تولد و ادامه حیات تمدن نوین اسلامی در گرو شکل گیری عقلانیت اسلامی است
سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین رضا غلامی، رئیس شورای سیاست گذاری نخستین هفته علمی تمدن نوین اسلامی در مراسم اختتامیه نخستین هفته علمی تمدن نوین اسلامی، دانشگاه علامه طباطبایی، مورخ ۷ آبان ۱۳۹۴
سلام عرض میکنم خدمت برادران و خواهران گرامی. عرض تبریک دارم حضور شما به خاطر میلاد با سعادت پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم و همچنین حضرت امام جعفر صادق علیه آلاف التحیه و الثناء. بنده قصد دارم در این فرصت کمی که در اختیار دارم مختصراً به چندین نکته مهم دربارۀ تمدن نوین اسلامی اشاره نمایم که نسبت به تمدن جنبۀ چهارچوبدهی یا ریلگذاری دارد. البته تاکید میکنم، بخشی از این نکات جمعبندی نیست بلکه پرسشهای اساسی حول تمدن نوین اسلامی است که میتواند به موضوع شماری از پروژههای تحقیقی تبدیل شود. به نظر من، دربارۀ بنیادهای تمدن نوین اسلامی، باید بحث و تضارب افکار به طور جدی ادامه یابد و کسی برای عبور از این مباحث عجله نکند.
نکته اول اینکه، منظور از تمدن، یک نظم مدنی پیچیده، عینیت یافته و فراگیر است که توسط بشر بهوجود میآید و جزء قابلیت های اجتماع بشری است؛ لکن سخن ما این است که تجمع مسلمانان به تنهایی تمدن را اسلامی نمیکند که بگوییم تمدن اسلامی یعنی بروز ایمان و تعهد دینی مسلمانان؛ خیر، اسلام اجتماعی، هم در ظاهر تمدن، و هم در باطن آن مستقیما اثرگذار است و هنر ما در بحث تمدن نوین اسلامی این است که این اثر را با همه جوانبش، و با همه ریزه کاریهایش تبیین کنیم. نکته دوم این است که صحبت از تمدن نوین اسلامی، یعنی سرنوشت محتوم مردم جهان به ویژه مسلمانان، غربی شدن و تعریف در ذیل تمدن غربی نیست. در واقع، نفس طرح موضوع تمدن نوین اسلامی، به منزله مرگ تفکراتی شبیه تفکرات پایان تاریخ است که مدعی کمال بشری با تمدن غربی با محوریت لیبرالیسم است. تمدن نوین اسلامی میگوید خیر، تمدن غرب نه تنها بشر را به سعادت (حتی سعادت دنیوی صرف) نرسانده بلکه او را از مسیر سعادت فرسنگها دور کرده است. با این وصف باید گفت، تمدن نوین اسلامی، بر توهم پایان تاریخ خط بطلان میکشد و نوید بخش آغاز یک تاریخ نو و متفاوت برای بشریت است.
نکته سوم اینکه، موضوع تمدن نوین اسلامی، آنگاه از ساحت علم به ساحت عمل منتقل میگردد که بر اثر تقویت خودباوری و اعتماد به نفس اسلامی، اولاً به یک رویکرد و خواست عمومی تبدیل شود؛ یعنی قرار گرفتن در مسیر تمدنسازی توسط عموم مردم دنبال شود. ثانیاً مردم تدریجا عالم غربی را ترک کنند و وارد عالم الهی و اسلامی شوند. تا زمانیکه پایمان در عالم غربی- که عالم اینجهانی شدن است- قرار دارد، صحبت کردن از تمدن نوین اسلامی شعاری بیش نیست. به نظر ما، جابهجایی عالم ممکن است و راه آن، انقلاب فکری و دگرگونی گوهر وجودی انسان است. البته تغییر عالم در دوران غیبت معصوم(ع) نسبی است لکن مهم و تعیین کننده است.
نکته چهارم اینکه، تمدن نوین اسلامی، وصف عربی و عجمی یا سنی و شیعه نمیپذیرد. اینکه کسی بگوید تمدنسازی در گرو احیاء عربیت و عقل عربی است و دیگری بگوید تمدنسازی در گرو عبور از عربیت است، حرف بیمبنایی است و از آن بوی تعصب جاهلی به مشام میرسد. طرح بحث سنی و شیعه هم همینطور است. ما تا نتوانیم بر اساس حقیقت اسلام و فهم روشمند و قطعیای که عقلای مسلمان از محکمات اسلام دارند به اتحاد برسیم، طبیعی است که تمدن نوین اسلامی متولد نخواهد شد. البته مسئله رهبری صالح در جهان اسلام باید حل شود. باید قبول کرد که از دل تفکر اهل سنت رهبری صالح به راحتی بیرون نمیآید و تا جهان اسلام مشکل رهبری را حل نکند و از شر این سلاطین و خلفای خودخوانده و فاسد خلاص نشود، شکل گیری تمدن نوین اسلامی با مشکل اساسی روبهرو خواهد بود. لذا بزرگان اهل سنت میبایست با رجوع به متن اسلام، در این زمینه به یک تصمیم بزرگ و تاریخی برسند.
