علمی که محصول اراده معطوف به حق باشد، علم حق (دینی) است
فرهنگستان علوم اسلامی قم، موسسهای علمی، پژوهشی و مذهبی است که بعد از انقلاب و در راستای حرکت در جهت جنبش نرمافزاری در تولید علم توسط علامه سید منیرالدین حسینی الهاشمی در شهر قم تاسیس شد. این موسسه در زمینه نظریهپردازی در تولید علم دینی فعال است و تاکنون ایدههای جدیدی را در این زمینه طرح کرده است. بعد از مرگ علامه سید منیرالدین حسینی الهاشمی در سال ۱۳۷۹ سیدمحمدمهدی میرباقری مسئولیت این فرهنگستان را عهدهدار است.
سید منیرالدین حسینی هاشمی در سال ۱۳۲۲ در شهر شیراز چشم به جهان گشود. پدر ایشان «سید نورالدین حسینی»، از مراجع طراز اول زمان خود در جنوب ایران و مؤسس حزب برادران بود. سید منیر با الهام از افکار پدر و با عشق به امام خمینی، سه دهه فعالیتهای مختلف فکری و اجتماعی را پشت سرگذاشت و توانست پیروزی انقلاب اسلامی را تجربه کند. پیروزی انقلاب و رهبری امام، اگر چه برایش شیرین بود اما آن را بدون پشتوانه عمیق فلسفی، دائمی و پایدار نمی دانست و اعتقاد به امور مبنایی و فلسفی، او را به تأسیس فرهنگستان رهنمون ساخت.
بدین ترتیب با بنا شدن دفتر «فرهنگستان علوم اسلامی» سیدمنیر توانست در محیطی مناسب و به دور از جنجالهای اجرایی و زدوبندهای سیاسی، در میان شاگردان و «جماعتی» که خود آنها را پرورانده بود، فارغالبال بیندیشد و در آسمان لایتناهی اندیشه با شاگردان خویش به پرواز درآید. سیر تطور اندیشه او عاقبت الامر به «فلسفه شدن اسلامی» و بسط و تولید مبانی فلسفی «اصالت الولایه» ختم گردید که در فصلهای آینده مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
نکته کلیدی در گوشه نشینی سید پس از تأسیس فرهنگستان و پرداختن به امور انتزاعیِ صرف را در این سخن او می توان یافت. از نظر مرحوم حسینی، «انقلاب درصدد بود که علی الحساب روی مظاهر و معلولهای فرهنگ و تعویض آنها کار کند و به علل بنیادی کاری نداشته باشد. بعد از این که انقلاب به پیروزی رسید، من ابراز کردم که ایرادی ندارد همزمان با عملیات انقلابی، مبانی و فلسفهای هم که بتواند انقلاب را حمایت کند، مطرح شود»(خاطرات۲۳۵). براین اساس، سیدمنیر و یارانش بی هیچ چشم داشتی کمر همت بسته و تلاش نمودند تا فلسفه «متناسب با انقلاب اسلامی و متضاد با مدرنیته» را بنیان نهند.
میرباقری، برجستهترین شارح نظریه سیدمنیرالدین حسینی، به جهتداری علم معتقد است و فرآیند ادراک و نظریه پردازی علمی را بر خلافِ تلقی اثباتگرایان و استقراگرایان و حتی فیلسوفان اسلامی، فرآیندی پیچیده میداند. برای مثال، در تلقی اثباتگرایان، فرآیند نظریهپردازی شامل مراحلی همچون مشاهده و تجربه حسی بیجهت، بیان این تجربه در قالب گزارههای مشاهدتی خنثی و سپس، تعمیم گزارههای مشاهدتی در قالب قوانین و نظریههای علمی عینی است. اما میرباقری متأثر از رویکردی که در معرفتشناسی، انسانشناسی و فلسفه علم اتخاذ کرده است، با این تلقی از شکلگیری نظریههای علمی مخالف است.
وی نظریه خود را با نقد دیدگاههای رایج در فلسفه اسلامی (اصالت وجود و اصالت ماهیت) در ارتباط با بحث کاشفیت علم از واقع و نظریه صدق تطابقی آغاز، و ادله ارائه شده در این زمینه را دفاعناپذیر معرفی میکند. به عقیده وی، اگر عنصر «فاعلیت» را در تحلیل علم وارد نکنیم، نمیتوانیم تفسیر مناسبی از فهم و علم انسانی ارائه دهیم، برای مثال، توضیح تفاوت میان انسان و رایانه امکانپذیر نخواهد بود. به تناسب ورود عنصر فاعلیت در تحلیل علم، اراده نیز به مثابه یکی از حدود علم مطرح شده است و به تبع جهتداری اراده، فهم، درک و علم انسان نیز جهتدار میشود.
وی در تقریر دیگری، جهتداری علم را اینگونه بیان میدارد که خداوند، انسان را دارای اراده آفریده است. به همین دلیل، چگونگی زیستن انسان در عالم، با چگونگی اراده و خواست او کاملاً مرتبط است. از سوی دیگر، یکی از ابعاد زندگی آدمی نیز شناخت او از خود و محیط اطراف است و انسان به منزله عامل، در تمامی مراحل کسب معرفت در حال انجامدادن عملی ارادی است. از این رو، نوع اراده انسان بر نوع فهم او از جهان تأثیر دارد. به بیان دیگر، برحسب اینکه انسان چگونه زیستنی را برای خود برگزیند، عالم را از منظری خاص و متناسب با آن میبیند.
به طور خلاصه میتوان گفت: در نگاه تفسیر، فرآیند شناخت، برخلاف تلقی رایج (تلقی اثباتگرایان، ابطالگرایان و حتی تلقی رایج در فلسفه اسلامی)، اینگونه است که ابتدا اراده آدمی جهتگیری میکند، سپس خلقیات انسان متناسب با آن جهتگیری شکل میگیرد، و پس از آن انسان ابزارهای مفهومی خاصی برای تأمین حساسیتهایی که در مرتبه قبل ایجاد شده است میسازد و متناسب با کیفیت موضعگیری خود عالم را میفهمد. به عقیده ایشان، تمامی علوم و معارف که در معنای عام آن به یک سلسلهگزارهها و قضایایی اطلاق میشود که موضوع، هدف و روش واحد دارند، از این قاعده تبعیت میکنند.
از سوی دیگر، باید توجه داشت که در نگاه میرباقری، محور، اراده انسان یا بندگی خدا (حق) و یا پرستش شیطان و ابتهاج مادی (باطل) است و از این جهت، ادراک او یا کافرانه است یا مؤمنانه. بنابراین درک، فهم، علم و معرفت آدمی بر خلاف تلقی رایج، دارای وصف حق و باطل است، نه وصف صدق و کذب؛ ادراک باطل با موضوع خود تناسب دارد و برای رسیدن به هدف مربوط به خود (پرستش نفس و دنیا) کارآمد است و ادراک حق نیز با موضوع خود تناسب دارد و در جهت عبودیت خدای متعال کارآمدی دارد.
با توجه به مطالب مزبور، صورت خلاصه دیدگاه این نگرش درباره علم دینی را میتوان به شکل زیر بیان داشت:
علم و معرفت، یک عمل یا کنش انسانی است.
عمل و کنش انسانی تابع اراده و خواست اوست.
اراده آدمی یا در مسیر ولایت الهی قرار دارد و بر حق است، یا در غیر آن مسیر و باطل.
علمی که محصول اراده معطوف به حق باشد، علم حق (دینی) است.
انتهای پیام/