حجت الاسلام سوزنچی:
تعارض علم و دین هیچگاه مسئله تمدن اسلامی نبوده است
به گزارش جبهه روشنفکری انقلاب اسلامی؛ چهارمین هفته از درسگفتارهای مدرسه آفاق با عنوان «طیفبندی حوزه در نسبت با علوم انسانی۲» با همت مؤسسه آفاق حکمت و با همکاری دفتر تبلیغات اسلامی با سخنرانی حجتالاسلام سوزنچی با موضوع «گذر از علم دینی به علوم انسانی اسلامی» در پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی قم برگزار شد.
در ابتدا حجتالاسلام والمسلمین سوزنچی از تغییرات نگرش خود به علم دینی و ضرورت انتقال از مواجهه انتزاعی یا به تعبیر دیگر صرفاً فلسفی با علم دینی به مواجهه انضمامی سخن گفت؛ رویکردی که وزن فلسفه را به نفع رشد فقه و اجتهاد کاهش خواهد داد و توجه محققان این عرصه را از اتکا به میراث فلسفی، به توجه عمیقتر به میراث فقهی در کنار دیگر ساحتهای معارف دینی خواهد کشاند.
البته وجه دیگر این تغییر در نگاه سوزنچی معطوف به نحوه مواجهه ما با علوم انسانی در غرب بود؛ مواجههای که درک ما را به نحوی ناتمام و ناقص شکل داده است و به همین دلیل، نسخههای پیشنهادی از سوی معتقدان به علم دینی اغلب مبتنی بر همان درک ناتمام و در تقابل با رویکردهای پوزیتیویستی و نادیده گرفتن رویکردهای تفسیری، انتقادی و … است.
وی در ادامه به نقش علوم در دوران مدرن اشاره کرد و گفت: علوم در دوره مدرن تطورات عمیقی پیدا کرده و داعیهدار اداره کل زندگی بشر شده است. این در حالی است که قبل از دوران مدرن، ادیان اعم از حقیقی و ساختگی و تحریف شده، همهکاره زندگی بشر بودند. اسلام هم از ابتدا داعیهدار کل زندگی و شئونات انسان بود. زندگی امروز ما مسلمانان نیز با علم جدید و دستاوردهای آن گره خورده است، درحالیکه در برخی عرصهها بین علوم جدید و دین اسلام ناسازگاری احساس میشود و همین مسئله باعث طرح علم دینی شده است.
سوزنچی در مورد خاستگاه نزاع علم و دین متذکر شد: تعارض علم و دین، هیچگاه مسئله تمدن اسلامی و علمای مسلمان نبوده است. در اسلام این دو همراه هم رشد و همراه هم افول کردهاند. حداکثر بحث رابطه عقل و وحی (به عنوان دو ابزار شناخت) بین دانشمندان مسلمان مطرح بوده است. یکی از تفاوتهای جدی تمدن اسلامی با غربی در همین نکته است که دانشمندان مسلمان اعم از عرفا و فقها و فلاسفه، همه خودشان را متدین میدانستند و هیچگاه خودشان و نظراتشان را خارج از گفتمان دینی یا در مقابل آن معنا نمیکردند؛ اما در تمدن غرب، دانشمندان هیچ ابایی نداشتند که نظریات علمی را در مقابل نظریات دینی مطرح کنند. در تمدن غرب، هرگاه دین در صدر بوده، علم را زمین زده و هرگاه علم در صدر قرار گرفته سعی در زمین زدن دین داشته است و علم و دین در تمدن غرب کاملاً در مقابل یکدیگر بوده است.
تعارض علم و دین، هیچگاه مسئله تمدن اسلامی و علمای مسلمان نبوده است. در اسلام این دو همراه هم رشد و همراه هم افول کردهاند
نویسنده کتاب «معنی، امکان و راهکارهای تحقق علم دینی» در ادامه به نقطه ضعف کتاب خود اشاره کرد و گفت: نقطه ضعف این کتاب و تقریباً عموم کتابهایی که با عنوان علم دینی یا علوم انسانی اسلامی نوشته شده، این است که شناخت مناسبی از «علوم انسانی» غربی ندارند؛ لذا بحثشان در افق انتزاعی علم دینی باقی مانده و به افق انضمامی علوم انسانی اسلامی نرسیده است.
