از تلنگر «ابوالاعلی مودودی» به علوم اسلامی تا تلقی از دین در فضای علمی امروز
مهدی گلشنی در سومین روز از نمایشگاه مطبوعات از غرفه خبرگزاری بینالمللی قرآن (ایکنا)دیدن کرد و در خصوص بحث داغ علوم انسانی اسلامی، گفتگویی خواندنی با خبرنگاران ایکنا انجام داد. مهدی گلشنی عضو شورای انقلاب فرهنگی است. وی قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، دغدغه اسلامی کردن علوم را داشت به نوعی نام وی با این بحث گره خورده است. ماحصل گفتوگوی گلشنی با خبرنگاران ایکنا را میخوانیم:
در گام نخست، پیشینه و صبغهای از بحث و تاریخچه علوم انسانی اسلامی ذکر کنید و بفرمائید تا چه میزان میتوان برای این دانش امکان محقق شدن قائل شد؟
چیزی تحت عنوان علوم اسلامی نبوده است. وقتی به دوران تمدن اسلامی برمیگردیم میبینیم که علم این عالمان عین دین و دین آنها عین علم آنها بوده است. این عالمان دینی با عینک دینی به علم نگاه میکردنند ابن سینا، خواجه نصیر،ابوریحان به این صورت است.
در علوم جدید هم نیوتن، لایب نیس، کپلر، گالیله به این صورت است و همه این تفکر را دارند کار علمی که انجام میدهند عبادت است یعنی کار علمی خودشان را یک عبادت تلقی میکردند. صد سال که از نیوتن فاصله میگیریم قضیه عوض میشود علت آن هم ظهور بعضی از فلاسفه است که معتقد بودند باید دنبال تجربه و چیزهای رفت که ریشه در تجربه دارند. حس گرایی، هیوم بسیار تاثیرگذار بود. هیوم روی کانت هم تاثیر گذاشت بنابراین صد سال بعد از نیوتن جو به کلی عوض میشود کانت، داروین کاملا اعتقادات ضد دینی و جو علم را غیر دینی کردند. همین مسئله پوزیتویستها را تشویق کرد و آنها سراغ چیزهای رفتند که ریشه در حس داشت.
زمانیکه به آخر قرن نوزدهم میرسیم تقریباً این برداشت غالب میشود که درعلم جایی برای دین نیست. اما در قرن بیستم حادثه دیگری اتفاق میافتد و آن ظهور پوزیتیویستهای منطقی است. از دید این متفکرین هر آنچه ریشه در حس نداشته باشد بیمعناست. بنابراین قضیه را تشدید میشود و در فیزیک هم یک جریانی اتفاق میافتد که همین حس گرایی را تقویت میکند.
در سال۱۹۵۰ دو جریان و اتفاق مهم رخ داد. در جنگ جهانی اول و جنگ جهانی دوم این تردید شکل گرفت که آیا علم میتوانند تمام مسائل بشر را حل کند؟ نهرو، معروفترین نخستوزیر هند در سال ۱۹۵۰ مصاحبهای میکند و میگوید جنگ و کشتاری که در ژاپن رخ داد این فکر را پیش میآورد که آیا علم را میتوان کنترل کرد؟
منظور شما از علم چیست؟ بعد از این تردید وارد یک جریان دیگری میشویم که معتقد بود علم نمیتواند جوابگوی همه سوالات باشد و نمیتوان همه پاسخها را از علم بگیریم. این بحثها باعث شد که تردیدی حاصل شود. در هندوستان یک کالج اسلامی تاسیس میشود. در این کالج یک سری تعلیمات دینی تدریس میشد. ولی خروجی این تعلیمات این بود که دانشجویان اکثرا با گرایشهای مارکسیستی و بی دینی بار میآمدند به همین خاطر تلاش برای علوم اسلامی آغاز شد.
کسی که اولین بار در عالم اسلامی سخن از علم اسلامی کرد «ابوالاعلی مودودی» بود. زمانی که دیدگاه وی در علوم اسلامی مطالعه کردم بسیار حیرت کردم. همان طور که میدانید مودودی فیلسوف عالی مقامی نبود ولی تعبیر فیلسوفانه از علم را خوب درک کرد.
با توجه به توضیحی که شما دادید علم در غرب هیچگونه تلازمی با دین ندارد و کاملا منفک از هم هستند به نظر شما این امکان وجود دارد که ما مبانی علوم انسانی را از غرب بگیریم؟
در تفحصی که من کردم به این نتیجه رسیدم در مسائل مربوط به علم اسلام و دو دین ابراهیمی دیگرفصل مشترک زیادی دارند. وقتی از علم صحبت میکنید علوم انسانی و غیر انسانی ندارد از یک سری اصول سخن میگویید وقتی نیوتن از قانون جذب خود سخن میگوید ابتدا از قانون اول، دوم و سوم حرکت سخن میگوید. نمیتوان علم را شروع کنید مگر به اصولی معتقد باشید. علم از دو قسمت تشکیل شده است. یک قسم آن آزمایش است و قسم دوم تئوری سازی. فرضیات این قابلیت را دارند که الهی و ضد الهی باشد در سال ۱۹۳۰ کم کم مسلمانان در جهان اسلام متوجه میشوند که نسبت به دین بی توجهی کردهاند و برای دین کاری نکردند و از تحولات روزعقب افتادهاند. بنابراین اشخاصی مانند دکتر حسین نصر یا آقای نقیب الطاس در مالزی مسائلی را مطرح کردند که علم در یک فازی میتواند اسلامی و غیر اسلامی میبرد.
