آیت الله رشاد:

مشکل ما عدم نگاه نظام‌ساز به فقه است

به گزارش جبهه روشنفکری انقلاب اسلامی به نقل از پایگاه اطلاع رسانی وسائل، گفتاری از آیت الله علی اکبر رشاد، رییس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و مؤسس و رییس حوزه علمیه امام رضا(ع) درباره موضوع تحول در حوزه های علمیه در پی می آید؛

فقه حکومتی یا تعبیر می‌کنم به فقه نظام‌ساز؛ فقه حکومتی معنی منفی هم می‌تواند داشته باشد که فقه وابسته به حکومت است همانند دین حکومتی و هم اینکه معنی مثبتی که اگر بحث کنیم ظاهراً به ذهنمان چیزی معادل به عرف حکومتی می‌آید که دائره‌اش محدود می‌شود.

اما به هر حال مشکل ما عدم نگاه نظام‌ساز به فقه است، مشکل ما یک مشکل رویکردی است و منظر و زاویه‌دیدمان مشکل دارد و الا همین فقه همانطور که فرمودند فقه سنتی به کار فقه حکومت می‌آید؛ اما خوب زاویه دید فرق دارد و گرنه امام فقیه بوده و آیت الله خوئی هم فقیه بوده است؛ ولی به آقای خوئی نسبت داده می‌شد که اصلاً هیچ فقیهی ولایت ندارد؛ اما حضرت امام(ره) می‌فرمودند که ولایت فقیه معادل رسول الله(ع) است.

منظر و زاویه دید فرق می‌کرد و هر دو هم فقیه بودند؛ گاهی این دو بزرگوار با هم مقایسه می‌شدند، یکی می‌گفت ایشان قوی‌تر است و بعضی برعکس می‌گفتند، این دو بزرگوار در روزگار ما شاخص بودند، بعد از مرحوم آقای بروجردی دو فقیه شاخص روزگار ما این دو بزرگوار بودند، یک تفاوت بین این دو بزرگوار از جمله تفاوت از منظر زاویه دید بود.

نخستین مشکل ما در حوزه علمیه این زاویه دید است؛ اینکه می‌بینید کسی می‌گوید که فقه مانیفست سیاسی نیست این زاویه دیدش اشکال دارد و نخستین مسأله این است، تا این مسأله حل نشود هر کار دیگری هم انجام دهید، این مسأله حل نمی‌شود، تا زمانی که فقیه و فاضل فقهی، زاویه دیدش تصحیح نشود و از این منهج و منظر به امور و به فقه نگاه نکند، نمی‌تواند فقه نظام ساز و یا حکومتی را ارائه کند.

اگر این حل شود تازه نوبت می‌رسد به اینکه نظام‌سازی چیست، فرض که نظام طراحی شد بعد به منطق استنباط حکومت و فقه نظام‌ساز می‌رسد، بعد می‌رسد به مبانی، مسائل دیگر و شروع درس از آن نقطه شروع می‌شود و باید برای آن فکری کرد؛ نقطه اساسی که باید برایش وقت گذاشته شود تغییر این زاویه دید است.

این تفکر در حد خودش بسیار موفق شد، یعنی چرخش در نگاه به فقه ایجاد شده ولی به سرانجام نرسیده است و در بین راه هستیم، بعضی صریحاً خلاف این مطلب را مطرح می‌کنند و می‌گویند که اینقدر موفق نشدیم و کامیاب نیستیم؛ البته فضا هست که کسانی دقیقاً خلاف این را بگویند که می‌گویند و بر خلاف این نگرش موضع می‌گیرند؛ این مطلب را باید در حوزه حل کنیم.

بنده هم مانند دیگر طلبه‌ها نسبت به این قضیه دغدغه دارم، دغدغه قدیمی دارم، دغدغه چند دهه‌ای است که اول تولید معرفت صائب با لوازمش و تربیت نیروی صالح با لوازمش و چند دهه است که در این چارچوب و در تولید معرفت صائب فکر می‌کنم.

آن موقع بچه طلبه بودم و حالا که طلبه شدم، همان موقع هم در حوزه مطلب می‌نوشتم یعنی سال ۵۴، ۵۵ مقاله دارم راجع به فرآیند فروکاهشی دین، عواملی که سبب فهم فروکاهشی از دین می‌شود، تنزلی از دین می‌شود.

بزرگواری مؤسسه‌ای داشت که خودش یک نفره اداره می‌کرد، همان پایین مدرسه خان و نزدیک گذر خان و هم مجله و کتاب‌های زیادی را پاسخ به سؤال می‌داد و هم سالن بود، خودم هم یادم نبود، تا این که دوستان چند سال پیش مقالات او را جمع کردند، مقاله‌های من برای آن زمان بود که این دغدغه بوده است، تا ۲۰ سال اخیر که تمرکز کردیم و نظریه‌ها تولید شد و فهم دین طراحی شد و دامنه بسیار گسترده‌ای و حاشیه زیادی دارد.

تا این که هدایت شد و اکنون رشته رسمی دانشگاه شده است؛ در صورتی که حوزه ۱۰ سال است، می‌خواهد رشته کند، حرفش را می‌زند و نظرش را می‌دهد، دانشگاه وزارت علوم رشته تأسیس کرد و دانشجویان دارند کار می‌کنند، هر چند کار طلبه است و دانشجو نمی‌تواند این کار را انجام دهد.

به هر حال به عنوان یک نظریه رسمی نظریه بنده پذیرفته شد و کرسی‌های نظریه پردازی فعال شده است و رشته‌اش در دانشگاه رشته رسمی شده است و چندین دوره تا به حال ورودی گرفته است؛ البته حوزه هم ظاهراً رشته می‌پذیرد و رشته پژوهشی هم که هست و خود پژوهشگاه ما گروه منطق و فهم دین داریم، بیشتر اعضایش هم همین دوستان ما هستند که این جلسات هستند و دفاع کردند و استادیار هم شدند.

به هر حال ما می‌خواهیم که فقه حکومت یا فقه نظام‌ساز پدید بیاید یا تولید شود با آن مقدمات ممکن است؛ اول زاویه دید است؛ نمی‌گوییم که کل حوزه شاید هیچ وقت میسر نشود، اما جمعی که منظر و زاویه دیدشان اینگونه باشد باید پدید آمده باشد که اگر هستند و پراکنده هستند باید متشکل شده باشند؛ بعد از آن که دغدغه نشان می‌دهند و به سراغ نظام مسائل می‌روند، پس از آن می‌روند سراغ اینکه با چه منطق و روشی باید چنین فقهی تولید شود، آیا با همین فقهمان میسر است یا نیست، چه چیزهایی باید اضافه کنید یا این علم درست است، چه علوم جانبی نیاز داریم؟

شاید این فقه مطلوب باشد ولی علوم جانبی نیاز دارد؛ فلسفه کار کنیم، فلسفه فقه مخصوصاً کار کنیم که همین قواعد و همین ضوابط را فقیه در مقام استنباط به کار ببندد ولی مبنا داشته باشد؛ روش همین است؛ اما مبنا باید متفاوت بشود و احیاناً ادبیاتش تولید شود، با این مشکلاتی که وجود دارد و هر کسی که وارد می‌شود چون ادبیات ندارد پیش نمی‌رود.

شما طهارت و صوم و صلاه را شروع می‌کنید الی ماشاء‌الله منابع و فهول در بیش از هزار سال کار کرده‌اند و با استدلال‌های مختلف همه چیز آماده است و فقط باید خواند و گفت؛ واقعاً معونه‌ای ندارد؛ کسی قوه اجتهاد داشت برایش سخت نیست.

اما اینجا قوه اجتهاد کافی نیست، شرط است، لازم است باید باشد؛ اما کفایت نمی‌کند، علاوه بر قوه اجتهاد باید زاویه دید داشته باشد، در درجه نخست داشتن زاویه دید است، طی مقدماتی آن وقت بتواند مراجعه کند از منابع اولیه احیاناً می‌شود از آن بحث‌های فقه حکومت را در آورد.

نظیر برخی علوم جدید که ما باید از سایر علوممان بگیریم، مثلاً‌ علم معرفت‌شناسی علم جدیدی است که معرفت‌شناسی نداشتیم، به معنای واقعی کلمه معرفت‌شناسی نداشتیم؛ اما پایه و موادش کمابیش هست، اینکه اهل فنی می‌خواهد که دغدغه‌مند باشند که هم اینطرف را بفهمد و هم آن طرف را آشنا باشد.

از فلسفه ما آن مبادی و مقدمات طراحی مبحث شناسی اسلامی را هم بتواند استنباط کند و بعد کار کند و بارور شود، غنی‌تر و قوی‌سازی شود و به فعلیت نزدیک شود؛ در نتیجه راه‌اندازی فقه حکومت، فقه نظام‌ساز که به کار می‌بریم در گرو خیلی از مسائل دیگر است.

یکی از آن‌ها نمی‌خواهیم حواله به محال کنیم و بگوییم که نخواهد شد ولی واقعیت امر این است که کل حوزه ما باید متحول شود، تحول کلان حوزه راه نهایی است؛ یعنی اگر حوزه متحول نشده باشد، چهار نفر را هم کنار بکشیم که این شرایط را داشته باشند و فکر را هم شروع کنند، باز اتفاق چشم‌گیری نمی‌افتد و با یک گل بهار نمی‌شود، اینکه دو نفر در تهران، مشهد، اصفهان بحث‌هایی شروع کرده باشند مسأله ما حل نمی‌شود چون روند حوزه اصلاً به این سمت و سو نیست.

نخبگان حوزوی و طلبه‌های جوان‌، عموماً انقلابی هستند و عموماً خوشبختانه در چارچوب گفتمان انقلاب فکر می‌کنند، اما این نیز کافی نیست؛ یعنی ما سیستم مدیریتی، نظام آموزشی، نظام تربیتی، نظام تربیت علمی و سنجش تحصیلی‌مان باید تغییر کند.

ما نظریه‌ای را خیلی سال‌ها پیش در قبال نظریه رایج یا نظام جاری فعلی در حوزه آموزش، طرح کرده بودیم، چه در دانشگاه و چه متأسفانه در حوزه متأخر که غایت نظام آموزشی، فراگرفتن است، انباشت حافظه از علوم حصولی، این هویت نظام آموزشی است که در دانشگاه داریم؛ در آنجا هم هست و در حوزه هم متأسفانه در چند ۱۰ ‌سال گذشته این شده است و قبلاً این نبوده است.

ما در قبال این، نظریه‌ای فطرت محور، فطرت بنیاد و استعداد محور که غایتش شناخت و پروردن استعدادهای ذاتی و فطری و خدادادی متعلم محصل است را مطرح کردیم که همه استعدادها در حوزه براساس تعبد باشد و طلبه باید متعبد بار بیاید، حس خداپرستی‌اش پرورده شود.

در علم کاوش حقیقت، حقیقت جویی؛ علاقه و علقه و انگیزه به کشف حق و حقیقت باید با فرآیند مناسبی پرورده شود و همینطور سایر استعدادها؛ در حوزه ما ۱۰ زاویه و ۱۰ بعد می‌تواند پرورده شود و باید در حوزه بپرورانیم؛ از بحث‌های علم و تعبد و تهذب گرفته تا مهارت‌ها؛ این بر اساس یک نظریه باید باشد و مشکل اساسی حوزه امروز و نخبگان و طلاب و خیرخواهان تحول‌خواه این است که فاقد نظریه هستند.

اگر بگوییم که ارتکازاً نظریه دارد، قطعاً فاقد نظام است، یعنی نظام طراحی نکرده است؛ طی این چند ۱۰ سال جسارتاً عرض می‌کنم که از شخص حضرت امام تا مرحوم شهید مطهری تا حضرت آقا ارتکازاً نظریه داشتند؛ اما اینکه نظریات‌ ایشان منقح تقریر شود، این اتفاق نیفتاده است و اگر نظریه تقریر شود باز هم یک نظریه کلی است و تا این را نرویم و نظام نکنیم باز هم اتفاقی نمی‌افتد.

عمده کار مصلحان حوزه نیز معطوف بوده است به دیدن نواقص و عیوب و اشکالات، بیشتر آسیب‌ها را می‌بینیم و کمتر جنبه‌های ایجابی را مطرح می‌کنیم؛ غالباً گفته می‌شود این کتاب‌ها به درد نمی‌خورد؛ این روش کافی نیست؛ غالباً حیث سلبی دیده می‌شود، یعنی نیامدیم نظام طراحی کنیم و بگوییم که اگر قرار است این نظام متحول شود، جایگزینش چه نظامی باید باشد؟ نظام موجود عیوبش چیست و مختصات نظام مطلوب چیست؟ این اتفاق در حوزه نیفتاده است.

من آن نظریه و مبانی‌اش را اصلاً خیلی سال پیش مطرح کرده بودم، دو نظریه دو نظام به لحاظ مبانی، نهادها، روش‌ها و غایات و کارکردها با هم کاملاً متفاوتند، یعنی معنای انسان‌شناختی این دو نظریه با هم فرق می‌کند، مبنای این نظریه علمی دو نظریه با هم فرق می‌کند، مبنای معرفت‌شناختی دو نظریه با هم فرق می‌کند، مبنای فلسفه تعلیم و تربیتی با مبانی این نظریه با هم تفاوت می‌کند و مبنای سازمانی و مدیریتی این دو هم در فلسفه مدیریت و فلسفه سازمانی با هم متفاوت است.

باید ما مبانی را مشخص کنیم، بناهایی که به نهادهای به کار گرفته شده منتهی می‌شود، روش‌ها را باید تغییر دهیم، کارکردها را باید تغییر دهیم، آرمان‌ها و اهداف را باید تعریف کنیم، این باید اتفاق می‌افتاد و باید بیفتد؛ ما این را اینجا و آنجا و اینک و آنک همه جا می‌گفتیم.

حتی در بعضی کنفرانس‌ها هم این نظام را مطرح کردیم، در کنفرانسی که در دبی بود تحت عنوان مدرسه‌گری اسلامی در نظام اسلامی من آنجا همین نظریه را طرح کردم، منتها انگار که من متفطن این نظریه شده بودم؛ ولی تفطن نداشتم به اینکه نظام کهن و سنتی حوزه مبتنی بر این نظریه بوده است که واقعاً توجه نداشتم و به ذهنم خطور نمی‌کرد.

به تدریج متوجه شدم که اتفاقاً نظام سنتی حوزه مبتنی بر چنین نظریه‌ای اصلاً بوده است و کسانی که ایراد می‌گیرند اصلاً وارد نیست، چون مانند ایرادهایی است که ما به نظام اسلامی و رفتارهای اسلامی و فقه اسلامی با عینک حقوق بشری می‌گیریم که اصلاً وارد نیست؛ یعنی آن آقا در پارادایم دیگر ایستاده و پارادایم دیگر را نقد می‌کند، هر پارادایم را باید با روش و مبانی خود نقد کنیم، این‌ها دو نظام هستند و نمی‌شود از آن پایگاه این را نقد کرد.

بنابراین نگاه‌ها تغییر کرده است و متأسفانه گاهی زاویه دید به سمت دیگری رفته است؛ من معتقدم که بزرگترین خطری که الان هویت و هستی حوزه را تهدید می‌کند و در حال اتفاق افتادن فاجعه است، دانشگاه شدگی حوزه است که حوزه دانشگاه می‌شود.

یک دانشگاه نیم بند که نیم‌بندتر از دانشگاه‌های ایران است؛ چون دانشگاه‌های ایران خودشان نیم بند هستند، یک چیز عاریتی وارداتی از غرب آمده و رضاخان به عنوان رقیب حوزه آورده است، رضاخان تلاش کرد که این رقیب را به حوزه تحمیل کند که نشد و با مردانی همچون حاج شیخ مواجه شد.

او گفت نظم بدهید، این گفت نظم ما در بی‌نظمی است، نگذاشت رضاخان نظام دانشگاهی را در حوزه بیاورد، مردانی اینچنین باهوش بودند که اجازه ندادند؛ آمدند رقیب تراشیدند، بحث معقول و منقول تأسیس کردند و همین درس‌هایی که در حوزه باید خواند را به نام دانشگاه دادند، بسیاری عناصر با استعداد و خوش فکر و خوش فهم حوزه را جذب دانشگاه کردند، در آن موج، فضلای برجسته‌ای با لباس و بی‌لباس، مردانی همانند مرحوم الهی قمشه‌ای جذب شدند و آنها را استاد دانشگاه کردند، یک مقدار هم جاذبه داشت.

مرحوم الهی قمشه‌ای که باید گفته شود علامه؛ اما زیر ترجمه قرآنش می‌نویسند که استاد دانشگاه تهران، مانند آقای الهی که عارف بود، فیلسوف و فقیه بود، بصیرت داشت و دارای مقاماتی بود این مرد بزرگوار، او و امثال او کم نبودند که جذب شدند و نازل‌تر از او جذب آموزش پرورش و جذب دانشگاه شدند.

علامه شعرانی را کارمند آموزش و پرورش کردند که در فرهنگ درس بدهد، لباس روحانیت را بکند و درسش را بدهد؛ عصرها نیز یواشکی به خانه‌اش برود؛ علامه شعرانی که آیت الله حسن زاده و آیت الله جوادی آملی هنوز هم به شاگردی او افتخار می‌کنند و هم تراز علامه طباطبایی است.

دوره بعدی مدرسه شهید مطهری را راه انداختند که البته ابتدا حوزه بود، اما بعدها مدرسه عالی شهید مطهری شد و بعضی هم آنجا درس خواندند و بعد معممشان کردند و رقیب تراشیدند؛ دانشکده الهیات راه انداختند، تا رقیب حوزه شود، باز هم موفق نشدند؛ اما حالا ما از درون داریم این کار را انجام می‌دهیم، یعنی رضاشاه نتوانست، موفق نشد، واقعاً در حوزه شکست خورد؛ لباس‌ها را گرفت، همه محدودیت‌ها را انجام داد، اما زورش نرسید؛ بعد پسرش آمد مدرسه معقول و منقول راه انداخت، باز موفق نشد.

البته توانست حوزه تهران را از بین ببرد، در اینجا موفق شدند حوزه تهران را که در زمان قجرها قوی‌ترین حوزه ایران محسوب می‌شد، کلاً نابود کنند و به لطف الهی قم رشد کرد؛ اما حوزه تهران را از بین بردند؛ در حال حاضر از وظایف ما این است که من عزم دارم به عنوان یک طلبه کوچک حوزه که مورد تأیید اعاظم هم هست، به امید خدا هویت حوزه تهران را احیاء کنیم و به توصیه بزرگان روی این قضیه خیلی تمرکز داریم.

در این چند سال با تمام مشکلاتی که هست، تحول و پیشرفت حوزه تهران با قبل اصلاً قابل قیاس نیست و امروز حوزه تهران یکی از چهار حوزه عمده ایران است؛ در صورتی که ۱۰ سال پیش این حرف را نمی‌شد مطرح کرد، اما الان انسجام پیدا کرده و هویت یافته است.

در حال حاضر ما ناآگاهانه قطعا، داریم سیاست رضاخانی را تأیید می‌کنیم، هر رفتار ناآگاهانه ولو پشتش آدم‌های آگاهی باشند، آن را اداره و هدایت کنند، احتمال این وجود دارد و بعید نیست، من خیلی این احتمال را بعید نمی‌دانم، با ۱۰ واسطه باید دید که کجا واسطه شده است و اتفاق می‌افتد، خود این عوامل هرگز تصور هم نمی‌توانند بکنند و احتمال هم نمی‌توانند بدهند، شاید به ذهنشان هم خطور نمی‌کند؛ اما آدم معتقد است که این جریان و فاجعه‌ای که اتفاق می‌افتد پشت صحنه‌ای باید داشته باشد.

من آن نظریه را در چند نوبت دست بعضی از دانشگاهی‌ها و حوزوی‌ها دادم و گفتم که تبدیل کنید به نظام، همین که یک حرف‌های قشنگی می‌زنیم و مذهبی هست و همه می‌شنوند و خوششان می‌آید و فکر می‌کنیم که ظاهراً درست هم می‌گوییم ولی این نظریه را دست هر کسی که بدهیم حوزه متحول نمی‌شود، دانشگاه متحول نمی‌شود و عوض نمی‌شود.

چند نوبت نشستیم، رفتند طراحی کردند، کتابچه کردند، دیدیم که نشد، دست دوستان حوزه دادیم در چند سال گذشته، چند نوبت به چند نفر یا چند گروه دادند که این چارچوب را به نظام تبدیل کنید، باز اتفاق نیفتاد؛ یعنی شدنی نیست، بعضی کارهای خوبی هم کردند؛ در مجموع خودم که وارد شدم، دیدم بعضی مطالب دوستان خیلی مفید است برای کاری که خودمان می‌خواهیم مباشرتاً انجام دهیم.

دوازدهم یا سیزدهم خرداد ماه پارسال که درسمان تمام شد، همان روز شروع کردم، نشستم که این نظریه را به نظام تبدیل کنم؛ خیال می‌کردم که یک هفته، ۱۰ روز یا بیست روز کار کنم، تمام می‌شود، تابستان تمام شد، دوم مهر که باید درس را شروع می‌کردم همچنان مشغول بودم، شکل گرفت کتاب شد منتها باید روی آن کار می‌شد، در خلال سال نیز تا عید هر موقع مجالی پیدا می‌کردم باز کار کردم.

تقریباً در کار پژوهش به یک معنا کارم را زمین گذاشتم، کارهای دم دستی در برنامه داشتم همه مغفول ماند، مقالاتی که عرض کردم دوستان ۳۷۵ مقاله را از گذشته و مجلات جمع کرده بودند، بعضی از مقالات و موضوع را هم یادم نبود، موضوع بندی شد و تقریباً ۲۲، ۲۳ جلد در موضوعات مختلف از علم دینی تا هنر، ادبیات و علوم سیاسی و موضوعات مختلف، گفتیم این‌ها را تدوین و چاپ کنیم، گفتیم که کاری برای چهل سال پیش تا بیست سال پیش بوده است، گفتیم باید بخوانیم و موفق نشدیم که یک دور بخوانیم.

این‌ها را به ناشرین قول داده بودیم که به صورت مجموعه چاپ کنند، ما هم گفتیم که خوب است پژوهشگاه بودجه ندارد آنها به صورت مجموعه چاپ می‌کنند، درگیر این قصه شدم و آن‌ها را هم نرسیدم، اینطور شد که کار فلسفه و هنر را تمام کردیم و ادبیات و علم دینی که هنوز چاپ نشده است و وقتم را روی مسأله نظام گذاشتم، بهار هم کمابیش متمرکز بودم تا درس تمام شد، امسال دوباره خرداد ماه شد و درس تعطیل شد و متمرکز شدم تا این که تمام شد و زیر چاپ رفت؛ من آن نظریه را به نظام بدل کردم، کتابی بیش از سیصد صفحه شده است.

من وضع موجود حوزه را در کتاب «نظام علمی، پژوهشی و روش‌ مأب، طرحی برای تحول بنیادین حوزه‌ها» آسیب‌شناسی کردم، در بررسی همان تئوری و ساختار، نهاد حوزه را به عنوان یک نهاد که از سه رکن نرم افزار، سخت افزار و کنش‌گر تشکیل می‌شود به دقت بررسی کرده‌ام.

رکن نرم افزار، برنامه و محتوا و اینگونه بحث‌ها هست، سیاست و راهبرد؛ رکن سخت افزار هم یعنی فیزیک و ساختمان و کتابخانه و ابزارها؛ رکن کنشگر هم مجموعه عناصر انسانی است، تولیت، مدیر، مدرس، طلاب و کارکنان.

اینکه حوزه چه رسالتی دارد، عالم دینی چه شأنی دارد و شؤون عالم دینی چیست، این نیز باید توصیف شده مشخص باشد و اینکه پیش‌فرض این است که حوزه بر اساس نظریه باید ظرفیت‌ها و قوه و استعدادهای طلبه را پرورده کند و به فعلیت برساند و عرض کردیم که در ۱۰ بعد باید این کار را انجام دهد.

با توجه به رسالت، استعدادهای آدم‌ها متنوع‌تر از این است، اما به عنوان طلبه و به عنوان رسالت حوزه در این ظرف آن ۱۰ بعد را باید پرورده کنی و بحث پرورش متعالی است که کار ما آموزش نیست، فرادادن و فراگرفتن است، پروردن است؛ آن‌ها را مشخص کردیم و آسیب‌ها را طبقه‌بندی کردیم، اینطور که عرض می‌کنم به خاطر اینکه جسارت نشود، جمع عرض می‌کنم در صورتی که فردی این کار را انجام دادم.

حدود ۱۸۰ آسیب و آفت را با این سازمان طبقه‌بندی کردم، یعنی آفات حوزه نرم افزاری حوزه چیست که از خود آرمان و تحول شروع می‌شود، یعنی بیست آفت مربوط به خود آرمان و تحول است؛ دو تا همان است که عرض کردم که یکی فاقد نظریه و فاقد نظام است؛ این دو تا از آفاتی است که در حوزه تحول‌گرایی داریم، آفات دیگری هم هست که بیست آفت را آنجا آورده‌ایم.

بعد از آن آفات مربوط به جامعیت علمی و حوزه علم و معرفت و حوزه تهذیب و حوزه بصیرت سیاسی و خود آگاهی تاریخی و خود آگاهی صنفی که من طلبه باید بدانم که چیستم و خود آگاهی تاریخی که حوزه ببیند که در کجای تاریخ ایستاده است و اگر به این خود آگاهی نرسد، نمی‌تواند تاریخ را بسازد و همینطور تا مهارت‌ها که این‌ها طبقه‌بندی شده است و مجموعه آسیب‌هایی که می‌شود در کتاب آورد.

البته غیر حوزویان نه؛ اما حوزویان و مدیران بخوانند، روی کتاب هم نوشته‌ایم که ویژه مدیران حوزه‌های علمیه، این را طبقه‌بندی کرده‌ایم و از محدود شدن رشته‌های تحصیلی حوزه که به چند علم بیشتر نمی‌پردازیم، این را باز کردیم تا مسائل تهذیبی و مهارت‌ها که اصلاً بلد نیستیم.

طلبه‌های ما در حوزه محقق بار نمی‌آیند؛ حوزه به کدام طلبه روش تحقیق یاد داده است به صورت خود آگاه، غالباً استعداد دارند، زحمت می‌کشند، افت و خیز، آزمون و خطا و محقق می‌شوند، کسی استعداد و عرضه دارد مدرس می‌شود، و الا برای تدریس دوره ندیده است؛ خطیب نیست اصلاً، متخصص نیست، رشته‌ای بلد نیست؛ بگوییم در فلان مسأله متخصص است؛ اقتصاد دان است؛ سیاست‌دان است؛ علوم تربیتی کار کرده است؛ یعنی متخصص بار نمی‌آوریم، مجتهد ممکن است که بار بیاوریم، فن اجتهاد را به او یاد می‌دهیم ولی در موضوع متخصص بار نمی‌آوریم؛ اگر مجتهد بار بیاوریم متخصص بار نمی‌آوریم.

مجتهد به آن معنی اصلی غالباً کم بار می‌آید و آن‌ها هم که بار می‌آیند غالباً فرزند استعداد خودشان هستند یا به صورت محدود و با یک استاد خاص، نه اینکه نظام این‌ها را مجتهد بار بیاورد، ببینید بعد از چندین و چند سال درس نسبت کسانی که واقعآً به اجتهاد می‌رسند به آن‌هایی که به اجتهاد نمی‌رسند؛ ببینید چند نفر ریزش دارند، خیلی کم است نشان می‌دهد که این روش غلط است و ما در کارمان مشکل داریم که این‌ها مجتهد بار نمی‌آیند؛ در حالی که بیش از ده سال سطوح را خوانده است؛ بیش از ده سال هم خارج می‌خواند، ربع قرن درس می‌خواند، اما باز مجتهد نیست.

به هر حال سیستم و وضع فعلی حوزه، آسیب‌شناسی شده بود و حدود ۱۸۰ آسیب را به این ترتیب طبقه‌بندی شده در بخش نرم افزار و سخت افزار در بخش کنش‌گر هر کدام چه اشکالاتی دارند؛ البته هر کدام تمرکز روی طلبه است؛ در بخش کنش‌گر، عوامل انسانی عمدتاً متوجه طلبه‌ها هست و مشکلات طلبه‌ها و اساس آنجاست.

در حوزه سخت افزار هم مثلاً در معماری حوزه مطالعه کردم، کل مدارس علمیه سنتی ایران و بعضی نمونه‌های غیر ایران را مطالعه فنی کردم، با اینکه رشته من هم معماری نیست، اما با این نگاه که مختصات معماری حوزه در گذشته چه بوده است؛ ۳۰ عنصر دارد، هر عنصری از حوزه و پیشخوان مدرسه بگیرید تا هشتی مدرسه که داخل می‌آید و تا صحن و شکل حجره‌ها همه اینها را مطالعه کرده‌ام که چرا اینطور ساخته ‌شده است.

اصلاً چه ربطی داشته است ساخت مدرسه با تعلیم و تربیت با اخلاق با اجتماعی بار آمدن طلبه‌ها؛ همه را تحلیل کرده‌ام؛ بعد سه نمونه از مدارس را هم از نظر پیوست مفصل‌تر توضیح داده‌ام، به عنوان مثال از نظر زیبایی شناختی، مدرسه چهارباغ اصفهان؛ به لحاظ ساخت معماری، مدرسه شهید مطهری و به لحاظ موقعیت تاریخی خود مدرسه فیضیه.

یا مسجد مهتابی است که اصلاً مدرسه مهتابی است که اصلاً مدرسه در مهتابی مسجد است؛ مانند مسجد سید اصفهان، مسجد است ولی یک مدرسه هم در مهتابی آن مسجد است؛ چرا که طلبه مرتب با مردم باشد، ناظر مردم باشد، ظهر بیاید پایین با مردم نمازش را بخواند.

در مواردی مسجد و مدرسه دو قلو هست که مسجد و مدرسه را با هم می‌ساختند ولی جدا از هم؛ گاهی ورودی مشترک دارند یا جداست، مثلاً مسجد شاه عبدالعظیم تهران چند تا داریم، مدرسه کاظمیه و امثال این‌ها یک مدرسه است که مسجد دوقلو هستند، باز هم ارتباط مسجد و مدرسه مشترکاتی دارد.

به هر حال فرم حجره‌ها، چرا حجره‌ها چند سانت از کف بلندتر است و چرا ایوانک دارد و چرا یک بخش نشیمن دارد و پستو دارد؛ چرا حالت در اینطور است، چرا در دو طرف پنجره است؟ ویلا که می‌گویند بیشتر الگوی اسلامی است و در کشورهای دیگر هم می‌روید سابقه ندارد؛ اصلاً معماری‌های غربی که اینجا وارد شده است حیات ندارد و به این امور دقت نشده است.

این که در مناطق کویری مدرسه را یک طور می‌ساختند، سردسیری طور دیگر می‌ساختند، مدارس کاشان و یزد و این‌ها همه زیرزمینی است، بالا مسجد است؛ مدرسه اصلاً زیر زمین است، در عین حال باغچالی دارد، طلبه در حجره‌اش حیاط می‌بیند، همه این‌ها روی اصول است.

این‌ جداگانه یکی از پیوست‌هاست، کتاب «نظام علمی، پژوهشی و روش‌ مأب» هفت پیوست دارد که به عنوان یکی از پیوست‌ها مطالعه موردی این سه مدرسه را به شکل ویژه انجام دادم، اما به صورت کلی تمام نمونه‌های مدارس کشور را طبقه‌بندی کرده‌ام، این که چه الگوهایی از بدو ظهور اسلام و شیوه آموزشی اسلامی که از مساجد شروع شد که الگوی مسجد و مدرسه است، یعنی مسجد خودش مدرسه است؛ این هم موضوع تحقیقی است که در جایی تصویب کردیم، تا زیرنظر بنده انجام شود که شیوه آموزش در دوران معصومین(ع) چگونه بوده و چه ویژگی‌هایی داشته است؟

اما به صورت کلی این که مسجد، مدرسه نیز بوده است و در مسجد تعلیم و تربیت صورت می‌گرفته است، تا این که در دوره ایلخانیان و دیگران مسجد از مدرسه جدا شده است و دوباره به مسجد، مدرسه برگشته است، اما با چند ویژگی که گاهی مسجد، مدرسه است؛ یعنی اصالت با مسجد است و مدرسه در حاشیه است، یا اصل مدرسه است، اما مسجد نیز دارد، تا مردم داخل مسجد بروند و طلاب با مردم ارتباط داشته باشند؛ غرض این که از بخش سخت‌افزاری تا بخش نرم افزاری حوزه علمیه را تحلیل کرده‌ایم، چنان که بعد از طرح آسیب‌ها در یک فصل از کتاب، مواضع سه گفتمانی که راجع به تحول در حوزه علمیه نظر دارند را مطرح کرده‌ایم.

بنده دیدگاهی دارم در کتاب دین پژوهی معاصر به عنوان «سه‌گانه‌ انگاری گفتمان‌ها در همه چیز» که در اینجا نیز راجع به حوزه این سه‌گانه را مطرح کرده‌ایم که به نظر من در همه جا صدق می‌کند؛ آنجا توضیح داده‌ام که جریان متجمد و سنتی به حوزه چگونه نگاه می‌کند، جریان متجدد مآب که می‌خواهد حوزه علمیه دانشگاه باشد و جریان مجدد که به نظرم ما هوادارش هستیم چگونه فکر می‌کند؛ جریان مجدد که می‌خواهد سنت‌ها را احیا کند، اما به صورت روزآمد.

درباره فقه تخصصی ما آنجا وضع موجود رشته‌های تخصصی را آسیب‌شناسی کرده‌ایم، بنده که اولین مؤسسه آموزش عالی حوزوی کشور را ثبت کردم، اکنون معتقدم که اینها فایده‌ای ندارد و طرح رشته‌ تخصصی شکست خورده، این روش غلط بوده و جواب نداده است.

دانشگاه، تخصص می‌داد و اجتهاد نمی‌داد؛ چنان که ما آمدیم ظاهرا رشته‌های تخصصی دایر کردیم، اما چیزی بیش از دانشگاه نشد، اجتهاد حاصل نشد، قبل از این دانشگاه‌های اسلامی، حوزوی تأسیس کردیم، مفید، امام صادق(ع)، مدرسه شهید مطهری، رضوی(ع) در مشهد، باقرالعلوم(ع) در قم، اما چیزی بیش از همان دانشگاه‌ها نشدند، با این تفاوت که اینها مذهبی هستند و اگر متخصص بار آورد، مجتهد بار نیاورد.

راه چاره و راهکار مطلوب، تلفیق فقه با علوم انسانی است، بنابراین در کتاب «نظام علمی، پژوهشی و روش‌ مأب، طرحی برای تحول بنیادین حوزه‌ها» بر این مبنا فقه‌آموزی فعلی را آسیب‌شناسی کرده‌ام و در بخش دیگری از این کتاب به راهبردهای تولید علوم انسانی اسلامی در حوزه پرداخته‌ایم.

جدای از کتاب «نظام علمی، پژوهشی و روش‌ مأب»، طرح مفصلی با عنوان «فقه نظام ساز یا فقه علوم انسانی» را آماده کرده‌ایم، یک مقاله هم در کتاب دین پژوهشی داشتم با عنوان «فقه، چالش‌ها و بایستگی‌ها» که مجموعه آسیب‌های فقه را در آن زمان به صورت سازمان یافته نوشته بودم که آن را آوردم و به عنوان مقدمه این طرح قرار دادم.

فصل اول، آسیب‌شناسی فقه تخصصی، آسیب‌شناسی فقه‌آموزی و آسیب‌شناسی فقه نظام ساز یا فقه علوم انسانی است، فصل دوم طرح را یعنی فقه نظام ساز یا فقه علوم انسانی را مطرح کرده‌ایم.

در این کتاب به ۱۵ روش‌ آموزش و تعلیم طلاب اشاره شده و شیوه معمول و خطیب، مستمع مورد نقد و بررسی قرار گرفته است، همچنین سنجش حوزه باید متحول شود که این شیوه سنجش بسیار غلط، مضر، غیرعلمی و غیرعادلانه است و این روش نشاندن طلبه و ایستادن بالاسر برگه امتحانی اشتباه است؛ زیرا سنجش صحیح نوعی آموزش است.

در صورتی که معنای روش معمول این است که ما تو را امین نمی‌دانیم و اعتماد نداریم، ما باید مواظب باشیم تخلف و تقلب نکنی، تا بعدا با این مدرک، پول حرام در بیاوری، تو را امین نمی‌دانیم، اما دین مردم را می‌خواهیم به تو بسپاریم.

ما سعی داریم که از روش‌های صحیح آموزش که در این کتاب نام‌برده‌ایم در حوزه تهران استفاده کنیم که اگر این روش آموزش استفاده شود، بسیاری از مشکلات حل می‌شود و طلبه محقق، مدرس و مجتهد بار خواهد آمد؛ یعنی در عین علم آموزی، مهارت‌های مختلف را نیز کسب می‌کند؛ بنابراین در این روش شیوه سنجش، شیوه آموزش و وضع موجود متحول می‌شود.

طرح دیگری نیز تهیه شده است به نام «طرح تأسیس مرکز تراز سنجی و ارتقای طلاب» که طلبه‌های موجود به یک نسابی برسند و از نظر تحصیل، مهارت و تهذیب سنجش شوند، چند علم و بیش از ۴۰ مهارت را در نظر گرفته‌ایم.

طرح جامع فقه نظام ساز برای تحول فقه یعنی این که تولید نظام کند، نه این که به دنبال حکومت باشد، حکومت ساز و پرداز باشد، فعال باشد نه منفعل و از آنجا که حیات انسان‌ را علوم انسانی اداره می‌کند، حتی در نظام اسلامی ما اقتصاد غربی، جامعه شناسی غرب، مدیریت غربی و همان نظام‌ها هستند؛ هرچند سعی کرده‌ایم، ترمیم کرده‌ایم، افراد متدین هستند، اما علوم انسانی روزآمد نداریم.

در صورتی که ما می‌گوییم فقه باید اداره کند، اما فقه ما بروز نیست، زیرا بالفعل نمی‌تواند اداره کند و در انقلاب اسلامی، فقیه یعنی امام خمینی(ره) انقلاب کرد نه فقه و اگر فقط فقه می‌توانست انقلاب کند که آقای خویی هم باید انقلاب می‌کرد.

ما باید فقه را با علوم انسانی تلفیق کنیم، هیچ چاره‌ای نیست،‌ فارغ از طبقه‌بندی علوم که ما به آن اشکال داریم و برگرفته از سکولاریسم و انسان‌محوری است، اما ما باید علوم انسانی و وضع موجود را در فقه ایجاد کنیم، منتها اخلاق نیز در کنارش باشد که ما فعلا ۲۰ رشته را به عنوان اولویت‌ها گفته‌ایم، اما این که به صورت عمیق به‌ فقه تمدن، فقه فرهنگ، فقه سایبر، فقه تکنولوژی،‌ فقه پیشرفت، فقه اجتماع، فقه تربیت و این گونه فقه بپردازیم، جای کار دارد.

در حالی که ۸۰ درصد دروس خارج قم، عبادیات است، کتاب صلوه و بخشی هم طهارت، صوم و به صورت محدود زکات،‌ حدود و قضا است، از این جهت ما در تهران لیستی تهیه کرده‌ایم، با قم که ارتباط نداریم، از این جهت اینجا طرح را مطرح کنیم و ذهنیتی بسازیم، تا به تدریج هم‌ افق شویم و در مراحل بعد تیم‌هایی درست کنیم و بتوانیم همان کارهایی که در عرصه پژوهش داشتیم در اینجا نیز از صفر شروع کنیم؛ البته نقد و پیشنهاد دوستان درباره این طرح‌ها و همچنین کتاب «نظام علمی، پژوهشی و روش‌ مأب، طرحی برای تحول بنیادین حوزه‌ها» را می‌پذیریم.

به هر حال شروع کردن فقه تخصصی لوازم و شرایطی دارد، اما برخی تحول در حوزه فعلی را برنمی‌تابند و می‌گویند که این حوزه شیخ طوسی‌ و شیخ مفید تربیت کرده است؛ در صورتی که این حوزه با این شیوه‌ها شیخ طوسی و شیخ مفید تربیت نکرده است، آن سبک‌ها و شیوه‌های حوزوی که یکی از آن سبک‌ها، سبک سامره‌ای با ۲۲ مزیت و برآیند آموزشی و تربیتی است، این روش‌ها دیگر آن روش‌ها نیست و متروک شده است.

میرزای شیرازی و فضلا و اساتیدی که خودشان مجتهد بودند و بعداً مرجع تقلید شدند آن‌ها هم می‌نشستند، طرح بحث می‌کرد و وارد کار می‌شدند، یک هفته کار می‌کرد و بعد می‌ایستاد؛ آن روش فقها و شخصیت‌های مبرز تربیت کرد.

مشکل ما در کتاب و متون نیست، در روش آموزش است، در فرآیند خواندن کتاب‌ها مشکل وجود دارد، به عنوان مثال شما الموجز را شروع می‌کنید فرض بر این است که جدیدترین کتاب است؛ باید مشتمل بر آراء جدید و آراء متأخر باشد؛ می‌خوانید بعد سراغ اصول فقه می‌روید که ماقبل الموجز است.

اصول فقه مبانی میرزای نائینی است که ناظر به آراء مرحوم آخوند است؛ شاگردان مرحوم آخوند پای درس میرزا می‌رفتند هم زمان که بیایند و به آخوند ایراد بگیرند؛ اول مبانی میرزا را که ناظر به درس آخوند است را می‌خوانیم و بعد کفایه آخوند را می‌خوانیم، بعد یک رسائل هم این وسط پیدا کرده‌ایم که بسیار مقدس و ارزشمند، عمیق و خیلی ارزشش از این بیشتر است که مطلب درسی باشد، این را این وسط می‌خوانیم؛ چون کتاب خوبی است؛ چرا نمی‌آییم کتابی در مباحث الفاظ که بخش اصلی اصول است یا اصول ما را تأمین می‌کند، آنجا مفصل‌تر بخوانیم، ما رسائل را داشتیم می‌خواندیم قبل از کفایه؛ یک مرتبه این وسط یک کتاب مفصل چند ساله می‌خوانیم فقط راجع به اصول عملیه.

تحقیقات عمیق و دقیق شیخ اعظم را می‌دهیم دست طلبه‌ای که نمی‌داند که چه می‌خواند، این باید در درس خارج منبع بشود و از آن استفاده شود، اگر هم بخواهیم بخوانیم پیشنهاد کردم که بعد از کتاب، اصلاً به جای تعادل و تراجیح و اصول عملیه کفایه، چون می‌توانیم کفایه را همانطور بخوانیم، کفایه را بخوانیم و تعادل تراجیح، بعد رسائل را بخوانیم تا طلبه تشنه‌تر شده باشد؛ گرچه کفایه منقح‌تر و فشرده‌تر است؛ ولی رسائل واقعاً عمیق‌تر و سخت‌تر است؛ رسائل را بعد از کفایه باید خواند؛ یعنی فرآیند خواندن ما را ببینید که چطور بی‌برنامه است، منطق ندارد که چرا اول این کتاب بعد آن کتاب، منتها باید بخوانیم.

مرحوم آخوند دوساله کفایه می‌گفت و همان کفایت می‌کرد، میرزای نایینی تربیت می‌کرد، روش درست بوده است؛ لمعه حاصل خون دو شهید است که با روش غلط خوانده می‌شود، بنابراین اگر روش را اصلاح کنیم، همین کتاب‌های موجود نیز کفایت می‌کند، گرچه اگر تولید کردیم، می‌توانیم جایگزین ‌کنیم.

این مطالب از زبان یک طلبه قدیمی مطرح می شود که دلسوز است و نسبت به حوزه تعصب دارد؛ چون ما به فکر تعویض حوزه نیستیم، به دنبال احیاء کارآمد حوزه، بلکه به دنبال این هستیم که حوزه را به اصالت خود باز گردانیم، این حرف‌ها را باید گفت؛ سال اول که حوزه رفتیم، حضرت آقا مباحثی را مطرح کردند و شانزده بند را فرمودند.

در همین دیدار حوزه تهران با ایشان هم بحث تحول را فرمودند که ما خیلی وقت هست که می‌گوییم؛ به ایشان گفتم شما یادتان می‌آید که سال ۶۳ رئیس جمهور بودید و تقریباً تنها حوزه برنامه‌دار در تهران که مسائل اجتماعی با این شیوه جدید مطرح بود، مدرسه ما بود که چهارصد طلبه روزانه داشت و همزمان در بیست نقطه تهران ثبت نام کرده بودند و بیش از سه هزار نفر در کلاس‌ها شرکت می‌کردند.

گفتم یادتان است که آنجا صحبت کردید، آن موقع، مطالب شما را برای ضرورت تحول حوزه چاپ کردیم؛ آن موقع مخاطب رهبر معظم انقلاب که بود؟دفتر تبلیغات، چون آن موقع شورای عالی نبود، جامعه مدرسین بود، دفتر تبلیغات حوزه بود که ایشان می‌گفت که من این حرف‌ها را می‌زنم که پخش شود و فرهنگ شود؛ صریحاً معنایش این بود که امیدی نیست که اجرا شود؛ حالا نظر حضرت آقا هم این است که گفته شود؛ بلکه اجرا شود؛ امام هم گفت و گفت تا انقلاب واقع شد.

انتهای پیام/.

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *