شریف لکزایی:
انقلاب اسلامی سیاست متعالیه را مطرح و برجسته کرده است
به گزارش چبهه روشنفکری انقلاب اسلامی به نقل از طلیعه؛ کتاب «فلسفه سیاسی صدرالمتألهین» با هدف ارائه نمای کلی و ابعاد اصلی فلسفه سیاسی صدرالمتألهین و تبیین پارهای از مؤلفههای فلسفی سیاسی وی به نگارش درآمده است. تحقیق حاضر، ضمن اثبات شأنیت و ظرفیت فلسفه سیاسی ملاصدرا این نکته را برجسته میسازد که صدرالمتألهین هم واجد فلسفه سیاسی است و هم این فلسفه را، بر قیاس فلسفه وی، میتوان فلسفه سیاسی متعالیه نامگذاری کرد.
کتاب فلسفه سیاسی صدرالمتالهین نوشته دکتر شریف لک زایی به همت پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی در ۴۱۰ صفحه، در زمستان ۹۵ منتشر شد.
گزارشی از این کتاب
اگر این مفروض پذیرفته شود که هر تمدن و هر نظام سیاسی، مولود اندیشه و فلسفه سیاسی ولو اجمالی است، این پرسش قابل طرح خواهد بود که فلسفه سیاسی انقلاب اسلامی ایران که جهانی را متحیر و متحول کرد، چیست؟ طبیعتاً تبیین این فلسف سیاسی به منظور بازکردن و حل و فصل مشکلات و خلأهایی است که پیشاروی انقلاب اسلامی قابل طرح خواهد بود. بدین منظور نیازمندی به یک فلسفه سیاسی برخاسته از فرهنگ بومی و اسلامی و ایرانی که در انقلاب اسلامی تأثیراتی برجای گذاشته است، خودش را بهوضوح نشان میدهد. در واقع ما نیازمند آنیم که برای حل مسائل نظری در حوزه سیاست، دست به دامن فلسفه سیاسی شویم و از این منظر با پیریزی و ارائه و تبیین بنیادی برای سیاست، بتوانیم کاستیها را جبران و راه را برای تحول، پیشرفت و تکامل جامعه فراهم سازیم.
در این زمیه بر این نظریم که به طور اجمالی این راه طی شده و انقلاب اسلامی معطوف و متأثر از حکمت متعالیه است و این حکمت به مثابه پشتوانه فلسفی این حرکت نقش ایفا کرده و در جهت استمرار آن نیز میتواند نقشآفرینی کند؛ بنابراین تبیین تفصیلی و آشکارسازی فلسفه سیاسی انقلاب اسلامی ضروری است و این کار مستلزم کاوش در سرمایههای فکری و فلسفی است که در اختیار داریم.
برای این منظور سعی و تلاش ویژهای باید شود تا با بازشناسی، بازخوانی و بازنگری انتقادی وضعیت موجود و بازسازی و ارائه فلسفه سیاسی متناسب زمانه بتوانیم به م وضعیتی مطلوب حرکت کنیم. این مهم جز با بررسی مکاتب فلسفی اسلامی همانند حکمت مشاء، حکمت اشراق و حکمت متعالیه ممکن نیست. در این بررسی باید نقاط قوت و ضعف هر یک بهدقت شناسایی شوند و به منظور تأسیس و توانمندسازی اساسی جدید در حکمت و فلسفه سیاسی مورد توجه و بهرهبرداری قرار گیرد.
نکته مهم دیگر این است که بومیشدن و اسلامیشدن علوم به نوعی مبتنی بر این مسئله است که دانشهای رایج در جامعه ما دارای پشتوانه و بنیادی فلسفی باشند. برای این منظور نمیتوان بنیاد اندیشه غربی را برای حل و فصل مسائل جامعه سان تدارک ببینیم. این مسئله نیازمند آن است که این پشتوانه برآمده از دل فرهنگ و آموزههای پذیرفته جامعهای باشد که ضمن برقراری ارتباط با آن بتواند مسائل و مشکلات آن را حل کند؛ ازاینرو ما نیازمند توجه به داشتههای فکری و فلسفی بومی خود هستیم تا بتوانیم به پیریزی و تبیین و ارائه چنین بنیادی دست بیابیم. به نظر میرسد ارائه چنین نگرشی میتواند در سه بعد داخلی، منطقهای و بینالمللی (جهانی) مؤثر و مفید باشد.
بدیهی است نمیتوان در این میان از تقویت دانش و اندیشهورزی در حوزه حمت و فلسفه یس اسامی نیز غفلت کرد. با توجه به اینکه جامعه ما جامعهای مسلمان با داعیههای اسلامی و انسانی است، نیازمند آنیم که بهطورمداوم برای تولید دانشِ متناسب با زمان، برنامهریزی و تلاش کنیم تا بتوانیم مسیر جامعه را همواره به راهی روشن رهنمون شویم و مطالبات خویش را جامه عمل بپوشانیم؛ ضمن اینکه نباید در چنین مسیری ادعاهای منطقهای و جهانی انقلاب اسلامی را از یاد ببریم. به هر حال این مسئله هم از نظر داخلی و هم از نظر منطقهای و جهانی قابل تحلیل و ظرفیتسنجی است.
با فرض نیازمندی به تبیین و ارائه نی حکمت و فلسفهای است که تحقیق حاضر پا گرفته است تا بتواند بهنوعی به طرح مسائل و نیازهای انسان معاصر در حوزه فلسفه سیاسی بپردازد و راه را برای توانمندسازی فلسفه سیاسی اسلامی فراهم کند.
برای این منظور، باید توجه کرد در حوزه فلسفه اسلامی، فلاسفۀ انگشتشماری دارای برجستگی، صاحب نظریه و مؤسس مکتباند. این فیلسوفان فارابی، ابن سینا، سهروردی، میرداماد و ملاصدرا هستند. دیگر فیلسوفان بهنوعی تابع، پیرو، شارح و مدرس مکاتب فلسفه اسلامی مشاء، اشراق سهروردی و متعالیه صدرایی شمرده میشوند و فقد مکتبی دید در فلسفه اسلامیاند.
از سویی میتوان گفت ملاصدرا در دوره خود برایند و برآمد همه فیلسوفان گذشته است. وی با درک و فهم فلسفه گذشته بهویژه فلسفه مشاء و اشراق که فلسفههای رایج دوران وی بودند و در تعامل با استاد خویش، میرداماد، به تأسیس و نظام و قوامبخشیِ فلسفه متعالیه اقدام کرد. گرچه این فلسفه در دوره خود ملاصدرا کمتر توانست جایگاهی بیابد، یک قرن پس از ملاصدرا توجه گستردهای به آن شد و رونق یافت. فلسفه متعالیه در دورههای بعدی از رونق فلسفه مشاء که مهمترین فلسفه اسلای رایج بود کات؛ اگرچه اهمت آن بهویژه برای ورود به حکمت متعالیه دوچندان شد.
حضور حکمت متعالیه به صورت یک دستگاه فلسفی در جامعه علمی و پذیرش آن نزد جامعه علمی نمیتواند سببی جز قوت و غنای فلسفه متعالیه داشته باشد. در واقع با توجه به این که به نظر میرسد برخی از فلسفهها، با توجه به دیدگاهشان درباره رابطه نفس و بدن، تا حدی مبنای جدایی دین از سیاست را پیریزی میکنند، فلسفه متعالیه با تأکید بر اینکه شریعت، روح سیاست است از جسارت بیشتری در پرداختن به مسئله سیاست دارد که به نظر میرسد با آموزههای اسلامی شیعی نیز ساگاری بیشتری داد.
در واقع با توجه به بیماری سیاست در جهان معاصر، حکمت متعالیه بر این ایده پافشاری میکند که درمان سیاست همانا چنگزدن به ریسمان محکم دیانت و شریعت است؛ زیرا در این حکمت بسان دیگر حکمتهای اسلامی، هم به معنا و هم به ماده توجه میشود و نیازهای معنوی و دنیوی اخروی اسان یجا لحاظ میشود؛ ازاینرو با توجه به اینکه در حکمت متعالیه شریعت، روح سیاست شمرده میشود، به دنبال پالایش و تعالی سیاست حرکت میکند. طبیعتاً با چنین تلقی و دیدگاهی، سیاست، دینی، معنوی و اخلاقی میشود و فلسفه متعالیه نیز در پی دینی، اخلاقی و معنویساختن سیاست است.
علاوه بر آنچه گفته شد فلسفه متعالیه با توجه به قوتها و رونقی که داشت، پای ثابت دروس فلسفه در حوزههای علمیه شد، اما بخش بازپسین حکمت متعالیه برای مثال در برخی از آثار مانند الشواهد الربوبیه فی المناهج السلوکیه و المبدأ و المعاد و به لحاظ سرهای چهارگانه در سفر چهارم با نگاه سیاسی و فلسفه سیاسی، به دلیل اینکه سیاست متعالیه مبتلابه جامعه نبود، کمتر مطرح شد و مورد توجه قرار گرفت و این انقلاب اسلامی است که چنین خواست اصیلی را طرح و برجسته ساخته است. با چنین نگاهی، تعبیر آزادی علوم و معارف وحیانی که استاد متأله حکمت متعالیه معاصر، آیتالله جوادی آملی به کار گرفته، رنگ و بوی دیگری مییابد.
در واقع میتوان گفت مشهد پنجم کتاب الشواهد الربوبیه نتیجه همه مباحث مشهدهای قبل است و چهار مشهد قبل به مثابه مقدمه برای بحث اصلیاند. همچنین میتوان یادآوری کد سه سفر نخست از اسفار ارعه جنبه مقدماتی برای سفر چهارم را دارند که در فقدان سه سفر پیشین، سفر چهارم عقیم خواهد ماند.
به هر حال انقلاب اسلامی زمینه، مطالبه و نیاز و در نتیجه فرصتی را فراهم ساخت تا این اندیشه دوباره بازخوانی و از منظر متفاوتی به آن پرداخته شود و حل مسائل و مشکلات فکری و نظری جامعه عمدتاً با نگاه به آثار و متون فلسفی بومی و اسلامی مورد توجه قرار گیرد.
در این میان با توجه به نیازمندی جامعه و انقلاب اسلامی به ارائه و تبیین فلسفه سیاسی، به مباحث مختلی توجه شد که مهمرین آنها باشناسی، بازخوانی و بازنگری آثار و آرای صدرالمتألهین و دیگر حکمای حکمت متعالیه بود که باید از منظر اندیشه سیاسی و فلسفه سیاسی بررسی شوند.
با توجه به آنچه گذشت، موضوع اصلی پژوهش حاضر ارائه درآمدی بر فلسفه سیاسی صدرالمتألهین است. این مسئله از آن رو اهمیت دارد که بهرغم همه کاستیها و خلأها، حکمت و فلسفه متعالیه در زمانه ما فلسفه رایج و جاری در مراکز علمی است. این موضوع با توجه به نپرداختن به ابعاد سیاسی و اجتماعی این فلسفه قدری اعجابآور است؛ از اینرو شایسته است در تحقیقی مستقل به این مضوع پرداخته شود که ؤسس حکمت متعلیه چنان که دستگاه فلسفی و نظری سامان داده است، دستاه فلسفی و ظریِ او واجد ظرفیتهای سیاسی و اجتماعی و بلکه فلسفه سیاسی خاصی است که میتوان از آن با عنوان «فلسفه سیاسی متعالیه» یاد کرد.
ذکر این نکته ضروری به نظر می رسد که در توجه به پیشینه مبحث فلسفه سیاسی ملاصدرا تا کنون کار مبسوط و مستقلی انجام نشده است که بتواند وجوه و ابعاد مختلف مباحث فلسفی سیاسی وی را پوشش دهد و ابعاد مختلف فلسفه سیاسی صدرالمتألهین را مطرح و معرفی کند. اگرچه کوششهایی در این زمینه انجام شده است. آنچه تاکنون در این زمینه مورد توج بوده پوهشهایی است که در زمنه اندیش سیاسی ملاصدرا نگارش یافته و منتشر شده است.
پژوهش حاضر با توجه به موضوعش که مقدمهای مبسوط برای تبیین منسجم فلسفه سیاسی ملاصدراست، در برخی جهات از این نوشتهها فاصله میگیرد. اگر اندیشه سیاسی را به نوعی دارای تعریفی عام تلقی کنیم، فلسفه سیاسی به همراه فقه سیاسی و کلام سیاسی در ذیل آن قرار میگیرند؛ بنابراین نوشته حاضر برآن است که اثر منسجم و مستقل پژوهشی درباره فلسفه سیاسی ملاصدرا ارائه کند و گامی به جلو در تبیین و ارائه فلسفه سیاسی صدرالمتألهین برداشته باشد.
نووری پژوهش در این بخش خودش را بیشتر نماین میسازد که تلاش دارد نمای کلی و ابعاد اصلی فلسفه سیاسی ملاصدرا را بازخوانی قرار کن و به تبیین برخی مباحث فلسفی سیاسی وی بپردازد که در دیگر آثار ب آنها توجه نشده است.
در واقع شاید بتوان گفت کارهایی که تا کنون انجام شده، به این انگیزه نبوده است که بگوید ملاصدرا واجد فلسفه سیاسی است؛ درحالیکه تحقیق حاضر، ضمن اثبات شأنیت و ظرفیت فلسفه سیاسی ملاصدرا بر آن است این نکته را مطرح و برجسته سازد که ملاصدرا هم واجد فلسفه سیاسی است و هم ین فلسفه را، بر قیاس فلسفه وی، میتوان فلسفه سیاسی متعلیه نامگذای کرد.
این فلسفه به تعبیر برخی از صاحب نظران نقطه تجمیع و تعالی همه مکاتب و مشارب حکمی، کلامی، عرفانی و اخلاقی پیشین و برامد همه آنا است. گفتنی است اثر حاضر در یک مقدمه، دوازده گفتار و یک نتیجهگیری سامان یافته است.
انتهای پیام/