، بلکه خود گرسنگی را مییابیم یا خود تشنگی را مییابیم. اگر تصوری از گرسنگی یا تشنگی داشته باشیم، علم حصولی می شود.
وی تاکید کرد: اشکالی هم ندارد که نسبت به یک چیز هم علم حضوری و هم علم حصولی داشته باشیم. مثلا می توان همزمان هم علم حضوری به گرسنگی داشت و هم گرسنگی را تصور کرد. یعنی به گرسنگی هم علم حصولی داریم و هم علم حضوری داریم؛ آنجا که به خود معلوم، مستقیم علم پیدا کنیم، این علم حضوری می شود. به عنوان مثال ما به وجود خودمان علم حضوری داریم، همچنین به بعضی از صفات و حالات خودمان نیز علم حضوری داریم؛ اما به فرد دیگری علم حصولی داریم.
حجت الاسلام خسروپناه در پاسخ به این سوال که آیا فراتر از علم حضوری به خود و به صفات و به حالاتمان، علوم حضوری دیگری هم داریم؟، بیان کرد: در بحثهای کلامی گفته میشود بله، علم ما به خدا نیز علم حضوری است. یعنی همه ما حضوراً و وجداناً خدا را مییابیم. شاهد این مطلب نیز این است که انسان وقتی به مشکلی یا مسئله ای برخورد میکند، ناخودآگاه به یک حقیقت نامتناهیای چنگ میزند و تمسک میکند. این نشان می دهد که علم حضوری به خدا دارد و این علم همان علم حضوریِ وجدانی است که همگی داریم؛ اما گاهی اوقات علم به علم نداریم و مغفول واقع میشود و در حجاب قرار میگیرد. به همین خاطر هم می گویند استدلالهای عقلی و فلسفی نیز برای اثبات خدا بیاورید.
وی تأکید کرد: عرفا معتقدند علاوه بر علم حضوری به نفس، صفات نفس، حالات نفس و علم حضوری به خدای متعال، ما به باطن عالم هم میتوانیم علم حضوری پیدا کنیم. یعنی این عالمی که در آن زندگی میکنیم، یک ظاهری دارد و یک باطنی دارد. علم ما به ظاهر عالم از طریق تجربه و تعقل به دست می آید، اما علم ما به باطن عالم، علم حصولی و ظاهری نیست بلکه علم حضوری و شهود است. به تعبیر دیگر علم حضوری به ملکوت عالم است و این از سنخ مفهوم نیست، بلکه انسان مستقیماً با یک باطن ارتباط پیدا میکند و باطن را مییابد. مثل اینکه شخص به جایی میرسد که مال یتیم و مال حرام را که میبیند، آتش میبیند. ظاهرش طعام است اما باطنش آتش است. ظاهرش زیبا و لذتبخش است اما باطنش تعفن و لجن است. عارف معتقد است در این دنیا میشود این ها را یافت.
حجت الاسلام خسروپناه با تأکید بر اینکه معرفت شهودی و معرفت عرفانی عبارت از علم حضوری به ملکوت عالم و باطن عالم است، یادآور شد: منظور از عالم، همین عالم طبیعت نیست بلکه باطن بینش، باطن منش، باطن کُنش و حتی باطن اعمال و رفتارها را شامل می شود. به تعبیر دیگر معرفت عرفانی، معرفت حضوریِ شهودیِ قلبی است. هر معرفت مباشر و مستقیم که بدون واسطه صورت ذهنی باشد، حضوری است. اگر این معرفت حضوری، عمیق و گسترده باشد یعنی باطن عالم را بیابد؛ به آن شهودی می گوییم. و اگر به وسیله قلب صورت بگیرد، این قسم هم قلبی می شود. یعنی معرفت عرفانی عبارت از علم حضوریِ شهودیِ قلبی است.
ادامه دارد ….