نکته پنجم اینکه، رسیدن به تمدن، فرایند است نه پروژه. امروز کسانی تمدن نوین اسلامی را پروژه تلقی می کنند که با الفبای تمدن و ماهیت آن آشنا نیستند و یا یک معنای حداقلی و کاملا ظاهری از تمدن آن را درک میکنند. البته وجود پروژه در بسترسازی و ریل گذاری لازم و مؤثر است لکن تمدن بنا بر ماهیتی که دارد خارج از فرایند طبیعی ساخته نمیشود.
نکته ششم اینکه، بهره مندی از فکر و معرفت، هر چند در تمدن سازی نقش کلیدی دارد اما تراکم فکر و معرفت نیز به تنهایی تمدن ساز نیست. توجه داشته باشیم، اگر انباری پر از تولیدات فکری هم داشته باشیم لکن نتوانیم از نتایج این تولیدات در میدان عمل استفاده کنیم و جامعه را تغییر دهیم، این انبار در تمدن سازی خاصیتی برای ما نخواهد داشت. پس زمانی فکر و معرفت به شکل گیری تمدن منجر می شود که از قابلیت عینیت یافتگی برخوردار باشد. البته هر فکری از چنین قابلیتی برخوردار نیست و ما باید تلاش کنیم این قابلیت را بوجود بیاوریم. اینکه می گوییم علوم انسانی اسلامی باید از مسیر تقویت خلاقیت و نوآوری، به مرحله کاربرد برسد، به همین خاطر است. تعبیر من این است که ما در عرصه تمدن سازی، به باران نظریات کاربردی در علوم انسانی اسلامی نیاز داریم.
نکته هفتم این است که ما از یک تمدن تاریخی و باشکوه صحبت میکنیم و به آن افتخار نیز میکنیم اما توجه داشته باشید که تمدن نوین اسلامی همانطور که از نامش پیداست، به منزلۀ بازگشت به گذشته و احیاء تمدن اسلامی دو قرن چهارم و پنجم هجری قمری نیست. البته ما این تمدن تاریخی را جزء داراییهای بزرگ خودمان تلقی میکنیم و از آن تجربه تاریخی چه در بعد تولد تمدن اسلامی و چه در بعد انحطاط تمدن اسلامی، استفاده میکنیم. همینکه بفهمیم چه شد مسلمانان دچار انحطاط شدند و خیلی از چیزها را از دست دادند، در ساخت تمدن نوین اسلامی نقش مهمی دارد. با این حال، تمدن نوین اسلامی، حرکت رو به جلو برای رسیدن به تمدنی متناسب با شرایط بیسابقه و منحصر بهفرد این عصر است.
نکته هشتم اینکه آیا ما امروز فاقد تمدن هستیم؟ در پاسخ می گوییم، تمدن یک پدیده ذو مراتب است. ما امروز دارای یک تمدن ضعیف اسلامی هستیم که با تمدن رقیب یعنی تمدن غربی مخلوط شده است. اصولا فرازمندی تمدن اسلامی در گرو رشد یافتگی و استقلال آن است. تمدنی که بر حسب شرایط و مقتضیات زمانه رشد مطلوب نداشته باشد و دچار رکود، سکون و عقب ماندگی شود، تمدن ضعیفی است که به راحتی در تمدنهای دیگر هضم میشود. درباره استقلال تمدنی نیز باید گفت، تمدن نوین اسلامی بدون تعامل با سایر تمدنها و بهرهگیری از نقاط قوت سایر تمدنها فرصت تولد پیدا نخواهد کرد لکن این تعامل به منزلۀ هضم شدن در دیگر تمدنها و نداشتن یک روح مستقل نیست.
نکته نهم اینکه، شک نباید کرد وجود نظام سیاسی و دولت اسلامی قدرتمند و مردم سالار در رسیدن مسلمانان به تمدن نوین اسلامی نقش اساسی دارد بهطوریکه میتوان گفت فرض تمدن نوین اسلامی منهای دولت مقتدر اسلامی منتفی است. توجه داشته باشید که وقتی میگوییم دولت اسلامی، منظوری جز دولت دینی مردم سالار نداریم. تمدن سازی با استبداد و خودکامگی قابل جمع نیست و اگر هم جمع شود باید در حقیقی بودن آن تمدن تردید کرد. بنابراین، امروز، هم ادامه تئوریزه سازی نظام مترقی مردم سالاری دینی، و هم تلاش بیشتر برای تکامل بخشی عملی آن، باید در دستور کار علماء و اصحاب سیاست حقیقی قرار بگیرد. یعنی هم باید خلأ های تئوریک را پر کرد، و هم ضعف و کمبودهایهای عملی را مرتفع ساخت.
نکته دهم به تعیین نسبت تمدن نوین اسلامی با تمدن مهدوی(ع) در دوران ظهور منجی عالم بشریت باز میگردد. توجه داشته باشید که تمدن نوین اسلامی لزوما با تمدن عالی اسلامی در دوران ظهور حضرت ولی عصر ارواحنا فداه یکسان نیست. در واقع، تمدن نوین اسلامی قله و سقف خود را در دوران ظهور جستجو میکند لکن تمام همتش این است که در دوران غیبت و متناسب با بضاعتهای این دوران ساخته شود هرچند ما معتقدیم انشاالله این تمدن در مقدمه چینی برای تمدن عظیم مهدوی سهیم خواهد بود.
نکته یازدهم که جزء نکات اصلی من در این سخنرانی به حساب میآید، این است که برای رسیدن به تمدن نوین اسلامی به غنا بخشی و تکامل عقلانیت اسلامی و همچنین نمودار شدن آن در رگهای جامعه نیاز مبرم داریم. این موضوع در نظریه تمدنی شهید مطهری نیز نقش کلیدی دارد و ایشان تلاش میکند تا این موضوع را جا بیندازد. در حقیقت، اگر بگوییم عقلانیت پیشرفته اسلامی، هم علت موجده و هم علت مبقیه تمدن نوین اسلامی است حرف غیر دقیقی نزدهایم. البته توجه داشته باشید که عقلانیت اسلامی دو بال دارد؛ بال معرفتی که پاسخگویی یقین زا به مسائل بنیادین انسان و جامعه انسانی را بر عهده دارد و بال وجه ابزاری که پاسخدهی به مسائل روزمره و معیشتی جامعه را به صورت ظنی بر عهده دارد. مسئله اصلی نیز حفظ این بالها و هماهنگ کردن ایندو با یکدیگر است. مشکل غرب این است که خواسته با یک بال جامعه را به پرواز دربیاورد لذا نه تنها پروازی به معنی دقیق کلمه رخ نداده بلکه جامعه انسانی را به سقوط کشانده است. ما نیز به بال و وجه ابزاری عقلانیت بهاء لازم را ندادهایم و نتوانستهایم به پیشرفت مورد نظر که بدون جنبههای مادی شکل نمیگیرد برسیم.
نکته دوازدهم این است که آیا تمدن نوین اسلامی یک تمدن جهانی است؟ پاسخ ما به این سؤال مثبت است. اصولا تمدن در این عصر نمیتواند جهانی نباشد لکن منظور از جهانی، لزوما قلمرو جغرافیایی جهانی نیست بلکه منظور تاثیر عمیق جهانی است؛ ثانیا بر خلاف تمدنهای مادی، در ذاتش چیرگی و سیطره فیزیکی نیست. یعنی ما در تمدن سازی به هیچ وجه به فتح سرزمین و سلطهگری بر انسانها نمیاندیشیم. نه تنها در تمدن نوین اسلامی سیطره فیزیکی مطرح نیست بلکه تحمیل فکر و فرهنگ اسلامی به دیگران نیز مطرح نیست. خوب، فرصت من بیش از این نیست. ما به لطف الهی نخستین هفته علمی تمدن نوین اسلامی را برگزار کردیم و از جهات علمی توفیقاتی حاصل شد. البته این را عرض کنم که ما تا به حال به یک – صدم مسائل نظری مرتبط با تمدن نوین اسلامی هم نپرداختیم. بحثهای مهم و پیچیدهای پیش روی ماست که باید با آنها روبهرو شویم. پیشنهاد من این است که اولا از این پس مراکز مطالعاتی تمدنشناسی در همه دانشگاهها و مراکز تحقیقاتی حوزههای علمیه فعال شود. ثانیا این هفته علمی سال آینده هم برگزار گردد و بعد آن را به صورت یکسال در میان برگزار کنیم. برای هفته دوم، تهیه نظام مسائل تمدن نوین اسلامی در قالب یک مقاله قوی و ارائه آن به اساتید و پژوهشگران لازم است. کلی گویی در این عرصه فایدهای ندارد لذا باید ضمن مراجعه به این نظام مسائل، وارد جزئیات شویم.
در پایان، از همه اشخاصی که ما را در برپایی این هفته علمی یاری کردند سپاسگزاری میکنم. خصوصا از محققان بزرگواری که مقاله دادند و اساتیدی که در مقام داور به ارزیابی مقالات پرداختند. از مراکز علمی که در این هفته نشستهای تخصصی را به خوبی برگزار نمودند، از رسانهها که اتفاقات این هفته را بازتاب دادند و همچنین از دانشگاه محترم علامه طباطبایی خصوصا رئیس محترم این دانشگاه به خاطر برگزاری شایسته مراسم اختتامیه صمیمانه متشکرم و برای حضار گرامی آرزوی سلامتی و توفیق دارم.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته.