عدم تولید و تحول در حوزه علوم انسانی برابر با هضم شدن در دنیای غرب

حجت السلام راهدار در گفتگو با پایگاه خبری طلیعه از نقش انقلاب اسلامی در ایجاد تحول در علوم انسانی صحبت مینمایند

 قسمت اول گفت و گو با حجت الاسلام رهدار به بررسی موانع تحقق نظام سیاسی شیعی که در دوره های تاریخی مختلف شکل گرفته بود، زمینه سازی های شکل گیری این نظام ، میزان تطابق نظام جمهوری اسلامی ایران در مقام یک مانیفست عملیاتی نظام شیعی و مقایسه آن با نگاه تئوریک امام خمینی(ره) پرداختیم. حجت الاسلام رهدار معتقد است: مفاهیمی مانند پارلمان، انتخابات، رأی گیری و بسیاری چیزهای دیگر در ساحت اندیشه ی حضرت امام (ره) یعنی کتاب ولایت فقیه و اندیشه ی ولایت فقیه نیست اما در تجربه ی زیستی مدیریت ایشان برای تولید و هدایت نظام سیاسی به وفور این مفاهیم هست و حضرت امام (ره) خود از این مفاهیم سخن می گوید و آن ها را ایجاد و مدیریت می کند.

در بخش دوم گفت و گو؛ دکتر احمد رهدار به بیان گذار از انقلاب اسلامی به تمدن اسلامی، جایگاه علوم دینی و علم اسلامی برای تئوریزه کردن مفاهیم دینی در جهت ساخت تمدن جهانی،جایگاه حوزه و بررسی فقه اجتماعی و حکومتی و تحلیل تحولات منطقه از منظر صدور مفاهیم انقلاب و … پرداختند که با هم می خوانیم.

 متناسب با ۵ مرحله ؛ انقلاب اسلامی، نظام اسلامی،دولت اسلامی،کشور اسلامی و تمدن اسلامی که رهبری برای رسیدن به تمدن جهانی ترسیم کرده بودند اگر امام (ره) در قید حیات بودند آیا انتظارشان برای رسیدن به تمدن جهانی اسلامی با همین سرعت کنونی بود ؟ اگر در نظر بگیریم که ما در حال گذار از مرحله سوم به چهارم هستیم؛ یعنی رسیدن از دولت اسلامی به کشور اسلامی.

 امام (ره) یک نرخ شتاب سرعتی برای طی کردن این مراحل به ما نداده است. فلذا ما نمی توانیم این امر کیفی را تبدیل به کمیت کنیم و گردن حضرت امام ره بگذاریم و بگوییم چنین شتاب سرعتی مطلوب حضرت امام ره بوده است و ما با یک سرعت کم تری آمده ایم، در نتیجه کند یا غلط آمده ایم. این را به صورت کمی و صریح نمی توانیم بگوییم اما می توانیم به صورت پسینی ارزیابی هایی داشته باشیم.

معتقدم که تئوری های صدور انقلاب اسلامی تا به امروز عمدتاً تئوری های شکست خورده بوده اند و اگر ما شاهد این هستیم که پیام انقلاب در  جاهای دورتر از مرزهای ایران هم رفته و جاهایی را فتح کرده، ضرورتاً به دلیل مهندسی شدن این پیام نبوده است. این گونه نبوده است که این توفیق را ما از قبل تولید تئوری های موفق صدور انقلاب کسب کرده باشیم، بلکه ذات این پیام رسا، خودرو و متصرف کننده بوده است که توانسته پیش برود. به نظرم از این بابت کند و چه بسا ناقص و در مواردی حتی غلط عمل کرده ایم. یک دلیل اش این بوده است که ما تجربه ی اندکی برای تبدیل میراث نظری مان به راهبردهای عملی داشتیم. ما به لحاظ آموزه ای میراث غنی ای داریم، اما به رغم آن میراث غنی تجربه ی اندکی برای تبدیل این میراث به برنامه داریم. باورها و آموزه های زیادی داریم اما از تبدیل کردن این باورها به برنامه های عمل، ناتوان هستیم. این در حالی است که رقیب گفتمانی و تمدنی ما از قضا برای تبدیل کردن آموزه های خود به عمل؛ چیره دست، هنرمند و توانمند است. ما باید با این تجربه ی اندک در برابر آن تجربه ی غلیان یافته و اشباع شده ی رقیب مان، خود را درگیر می کردیم و می جنگیدیم و البته در این درگیری با توجه به سطح توانمندی مان توفیقات بسیاری کسب کردیم. این توفیقات هرگز مطلوب نیستند، اما نظر به توانمندی و شرایطی که داشتیم، موفقیت آمیز و امیدبخش هستند.

معتقدم که ما به اندازه ای که بتوانیم کفی نسبتاً مطلوب از بارهای انقلاب اسلامی را با وصف انقلاب اسلامی برداریم، تئوری پردازی برای دولت، کشور، نظام و انقلاب نکرده ایم. به عنوان مثال، ما تئوری پردازی برای حوزه ی دولت سازی اسلامی نکرده ایم. اگر بخواهیم دولت سازی اسلامی کنیم، باید روی چه چیزهایی دست بگذاریم و چه چیزهایی را باید دستکاری کنیم. آیا می توانیم مثلاً درون این ساختار به ارث رسیده کارهای کلان انقلابی خود را انجام دهیم و جلو ببریم یا نیاز به تأسیس نهادها و ساختارهایی داریم؟ صرف رویکردهای تهذیبی به ساختارها و روش ها و محتوای غربی پروژه ی ما را به تمامه نمی تواند جلو ببرد. اما از زمانی که حضرت آقا این گام های چندگانه را برای ما تعریف کرده اند، حساس شده ایم و لااقل هرکسی در یکی از این گام ها به سمت تئوری پردازی رفته است. ما با اقدامی که در نگاه اولی و سطحی عجولانه به نظر می رسید، اما به واقع این گونه نبود، چند سالی است که تلاش های نظری و عملی خودمان را معطوف به مسأله ی تمدن و تمدن پژوهی کرده ایم. این نقد به ما وارد شده که شما در حالی که گام های قبلی حرکت را به اندازه ی کافی یا به طور نسبی مطلوب تئوری پردازی نکردید، چرا در حوزه ی تمدن تأمل کردید؟ عقلانیت پرش ما به سمت تمدن نوین اسلامی و تأمل نظری و عملی در آن حوزه این است که ما معتقد هستیم حسب آن بحث فلسفی که علت غایی در فرآیند تأثیر می گذارد، این که باید چه باشد بر کم و کیف حرکت از موقف به افق تأثیر می گذارد. ما باید یک صورتی ایده آل از تمدن اسلامی را ولو به صورت نظری تصویر و تبیین می کردیم. شما فرض کنید ما این تمدن پژوهی را انجام نمی دادیم و تصورمان را از غایت حرکت مان شفاف نمی کردیم و در گام دولت سازی، کارهایی را انجام می دادیم و نظریاتی تولید می کردیم یا اقداماتی را انجام می دادیم. اگر می پرسیدم که شما با چه ترازویی می خواهید اقدامات صورت گرفته را ارزیابی کنید؟ با چه ترازویی می خواهید این ها را به عیار نقد ببرید، حرفی برای گفتن نداشتید.

 اما الان می گوییم ما در حوزه ی مطالعات نظری تمدن، اجمالاً کارهایی انجام داده ایم و ملاک ها و روش هایی را تولید کرده ایم که با نگاه به آن ها می توانیم حرکت خودمان را در این گام های میانی ارزیابی کنیم. این که ما چیزهایی را تولید کرده ایم، نه به این معناست که دیگر تولید در ساحت تمدن پژوهی تمام شده است و نه به این معناست که باید از تولید در این گام های میانی در ساحت، نظام، کشور، دولت و این ها غافل شویم. اما در واقعیت کار سختی است و تولید در این حوزه ها سخت است و کاملاً هم موفق نبوده ایم و چیزهای خاصی را تولید نکرده ایم. از جامعه ی دانشگاهی ما که تخصص بیش تری در حوزه ی امور راهبردی دارند انتظار می رود که پروژه ی دولت سازی اسلامی را جدی بگیرند و جلو ببرند. صد البته ساخت تئوری های دولت سازی اسلامی حتی، چه رسد به اقدامات عملی که بدون ارتباط تنگاتنگ دانشگاه و حوزه محقق نخواهد شد. کم بودن این ارتباطات چه از جانب حوزه باشد و چه از جانب دانشگاه باشد، یکی از دو لنگه ی دولت سازی اسلامی را به مخاطره می اندازد. اگر دانشگاه روابط اش را با حوزه حداقلی کند، شاید موفق به دولت سازی شود، اما صد البته موفق به دولت سازی اسلامی نمی شود.

پس در واقع  بحث ضرورت اسلامی سازی علوم انسانی این جا مطرح می شود. یعنی برای ترسیم تمدن اسلامی احتیاج به ابزار تئوریکی داریم که بتوانیم توسط آن مفاهیم تمدن ساز را برای صدور به نقاط مختلف تئوریزه کنیم.

بله. صد البته این گونه است. ما در ابتدای انقلاب متوجه بودیم که باید چیزی از جنس تحول علوم داشته باشیم و به همین علت هم شورای عالی انقلاب فرهنگی کشور تاسیس شد. اما آن موقع اگر رقیب ما یعنی غرب هم به تفصیل رسیده بود، انقلاب ما در اجمال بود و به تفصیل نرسیده بود. اما هرچه از عمر انقلاب گذشت و هنگامی که ساحت تفصیلی انقلاب خودش را با ساحت تفصیلی غرب درگیر و مواجه می کند، به ضرورت این تحول بیش تر پی می بریم که ادامه ی این مواجهه الا و لابد یکی از دو صورت را رقم خواهد زد: یا ما باید برای تداوم این مواجهه ی تفصیلی در مقابل غرب به صورت تفصیلی علوم اسلامی تولید کنیم تا پیش روی ما در متن و بطن جامعه ی به تفصیل رسیده ی غرب با وصف اسلامی باشد یا این که اگر نتوانیم این کار را کنیم، مواجهه ی ما با غرب، در ادامه منجر به هضم ما درون دایره ی غرب خواهد شد. الان مسأله ی تولید علوم انسانی اسلامی برای ما یک ضرورت شده است. بهطوری که اگر موفق به این تولید و تحول نشویم شاهد هضم شدن در پیکر تفصیلی دنیای غرب خواهیم بود.

طلیعه: درواقع می توانیم بگوییم اگر نتوانیم علوم انسانی اسلامی تولید کنیم در صدور مفاهیم انقلاب اسلامی ناکام بوده ایم.درست است؟

اگر یک روزی مسأله ی تحول علوم انسانی برای ما یک اقدام شایسته و مناسب با برنامه ی انقلابی ما بود، که فکر می کردیم در چشم انداز حرکت مان هرچه بیش تراین پروژه را پیش ببریم، بیش تر به دردمان می خورد، امروز این مسأله از این حد بسیار فراتر رفته و به حد ضرورت رسیده است. به گونه ای که گام های بعدی ما در واقع مسبوق به میزان موفقیت ما در این گام تحول علوم است. دلیل اش را هم عرض کردم. ما الان در مقام گارد گرفتن مقابل غرب نیستیم. مواجهه و تقابل ما با غرب یک مواجهه  و تقابل نظری نیست که غرب یک طرف خط باشد و ما طرف دیگر آن باشیم. ما امروز وسط یک معرکه ی کاملاً آغاز شده هستیم و دیگر برای پرداختن به تأملات صرفاً نظری دیر است. الان باید تلاش کنیم که تأملات نظری خود را سرعت ببخشیم که به خوبی بتواند صحنه ی عمل ما را پشتیبانی کند. مثلاً هم اکنون نحوه و شکل پژوهش در مرکز پژوهش های سپاه قدس چرا با نحوه ی پژوهش در نوع مراکز پژوهشی ما متفاوت است؟ به این دلیل که سپاه قدس، در متن  و صحنه ی عمل نیروهایی را دارد که گام به گامی که می خواهند بردارند . به همین علت مثلاً بچه های ما در مرکز پژوهش های سپاه قدس با یک شتاب و حساسیت بیش تری در حوزه ی مسائل انضمامی نه در حوزه ی مسائل نظری می اندیشند. سپاه قدس اساساً کاری را که فایده ی عملی ندارد، اما فایده ی علمی دارد، انجام نمی دهد، چرا که صرفاً به دنبال فایده ی عملی است و چاره ای هم ندارد چرا که در صحنه ی عمل است. مسأله ی مهم ما امروز پشتیبانی کردن نظری از واقع درگیری ما و غرب است. دیگر ما اجازه نداریم که خودمان را به بحث های صرفاً انتزاعی و نظری مشغول کنیم.

 برای رسیدن به مفاهیم تئوریزه شده  برای صدور انقلاب چه اشکالاتی وجود دارد؟ درواقع حوزه و دانشگاه چه اقداماتی باید انجام می دادند که هنوز محقق نشده است؟

اگر با پایبندی به مبانی امام، بخواهیم ضرورت های عملی خود را جلو ببریم، چند کار را باید انجام دهیم. اول این که نظر به این که این انقلاب یک انقلاب دینی است، باید نرم افزارهای حرکت این انقلاب را حوزه ی دین تولید کند. این یعنی برجسته شدن ویژه ی نقش حوزه در پیشبرد برنامه های عملی انقلاب که مستحضر هستید که با کمال تأسف حوزه ی ما با نیازمندی های صحنه ی عمل انقلاب  فاصله ی زیادی دارد. باید اقدامی در متن حوزه صورت بگیرد که این اقدام با سفر چند سال قبل حضرت آقا به قم و مطالبه ی ایشان برای ارتقاء از سطح فقه فردی به فقه حکومتی و طرح تفصیلی مباحث فقه سیاسی کلید خورد. این اتفاق مبارکی درون حوزه است که ما از حوزه ی مسائل فقه فردی داریم تقریباً با یک سرعت قابل قبولی خارج می شویم و به سمت فقه سیاسی و فقه حکومتی پیش می رویم. هرچند از آن جایی که درس های حوزه به لحاظ نحوه ی ارائه یک تفاوت ماهوی با فضای دانشگاهی دارد، انتظارمان را باید از نرخ شتاب بحث های فقه حکومتی در حوزه یک مقدار تغییر دهیم. فرض کنید تدریس واحد درسی ای که هرچند مربوط به رشته ی شما بوده اما تخصص شما نبوده، از جانب مدیر گروه دانشگاه به شما تحمیل می شود. وقتی چنین اتفاقی می افتد، یک استاد سر کلاس تقریباً مشکلی نخواهد داشت. چرا که فاصله ی هر کلاس تا کلاس بعدی یک هفته است. در حوزه ماجرا این گونه نیست. یعنی اگر یک استادی می پذیرد که مثلاً از اول سال تحصیلی کرسی فقه سیاسی راه بیندازد، فاصله ی این درس تا درس بعدی اش ۲۴ ساعت است. یعنی هر روز باید این درس را بدهد و تعداد شرکت کنندگان یک درس، مخصوصاً برای اساتید برجسته از ۷۰۰ یا ۸۰۰ نفر آغاز می شود تا ۱۵۰۰ نفر. اگر یک دهم این جمعیت آدم های ویژه باشند و حداقل این جمعیت را در نظر بگیریم، استاد در فاصله ی هر ۲۴ ساعت باید برای هفتاد نفر نخبه، حرف جدید تولید کند. اگر تولید نکند به راحتی نمی تواند هفتاد نفر آدم نخبه را دور بزند. لذا کندی مباحث فقه سیاسی ما داخل حوزه به این دلیل است که ما این حجم از تولید را در فقه سیاسی نداریم. میراث فقهی ما، میراث فقه حکومتی نیست. میراث فقه فردی است و استاد الان حوزه ی ما باید از دل انبوهی از مطالبی که با رویکرد فقه فردی تولید شده، برای خودش مواردی را مناسب با فقه حکومتی در بیاورد. با همه ی این سختی ها، این اقدام انجام گرفته است و کمابیش اساتیدی هستند درون حوزه که از چند سال پیش مباحث فقه حکومتی و فقه سیاسی خودشان را شروع کردند. برای تحول حوزه ی علوم انسانی ما نیاز داشتیم که ظرفیت استنطاقی فقه خودمان را از سطح فقه فردی به سطح فقه سیاسی و حکومتی ارتقا دهیم و اینک در قم توسط تیم ما مسائل فقه تمدنی که معتقدیم که فراتر از مسائل فقه حکومتی و سیاسی است مورد توجه قرار گرفته است. اتفاق دیگری هم که هرچند با تأخیر در سه چهار سال اخیرافتاده، تأسیس مرکز فقهی وابسته به مرکز پژوهش های مجلس، در قم است. ما به تازگی متوجه شدیم که اگر فقه ما بخواهد در ادارات جریان پیدا کند و مبنای عمل ما قرار بگیرد، آخرین رسالت فقیه تولید استنباط فقهی نخواهد بود. بلکه بعد از این فقیه باید فقه تولید شده ی خود را تبدیل به حقوق کند و هر موقع توانستیم استنباط فقهی فقیه را تبدیل به ماده ی حقوقی کنیم، این ماده حقوقی دستورالعمل اجرایی روی میز تیم اجرا کننده ی ما خواهد بود. آن هنگام است که فقه ما به طور مستقیم در حوزه ی اجرایی دارد اعمال نفوذ می کند و وارد می شود. این اقدامات در قم صورت گرفته اند. هرچند به لحاظ کمی، کم و به لحاظ کیفی در مراحل اولیه ی خود قرار دارد، اما به هر حال این اتفاقات افتاده است. معتقدم که روزی اثر شگرف خودش را روی پروژه ی تحول علوم انسانی خواهد گذاشت.

با توجه به نکاتی که فرمودید اگر بخواهیم بیداری اسلامی در کشورهای عربی را تحلیل کنیم می توانیم بگوییم که ما به خاطر عدم تئوریزه کردن مفاهیم انقلاب در صدور انقلاب موفق نبودیم و به همین دلیل انقلاب در برخی کشورهای عربی مثل مصر با شکست مواجه شده است؟