مبنای این تمایز چیست؟
این افراد در پی این نبودند که کار علم جدید کنار بگذارند. آنها بر این باور بودند که باید جمع بندیها اسلامی و الهی باشد. بعد از این اظهار نظرها کنفرانسهای زیادی راه افتاد. مرحوم «ضیاء الحق» در کنفرانسی شرکت کردند و برنامه ضیاء الحق این بود که علم در سیاست اسلامی چه نقشی دارد. من نیز در سال ۱۹۸۴ در یکی از کنفرانس ها شرکت کردم و یکی از قدیمترین مقالات را روی فلسفه علم اسلامی ارائه دادم. این مقاله در کانادا، آمریکا چاپ هم شده بود. زمزمههای علم دینی نیز بعد از انقلاب اسلامی در ایران قوت گرفت.
علم نمیتواند روی مسائل اخلاقی حرف بزند بنابراین مسائل اخلاقی را از کجا و از چه منبعی باید گرفت و استخراج کرد؟ چرا عدالت، صداقت خوب است ولی علم نمیتواند روی این ارزشها حرف بزند. علم نمیتواند یک سری از سوالهای ما را جواب بدهد اصلا از کجا آمده و به کجا میرویم و هدف ما از زندگی چیست؟ و جالب است این را بگویم که این سوالها را افراد با دین طرح نکردند کسانی که در علم مدارج سطح اول داشتند و جایزه نوبل برده بودند یک سری سوالات مطرح کردند. این افراد معتقد بودند علم نمیتواند جوابی به این سوالات بدهد و باید از دین، فلسفه، هنر جواب اینها را گرفت. عدهای دیگر گفتند یک سری سوالات مطرح است که علم نمیتواند جواب آنها را بدهد.
ایکنا: برخی مصادیق آن را مطرح کنید.
علم نمیتواند یک سری سوالاتی که در خود علم مطرح است را جواب بدهد. اصلا قوانین فیزیک از کجا آمده است چرا ما میتوانیم طبیعت را بفهمیم؟ این توانایی انسان آن هم به کمک ریاضی که ریاضی هم که مخلوق ذهن انسان است چه طور میتوانیم طبیعت را توضیح بدهیم؟ این است که باعث شده است که بگویند چتر وسیعتری بر علم حاکم است که جواب آن دغدغههای بنیادی دارد.
دانشمند با یک سری مسائل وسیعتری سر و کار دارد. کسی که ادعا میکند میخواهم جهان را بفهمم یک مسئله خیلی وسیعی در ذهن خود دارد.چارچوب آن باید وسیعتر باشد نباید بگوید که فقط چون ماده در دسترس اوست و محسوس است فقط ماده وجود دارد. وقتی که شما صحبت از علم میکنید علوم انسانی غیر انسانی ندارد در هر رشتهای با یک سری اصول عام سروکار داریم.
میل به وحدتگرایی در بین همه انسانها هست. از زمان یونانیان تا زمان ما این وحدت جوی وجود داشته است. یک فیزیکدان درجه اول روسی که مقیم آمریکاست میگوید علوم جدید را از ادیان ابراهیمی گرفتهاند بنابراین آن فرضیات خیلی عام و مهم ریشه در دین دارند و شما هم چارهای ندارید جز اینکه یک عده اصول عام را فرض کنید تا بتوانید مسائل را حل کنید.
این تلقی در فضای علمی امروز ما چه جایگاهی دارد؟
تلقی که الان از دین در محیط ما است؛ این است که دین فقط به اخلاقیات و یک سری تکالیف شرعی خلاصه میشود. اما باید بگویم که تلقی ابن سینا ، کپلر و حتی نیوتن از دین این نبود. آنها معتقد بودند که کار علمی انجام میدهند یک نوع عبادت است همانطور که ما میگویم حج گذاران، نماز خواندن و روزه گرفتن یک نوع عبادت است. آنها نیز بر این باور بودند که مطالعه طبیعت هم یک نوع عبادت است این تلقی در غرب و شرق مشترک بود.
کسی که لیزر را کشف کرد و برنده جایزه نوبل شد بر این عقیده بود که کار علمی یک نوع عبادت تلقی میشود. یک دانشمند روسی هم رئیس رصد خانه «سپتر بلگر» نیز میگوید من کار علمی را یک نوع وظیفه علمی تلقی میکنم. به سیره ائمه هم که نگاه کنیم متوجه میشویم که امیر المومنین میفرمایند «علم آموزی بزرگترین عبادت است». بنابراین برداشت آنها از علم در یک سطح وسیعتری بوده است. یک چارچوبی که هم فعالیت علمی را در بر میگیرد هم نگرشی را به محیط در نظر میگیرد هم تکالیف شخصی ما را در نظر میگیرد.
کاربردهای علم فراوان است؛ ببینید امروز چقدر از ابزارهای علم برای نابودی بشر بکار میرود. میآیند میکروب میسازند میکروبهای بیولوژی که قابل حمل است و نابود میکند. زمانی که بمب اتمی را روی هیروشیما ریختند پشیمان شد که چرا این کار را کرده است و بعد آخر عمرش گفت اصلا من اگر یک بار دیگر به دنیا بیام فیزیک را بخاطر آثار تخریب دنبال نمیکنم.