وی در تبیین شاخههای اصلی علم در دوره مدرن و جریانهای فکری غالب در هر کدام از آنها گفت: در دو حوزه علوم طبیعی و علوم کاربردی، جریان اصلی، جریان پوزیتیویستی است، اما در حوزه علوم انسانی و اجتماعی دو جریان انگلوساکسون (حوزه کشورهای انگلیسیزبان) و قارهای (حوزه زبانهای آلمانی و فرانسوی) وجود دارد. جریان انگلوساکسون معتقد به امتداد پوزیتیویسم در علوم انسانی و اجتماعی است و بین ساینس و هیومنیتیسم تفکیک میکند، اما جریانهای قارهای (تفسیری و انتقادی) به تمایز جدی علوم انسانی از علوم طبیعی باور دارند.
وی ادامه داد: در مقابل، در حوزه علوم اسلامی دو طبقهبندی و چهبسا دو نحله عظیم فکری وجود دارد؛ علوم عقلی و علوم نقلی که گاه این دو نحله فکری در طول تاریخ دچار تعارضات و تقابلاتی با یکدیگر شدهاند. در فضای علوم عقلی، همه علوم در قالب حکمت نظری و عملی دستهبندی میشود، و منطق (روشهای استدلال) ابزار علم است. اما در فضای علوم نقلی، علوم بر اساس غایات یعنی نیاز و کارکرد، به فقه، کلام، اخلاق، تفسیر و … دستهبندی میشود که زبانشناسی یعنی روشهای فهم متن، مانند لغت، صرف و نحو، بلاغت و … ابزار علم است.
سوزنچی با بیان پیشینه تاریخی در مواجهه سنت اسلامی و غربی گفت: به لحاظ تاریخی، مواجهه اولیه ما با جریان پوزیتیویستی (انگلوساکسون) بود؛ لذا علوم عقلی و میراث معقول را برای مقابله و پاسخگویی در برابر آنها به کار گرفتیم و مهمترین نقد ما به آنها این بود که مبادی این علوم غلط است؛ چون آنها شناخت را منحصر به حس کرده بودند و ما در مقابل، هم حس را قبول داشتیم و هم عقل و شهود را از ابزارهای شناخت میدانستیم. درواقع، دعوای اصلی ما با انگلوساکسون بود و حال اینکه متفکران اصلی در علوم انسانی متعلق به جریانهای قارهای بودند که توانایی ما در علوم عقلی به تنهایی برای مقابله با جریان قارهای کافی نیست و ما نیازمند بهرهوری از تراث تفسیری و روشهای کار با متون خود هستیم. سنت هرمنوتیکی اقتضائاتی دارد که شاید سنت نقلی مابازای آن بهتر باشد.
وی افزود: در علوم نقلی ابزار علم را لغت، صرف و نحو، بلاغت (معانی، بیان، بدیع)، رجال و اصول فقه میدانند. در قبال این در فضای تلقی قارهای از علم، ابزار علوم را زبانشناسی، نشانهشناسی، منطق دیالکتیکی، تبارشناسی و مردمنگاری میدانند. فیلسوفان میگفتند ابزار منطق است. پوزیتویستها میگفتند ابزار روش تجربی است. ولی اینها میگویند ابزار هرمنوتیک، نشانهشناسی، زبانشناسی و … است. مهمترین متفکران بزرگ علوم انسانی همه در این نحله ریشه دارند.
سوزنچی با طرح این سؤال که «به ازای این رشتهها در غرب ما چه داریم؟»، ادامه داد: در اینجا فلسفه ما دست پری دارد یا فقه؟ مثلا تئوری ولایت فقیه امام خمینی(ره) که یک نظریه ایجابی در فضای علوم انسانی است از جنس متون دینی است؛ یعنی تئوری جدید ما در حوزه علوم سیاسی در فضای علوم نقلی است. بنابراین این سؤال مطرح میشود که آیا ما مسیر را اشتباه نرفتهایم؟ حرف من به این معنا نیست که حرفهای قبلی غلط بوده است. بلکه بدین معناست که قطعاً باید حواسمان را در مبانی و ارزشها جمع کنیم، اما مسئله این است که چطور میتوان به علم رسید؟
عضو هیئت علمی دانشگاه باقرالعلوم(ع) افزود: فقه ما معادل علوم اجتماعی مدرن است، اما این حرف کژتابی بسیاری دارد. نمیگویم این فقه همان علوم اجتماعی است، بلکه میگویم جنس فقه خیلی به علوم اجتماعی نزدیکتر است تا فلسفه. ورود از منظر فلسفه به علوم اجتماعی، درست بود ولی در آخر ما را به علم نرساند. ما همچنان در افق فلسفه ماندهایم. در انتزاعیات فلسفی برگ برنده دست ماست، اما نمیتوانیم خودمان را به فضای خود علم بکشانیم؛ به همین دلیل، فضای علم دست طرف مقابل است.
وی گفت: اشتباه راهبردی ما در حوزه علوم انسانی اسلامی این بود که ما به دلیل عالم به زمانه نبودن و توقف در بزرگانی که عالم به زمانه خویش بودند، در علوم انسانی از کانت و پوزیتیویسم گذر نکردیم و دیلتای را جدی نگرفتیم. ما با کانت درگیر شدیم و کار خوبی کردیم. اما کانتِ علوم انسانی آمد و ما او را جدی نگرفتیم. دیلتای میگوید من کانتِ علوم انسانی است. دیلتای میگفت علوم انسانی با علوم طبیعی متفاوت است و علوم انسانی به شدت نسبی است. او میگفت اگر علم انسانی بخواهد متحول بشود، باید معنا را جدی بگیرد.
فقه ما معادل علوم اجتماعی مدرن است، اما این حرف کژتابی بسیاری دارد. نمیگویم این فقه همان علوم اجتماعی است، بلکه میگویم جنس فقه خیلی به علوم اجتماعی نزدیکتر است تا فلسفه
سوزنچی در نقد فضای معرفتی کشور گفت: ما باید با دیلتای دست و پنجه نرم میکردیم، ولی این کار را نکردیم. چون به علامه طباطبایی و شهید مطهری اعتماد کردیم که در زمان آنها هنوز دیلتای وارد ایران نشده بود. آنها با اینکه عالم به زمانه خود بودند، زمانه ما را دیدند ولی ما نتوانستیم هنوز زمان خود را ببینیم. شهید مطهری و علامه طباطبایی از مارکسیسم بوی دیلتای را استشمام کردند. به همین دلیل نظریه اعتباریات را مطرح کردند. این نظریه باب مواجهه با دیلتای را باز میکند. اما بزرگان ما همچنان نظریه دیلتای را به افق کانت کشاندند. بزرگان ما خیلی بزرگاند و قصد تخطئه آنان را ندارم، اما عالم به زمانه خود نیستند. ما با علوم اجتماعی درگیر نشدیم. ازآنجاکه این بزرگان نظریه اعتباریات را در مباحث معرفتشناسی آورده بودند، ما هم در فضای معرفتشناسی به معنای کانتی افتادیم و مسئله ما این شد که آیا ادراک اعتباری داریم یا نه؟ اگر داریم آیا فقه و اخلاق ادراک اعتباریاند؟ نه! چون اگر اینگونه باشند، نسبی میشوند. این پاسخی است که بزرگترین متفکران ما دادند.
وی افزود: بحث علامه درباره اعتباریات بحثی انسانشناسی بود نه معرفتشناسی. علامه به زبان بیزبانی گفت علیت درباره انسان پیاده نمیشود، یعنی تنه به تنه دیلتای میزند. علامه میگوید اگر برای صدور فعل ارادی همه عوامل جمع بشود کفایت نمیکند، بلکه اعتبارِ من شرط است.
وی ادامه داد: ما مقاله ششم «اصول فلسفه» را که جایی بود که علامه به ما پتانسیل مواجهه با علوم انسانی میداد به نفع «نهایه الحکمه» کنار گذاشتیم. مسئله این بوده که آیا فقه و اخلاق اعتباری است یا نه. این مسئله خوب است، ولی مسئله دیگر این است که با کنش انسانی چه میخواهیم بکنیم؟ آیا جنس مباحثی که درباره کنش انسانی مطرح میشود، همجنس مسائل فقه ما نیست؟ با این رویکرد که به فقه نگاه کنید، فقه برای شما کلا زیرورو میشود. مثلا ما در فقه وادیهای بزرگی به نام احکام وضعی داریم که با آن ساماندهی اجتماعی انجام میشود.
سوزنچی در پایان گفت: ما باید از «علم دینی» یک گام فراتر برویم و به سوی «علوم انسانی اسلامی» برویم. امروز در علوم انسانی دیگر پوزیتیویسم حرف اول را در جهان نمیزند. جریانهای تفسیریاند که حرف اول را میزند. ما برای مواجهه با جریانات تفسیری پشتوانه داریم. ما باید اولاً فهم خود را از میراث علوم اسلامی جدی بگیریم و ثانیاً به بازخوانی جدی و عمیق دستاوردهای غربی دست بزنیم. البته به شرط اینکه آزاداندیشانه، انتقادی و تطبیقی باشد. ما در اولی مشکل داریم و در دومی مشکل مضاعف داریم.
انتهای پیام/