در خصوص اتفاق بیداری اسلامی، نه می خواهم به عجله بگویم شکست خورد و نه با عجله می خواهم بگویم که توفیق پیدا کرد. قبل از انقلاب اسلامی، طیف هایی که مقابل شاه بودند، چند دسته بودند. طیف غالب با فاصله ی بسیار زیاد از دیگر طیف ها جریان پیروان خط امام ره هستند که درون این ها تعداد محدودی بودند که با کتاب خواندن کف خیابان ها می آمدند و مرگ بر شاه می گفتند. عمده ی مردم به حضرت امام ره اعتماد داشتند. امام ره بیانیه می داد، معدود افرادی هم در این میان بودند که اعتمادشان را به حضرت امام به صورت کیفی از طریق مطالعه ی کتاب تشدید می کردند و به خیابان ها می آمدند. زمانی که ساواک نیروهای انقلابی را دستگیر می کرد، داخل کتابخانه اکثر آنها کتابی به نام انقلاب تکاملی اسلام، به قلم جلال الدین فارسی را پیدا می کرد. این کتاب را شاید ساواک بیست بار خوانده باشد تا بفهمد که چه حرف یا سخنی دارد که افرادی که می خوانند به خیابان می آیند و می گویند مرگ بر شاه. در این کتاب اسمی از شاه، آمریکا، اسرائیل و انقلاب نیست. اساساً این کتاب برای آن زمان نیست. این کتاب درباره ی بعثت پیغمبر خاتم (ص) است. دقیقاً توضیح داده است که زمانی که نبی (ص) آمد، چه اتفاقی در جامعه افتاد و جامعه چگونه تحول کیفی پیدا می کند. مفاهیم کلیدی کتاب؛ ذکر، خشوع، انسان سازی و … است. این برای ساواک خیلی مهم است. دقیقاً مردمی که می خواستند در خیابان بگویند مرگ بر شاه نیاز به خواندن این کتاب داشتند چون جنس انقلاب اسلامی از جنس بعثت انبیاء بود. از جنس انقلاب های مدرن نبود. لذا کتابی می توانست پشتوانه ی معرفتی این حرکت باشد که از جنس انقلاب تکاملی اسلام و از جنس نظریه ای باشد که این حرکت را رسالتی بر دوش رهبری می گذارد که رسالت پیغمبر خاتم (ص) است. این که امام( ره) می فرمایند ولایت فقیه همان شأن و شئونی را دارد که حضرت نبی اکرم (ص) داشته، به این علت است. ما در پروژه ی انقلاب اسلامی، در جهان عرب دو رویکرد داشتیم. یک رویکرد این بود که دنبال یک مانیفستی می گشتیم که از انقلاب اسلامی صادر شده باشد تا بند به بندش را به کشورها صادر کنیم که صد البته رویکرد غلطی بود. رویکرد دیگر در همین مصر که مثال زدید، دنبال یک تیپ کتاب هایی گشتیم که اگر جوانان مصری آن را خواند، کف خیابان بیایند و بگویند مرگ بر اوباما، مرگ بر مبارک و مرگ بر نتانیاهو. یعنی لازم نبود ما صریح و آشکارا پروژه ی بیداری اسلامی را ایرانیزه کنیم. ما روی ظرفیت اشخاص برای پیشبرد پروژه ی بیداری اسلامی فکر نکرده بودیم. تفسیر و تقریری که از وضعیت بیداری اسلامی، در ابتدا انجام دادیم، به نظریک تفسیری نادرست بود و به دلیل همان برداشت نادرست بیداری اسلامی در مصر با شکست مواجه می شود. حرکت مصر شبیه نهضت مشروطه است. ما در مشروطه هرچند شکست خوردیم، اما شکستی از جنس پیروزی بود. زمانی که حزب راشد الغنوشی در تونس رأی آورد و حرکت بیداری اسلامی تونس آغاز شد، ایشان جمله ای گفت که برخی را در ایران عصبانی کرد. گفت من آیت الله خمینی نیستم و نمی خواهم هم آیت الله خمینی باشم. عده ای برآشفتند و گفتند از آقای راشد الغنوشی که سی سال است از انقلاب اسلامی تغذیه می کند و… انتظار نداشتیم در بدو موفقیت توفیق حزبی خود چنین جمله ای را بگوید! معتقدم که این جمله بسیار هوشمندانه و به درستی بیان شد. اگر ما حضرت امام (ره) را در پرانتز بگذاریم و ایشان را طوری تفسیر کنیم که از آسمان برای ما فرستاده شده اند، حق داریم از گفته راشد الغنوشی عصبانی شویم. اما اگر امام راحل را طور دیگری قرائت کنیم یعنی پرانتز را از دو طرف حضرت امام برداریم و ایشان را در سلسله ی جریان اجتهادی درون تاریخ اسلام یا حلقه ای از جریان فقاهت ببینیم، آن وقت، دلیلی برای رنجش از حرف راشد الغنوشی وجود ندارد. واقعیت این است که ظهور امام (ره ) دفعی نیست. ایشان برآیند قریب به صد نهضت دینی در دویست سال اخیر است. نهضت هایی که برخی از آن ها کوچک بوده، برخی موفق بوده و برخی شکست خورده اند، اما همه ی آن ها دینی هستند و یک عالم دینی آن ها را برنامه ریز کرده است. میراث تک تک این نهضت ها، انبانی بر دوش حضرت امام (ره) شد که خروجی آن هم انقلاب اسلامی شد.اگر راشد الغنوشی به عنوان برآیند با ایجاد ۲  نهضت در  تونس، یکدفعه حضرت امام( ره)  شود، آیا توهین به ما، تاریخ ما، روند رشد و حرکت ما و به خود امام ما نیست؟ تونس باید هفتاد نهضت دیگر مانند این نهضت داشته باشد تا رهبر آن ها بتواند ادعا کند که من آیت الله خمینی هستم. مصر همین جور. خیلی زود است که مصر خودش را با انقلاب اسلامی مقایسه کند.

 این بلوغ را آن ها باید طی کنند. این بلوغ از بستر چه اتفاقی پدید می آید؟ از بستر شکست، بها دادن، شهید و کشته دادن اتفاق می افتد. هرچند انقلاب ما آسمانی است و راه و افقی به سوی آسمان برای مان گشوده است، اما انقلابی نیست که از آسمان افتاده باشد. انقلابی است که از درازای تاریخ اجزاء و مواد خودش را به دست آورده و تولید کرده است. همین اتفاق آن جا هم باید بیفتد و هیچ راهی ندارد. وعده ی امام حسین( ع) و روایت آن بزرگوار است که فرمودند روی خاکی که خون بی گناه بریزد، اهل آن زمین آگاه می شوند.

احساس می کنم که میراث انقلاب اسلامی ما برای آن ها مانیفست نیست. مثالی را من سر کلاس ها برای دوستان طلبه می زدم و می گفتم در نظر بگیرید که با خانواده ی خود به پارکی برای تفریح رفته اید. فضای پارک را مناسب نمی بینید و احساس می کنید که باید کاری کنید. مثلاً امر به معروف و نهی از منکری کنید. اما احساس می کنید جو سنگین تر از این است که بتوانید اقدامی انجام دید. در همین اثنا می بینید سه یا چهار اتوبوس از بچه های کاروان های راهیان نور که دارند به سمت جنوب می روند، موقتاً برای نماز و ناهار داخل این پارک توقف کرده اند. یک دفعه فضای پارک تغییر می کند و شما در این فضا می توانید اقدام کنید. این اقدامی که می کنید به این معنا نیست که بین شما و کاروان راهیان نور یک قرار داد یا مانیفست پیشینی ای باشد. نفس حضور آن ها در این جا فضای کار را برای شما تغییر داده ست. نفس تحقق انقلاب اسلامی باعث می شود که هوا و فضای مقاومت در جغرافیای جهان اسلام طنین انداز شود. این سرمایه می شود برای آن سنی ای که فکر می کند با ما اختلاف ایدئولوژیک زیادی دارد، حتی سنی ای که فکر می کند نباید به ما نزدیک شود، برای او هم انقلاب اسلامی دارد سرمایه ی حرکت درست می کند. از این جهت باید انقلاب اسلامی را دید و تحلیل کرد.

منبع: پایگاه خبری تحلیلی طلیعه.

انتهای پیام/

 

 

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *